جایگاه امنیت در تئوری‌‌های روابط بین‌الملل

جایگاه امنیت در تئوری‌‌های روابط بین‌الملل

سازه‌انگاران بر این اعتقادند که معادله قدرت و امنیت در شرایط موجود تغییر یافته است. در این ارتباط، قدرت با شاخص‌های متفاوتى از دوران گذشته همراه مى‌باشد.

جایگاه امنیت در تئوری‌‌های روابط بین‌الملل

سازه‌انگاران بر این اعتقادند که معادله قدرت و امنیت در شرایط موجود تغییر یافته است. در این ارتباط، قدرت با شاخص‌های متفاوتى از دوران گذشته همراه مى‌باشد.

به گزارش پارسینه، از مکاتب روابط بین الملل، دیدگاه خاص خود را نسبت به امنیت دارند. در یک نگاه اجمالی به تغییر وتحولات صورت گرفته در این زمینه متوجه می‌شویم که با گذشت زمان ابعاد عینی و ذهنی امنیت پیچیده تر شده و در نتیجه راهکارهای تامین و حفظ آن نیز به همان اندازه تغییر کرده است. بر این اساس در ادامه نگاهی کوتاه به مفهوم امنیت در چهار رویکرد رئالیسم، لیبرالیسم، سازه‌انگاری و مکتب کپنهاگ خواهیم داشت.

واقع‌گرایی؛ نگاهی سخت به امنیت

در میان نظریات رایج در روابط بین الملل، واقع گرایان کلاسیک، فقدان تهدید را به مثابه امنیت تلقی می کنند. با توجه به اینکه واقع گرایان کلاسیک مساله قدرت را یکی از دلایل توجه به ناامنی به جای امنیت می دانند و معتقدند قدرت در ذات خود همواره ضربه زدن به دیگران را می پروراند، لذا تجمیع قدرت در دولت ها باعث می شود تا آنها در مقام آسیب زدن به دیگران جهت تحصیل منافع بیشتر تلاش کنند و از آنجا که قدرت یافتن برخی بازیگران موجب تضعیف خودمختاری دیگر بازیگران است، پس جنگ جهت تضعیف رقیب لازم است. بدین ترتیب پایه تفکر امنیتی رئالیست‌ها بر ریشه قدرت نظامی استوار شده است و آنها کسب امنیت را به معنای فقدان تهدید می دانند.

نئورئالیسم (نوواقع گرایی) که در اواخر دهه 1970 و اوایل دهه 1980 شکل گرفت،‌ معتقد است که در نظام آنارشیک بین الملل امکان همکاری بسیار محدود است. با وجود اینکه دولت ها ممکن است از همکاری و همگرایی سود اقتصادی ببرند، اما عواید اقتصادی تحت الشعاع منافع سیاسی قرار می گیرد. دولت ها همواره از چگونگی توزیع عواید ناشی از همکاری نگرانند و از آن می ترسند که دیگران بیشتر از آنها از همکاری سود ببرند.

بنابراین به رغم آنکه ممکن است سود یا دستاورد مطلق (absolute gain) ناشی از همکاری زیاد باشد، اما برای آنها آنچه اهمیت بیشتری دارد دستاورد نسبی (relative gain) است که اگر به زیان آنها باشد، مانع از همکاری یا تداوم آن خواهد شد. پس این آنارشی است که در میزان همکاری و حوزه های آن محدودیت ایجاد می کند.

از نظر نئورئالیست‌ها دولت ها به جای اینکه به همکاری (خصوصاً همکاری های امنیتی) به عنوان عاملی جهت تامین منافع دو طرف بنگرند، همیشه در حال مقایسه این مساله هستند که کشورشان در مقایسه با کشوری که با آن همکاری می کنند، چقدر بیشتر به دست می آورند. فلذا چون دولت ها همیشه تلاش می کنند منافع و دستاوردهای خود را در محیط بین المللی که سرشار از رقابت، بی اعتمادی و بی ثباتی است به حداکثر برسانند، بنابراین دستیابی به همکاری های به خصوص امنیتی دشوار و حفظ آن دشوارتر خواهد بود.

