KAЯNEME
KAЯNEME

KAЯNEME

مقاومت جهان سوم و تردیدهای روشنفکران غربی/ ادوارد سعید

ادوارد سعید، متفکر فلسطینی تبار امریکایی که بتازگی درگذشت ، در مجموعه بحث هایی که برای شبکه جهانی بی.بی.سی تحت عنوان روشنفکران تدارک دیده بود، منحنی صعود و سقوط روشنفکری در غرب را ترسیم کرده است...

مقاومت جهان سوم و تردیدهای روشنفکران غربی

ادوارد سعید، متفکر فلسطینی تبار امریکایی که بتازگی درگذشت ، در مجموعه بحث هایی که برای شبکه جهانی بی.بی.سی تحت عنوان روشنفکران تدارک دیده بود، منحنی صعود و سقوط روشنفکری در غرب را ترسیم کرده است.

از دیدگاه سعید، روشنفکران غربی تا زمانی که به مسائل درونی غرب می پردازند و آرمان های مردم غرب را آرمان های خود می دانند از مواضع مترقی برخوردارند اما زمانی که با مسائل جهان سوم مواجه می شوند و آرمان های مردمان جهان سوم را با آرمان های خود ناهمگون می دانند، مواضع روشنفکرانه خویش را فراموش می کنند.

در حقیقت روشنفکری برای این روشنفکران تنها در محدوده آرمان های تمدن غرب مصداق دارد و چنانچه تمدن یا فرهنگی متفاوت از تمدن غرب باشد این روشنفکران حاضر به دفاع یا همراهی با آن تمدن و فرهنگ نخواهند بود.

از دیدگاه جیمز پتراس ، علت عدم همراهی روشنفکران غربی با نهضت مقاومت جهان اسلام در همین نکته نهفته است. از دیدگاه پتراس ، آرمان های روشنفکران غربی با آرمان های مردم مظلوم فلسطین ، عراق و افغانستان ناهماهنگ است ; چرا که این مردم حاضر نیستند برتری تمدن و فرهنگ غربی را بپذیرند.

بغداد، رمادی ، ناصریه - ملتی یکپارچه برای رویارویی با ارتش استعماری اشغالگر، مزدوران ، مشتریان و هم پالکی هایش به پا خاسته است.

در ابتدا با تظاهرات گسترده صلح آمیز که توسط نظامیان امریکایی ، انگلیسی و لهستانی به خاک و خون کشیده شد; دستهای خالی در برابر تانک ها و مسلسل ها.

مقاومت مسلحانه که در ابتدا از یک اقلیت تشکیل شده بود اکنون به محبوب ترین نیروی مردمی تبدیل شده که بدون شک از حمایت میلیون ها نفر برخوردار است.

ارتش های استعمارگر، هراسان از هر عراقی ، به گونه ای وحشیانه به سوی جمعیت مردم شلیک کرده و سپس عقب نشینی می کنند; آنها شهرها را به محاصره کامل درمی آورند، به سوی محله های پرجمعیت طبقه کارگرنشین ، موشک پرتاب می کنند، هلیکوپترها، آتش مسلسل را روی خانه ها، کارخانه ها و مساجد فرو می ریزند.

از دید سربازان ارتش استعمارگر، دشمن در همه جا حضور دارد. برای یکبار هم که شده ، آنها درست می گویند.

مقاومت ، مقاومت می کند; در هر چهار راه ، در هر خانه و در هر مغازه ، صدای شلیک گلوله شنیده می شود، مقاومت در همه جا حضور دارد. هر خانه ای مورد شلیک گلوله قرار می گیرد اما مقاومت بازهم به مبارزه ادامه می دهد.

مردم به مبارزین مجروح کمک می کنند، زخم هایشان را شستشو می دهند; آنها برای مبارزین تشنه ، آب تهیه می کنند تا گلوی خشکیده شان را تر و دست هایشان را که از حرارت تفنگ ها، تفته شده ، خنک کنند و راستی در این گیر و دار، مزدوران غربی کجایند؟

مزدوران روزی هزار دلاری با جلیقه های ضد گلوله و عینک های مشکی کجا رفتند؟ گستاخی و بی باکی ، تکبر و فیس و افاده آنها نیز به همراه خودشان ناپدید شده است.

آنها نیز بدن های قطعه قطعه شده شریکان سابق خود را که اکنون به ملاقات مرگ رفته اند، به چشم خود دیده اند. صدها عراقی کشته شده اند، هزاران نفر، مجروح شده و بسیاری دیگر نیز خواهند مرد اما پس از هر تشییع جنازه ، ده ها هزار نفر دیگر، همان هایی که تا به حال صلح طلب ، دور از سیاست و جزو معتقدان به شعار «صبر پیشه کن تا ببینیم چه می شود» بوده اند، اسلحه بدوش گرفته اند; اما در این میان، مطبوعات بورژوازی ، غوغا سالاری می کنند: «این یک جنگ داخلی است»

این نگرش ، نگرشی خیالپردازانه است: شیعه و سنی در این مبارزه با هم متحدند; برادران و خواهران (بله ، مبارزین زن در خیابان ها) اسلحه بدوش ، در حالی که رو در روی تانک ها قرار می گیرند، از مبارزین دیگر محافظت می کنند.

بدون در نظر گرفتن «تناسب ها» - 5 یا 10 و یا 20 عراقی در برابر هر سرباز استعمارگر مقاومت در حال پیروزی است.

مقاومت عراقی از نظر سیاسی ، جنگ را برده است: هیچکدام از مقامات منصوب شده از آینده ای برخوردار نیستند; آنها تا آن زمان وجود دارند که ارتش امریکا وجود دارد اما به محض این که ایالات متحده ، نیروهایش را خارج کند آنها از روی پشت بام پناهگاهایشان پا به فرار خواهند گذاشت.

از نظر نظامی ، ایالات متحده و مزدورانش متحمل هزاران تلفات شده اند; هر روز بسیاری کشته و زخمی می شوند.

در واشنگتن ، نظامیان اشغالگر و طراحان نابودی عراق ، به شدت نگران و مضطربند. رامسفلد، و لفوویتز و کاندیدای دمکراتها برای ریاست جمهوری جان کری فریاد برمی آورند: «سربازان بیشتری به عراق بفرستید

جورج بوش از خانه خود در ایالت تگزاس ، مقتدا صدر (رهبر مقاومت ) را یک «قاتل» می خواند. تلویزیون او، دور از صحنه های درگیری و آشوب و دور از میدان آتش ، چهره تکه تکه شده کودک عراقی را نشان نمی دهد. یکبار دیگر بوش از میدان خونریزی و کشتار دور است ; ویتنام و اکنون عراق.

اکنون او می تواند سربازگیری اجباری را به تاؤخیر اندازد. او اسماؤ رئیس جمهوری است که پایان جنگ را در ماه می 2003 به طور یکجانبه اعلام کرد.

اکنون ، بیش از 800 سرباز امریکایی در برابر مقاومت مردمی عراق که مبارزه طلبی بوش