دولت ها از این وضعیت آگاه هستند و اگرچه آنها به پیمان های همکاری نظامی می پیوندند و موافقتنامه های کنترل تسلیحاتی امضا می کنند ولی ضمن حفظ احتیاط معتقدند که در نهایت باید امنیت ملی را خود آنها تامین کنند.

لیبرالیسم؛ اولویت آزادی بر امنیت

از سوی دیگر مکتب لیبرالیسم برخلاف واقع گرایان، جنگ را واقعیت انکارناپذیر تحولات نظام بین الملل نمی داند. هرچند لیبرال ها نیز بر هرج و مرج گونه بودن نظام جهانی اذعان دارند و نظام بین الملل را فاقد اقتدار مرکزی همچون نظام داخلی می دانند، اما کانون توجه خود را روی آزادی متمرکز کرده اند. آنها اعتقاد دارند که روزی جهانیان آزادی خود را فدای کسب امنیت کرده‌اند، لذا هم اکنون باید جهت کسب آزادی، ناامنی را پذیرفت.

سازه‌انگاری؛ نگاهی اجتماعی به امنیت

مکتب سازه انگاری به عنوان یکی دیگر از مهمترین مکاتب فکری در روابط بین الملل، با تعدیل خواسته های حداکثری در دو رویکرد رئالیسم و لیبرالیسم، کیفیت حیات اجتماعی، نظامی، اقتصادی و... سیستم بین الملل را بازخوانی می‌کند تا درک مطلوب و نزدیک تر به حقیقت را کسب نماید. مطالعات امنیتی که با رویکرد سازه‌انگاری انجام گرفته است، تلاش دارد تا فرایندهای تحول اجتماعى و بین‌المللى را در ارتباط با یکدیگر مورد ارزیابی قرار دهد.

در این خصوص، افرادی همانند «کاتزنشتاین» نقش موثری در ارایه نظریات جدید ایفا نمودند. بعد از او اندیشمندان دیگری همانند «مایکل بارنت» و «الکساندر ونت» قالب‌های تحلیلى «اجتماع امنیتى» را طراحی نموده و به این ترتیب از واقع‌گرایان سنتی و همچنین واقع‌گرایان جدید فاصله گرفتند.

سازه‌انگاران بر این اعتقادند که معادله قدرت و امنیت در شرایط موجود تغییر یافته است. در این ارتباط، قدرت با شاخص‌های متفاوتى از دوران گذشته همراه مى‌باشد.

رویکرد سازه‌انگاران نشان مى‌دهد هنجارها به عنوان انتظارات جمعی، اقدام به تعیین اعتبار و به رسمیت شناختن هویت بازیگران نموده و بدین ترتیب آنها را به وجود می‌آورند. از نظر آنها انتظارات بین‌المللى بر منافع، سیاست‌های داخلی و هویت بازیگران تاثیر بسیاری دارد، اما انتخاب‌های بازیگران ملی بر روی ساختارهای بین‌المللی نیز تاثیر می‌گذارد.

در نتیجه تلاش برای پل زدن بین نظام‌های داخلی و بین‌المللی یکى از رویکردهای عمده سازه‌انگاران است و این مسئله باعث شده تا آنان امنیت داخلی و خارجی بازیگران را با یکدیگر مرتبط بدانند. پیوند شاخص‌های مربوط به امنیت داخلى و بین‌المللی، بیانگر آن است که کشورها در روند تامین اهداف استراتژیک خود نیازمند بهره‌گیری از الگوها و شاخص‌های نرم‌افزاری می‌باشند. در این ارتباط، ماهیت تهدیدات نیز دگرگون شده است. بر اساس اشکال جدید تهدید، استراتژی کشورها برای مقابله با تهدیدات طراحی شده است.

بر این اساس سازه انگاران سرچشمه امنیت و ناامنی را در نحوه تفکر بازیگران نسبت به پدیده ها و موضوعات، خصوصاً منافع و تهدیدات می دانند.

سازه انگاران معتقدند که هر اندازه ادراکات و منطق بازیگران نسبت به پدیده ها و موضوعات نامتجانس و متناقض‌تر باشد، میزان بی‌اعتمادی میان آنها نیز افزایش می یابد و دولت ها بیشتر به سوی خودیاری می روند؛ اما اگر دانش مشترک ایجاد شود، می توان به سمت جامعه امنیتی صلح آمیزتری رفت. از منظر سازه انگاری امنیت بیش از قدرت بر میزان درک و فهم مشترک بازیگران از یکدیگر استوار است. به نحوی که برخی اوقات ساختارهای اجتماعی، عملکردها را چنان تحت تاثیر قرار می دهند که اتخاذ هرگونه استراتژی برای تغییر آن غیرممکن می شود.

سازه انگاران به تاثیر هنجارها در رفتارهای بین الملل اهمیت قائل اند. هنجارها را نیز موضوعی بین الاذهانی میان جهان طبیعی و جهان اجتماعی می دانند. این درک و فهم مشترک و ظهور هنجارهای خاص بنیانگذار مفهوم امنیت نوین در تعاملات بین المللی می شود. سازه انگاران جهت معضلات امنیتی جهان در خصوص موازنه قدرت بحث هویت و در مورد معمای امنیتی ایده هنجاری مطرح می کنند تا از مسیر حصول امنیت پرده گشایی کنند.

مکتب کپنهاگ؛ امنیت چند بُعدی

تئوری های جدید مطالعات امنیتی مانند مکتب کپنهاگ، به رغم آنکه امنیت ملی را مرکز ثقل و گرانیگاه مطالعات خود قرار داده اند، با این حال معتقدند که اگر دولتی نتواند امید به زندگی را در بین شهروندان تامین و تضمین کند، از لحاظ امنیت اجتماعی و امنیت عمومی فاقد کارآمدی باشد و امنیت اقتصادی و زیست محیطی را تامین ننماید، فاقد هر گونه امنیت ملی است.

باری بوزان به عنوان نماینده اصلی مکتب کپنهاگ معتقد است که امنیت دیگر مفهوم سنتی خود را که در چارچوب مدل وستفالیایی بود، از دست داده و امروزه امنیت چندبعدی شده است. بوزان معتقد است که امنیت ملی و امنیت بین المللی به وسیله امنیت منطقه ای معنا و مفهوم می یابد.

در نتیجه سیاست خارجی مناسب هر کشوری با توجه به مکتب کپنهاگ، سیاستی است که به امنیت چندبعدی توجهی ویژه نماید و برای کسب امنیت ملی خویش، نگاه ویژه ای به امنیت منطقه ای خود داشته باشد. بر این اساس سیاست خارجی به این دلیل باید به امنیت نگاه چندبعدی داشته باشد که به عنوا مثال، تهدیدات اقتصادی متفاوت از تهدیدات نظامی است. تهدیدات اقتصادی خارجی ممکن است از جانب اقتصاد جهانی صورت بگیرد؛ چرا که هیچ کشوری به تنهایی توان مقابله با اقتصاد جهانی را ندارد و تصمیمات آنها، هر چند هم غیرمنصفانه باشد، امنیت اجتماعی را متاثر می سازد.

بنابراین بازیگران اقتصاد بین المللی ممکن است تصمیم بگیرند که توان یک دولت را در زمینه تامین مایحتاج نیروهای نظامی و تهیه نیازهای اولیه مردمش تحت تاثیر قرار دهند و بدین وسیله به امنیت اجتماعی و ثبات رژیم حاکم صدمه وارد کنند.

به گزارش پارسینه، از سوی دیگر به رغم آنکه در همه کشورها، تهدیدات اقتصادی و زیست محیطی مهمترین مساله امنیتی در قرن بیست ویکم به شمار می آید، با این حال دولت‌ها فکر می کنند که تهدیدات نظامی خارجی مهمترین معضل است. همچنین علیرغم آنکه به عقیده رهبران کشورها، ارتباط مستقیمی بین امنیت اجتماعی و مشروعیت یا امنیت ملی وجود ندارد، با این حال باید توجه داشت که امروزه مشروعیت موثرترین عامل در امنیت ملی هر کشوری محسوب می شود. بدین ترتیب با توجه به مسائل فوق، «امنیت چندبعدی»، معنا و مفهوم می یابد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد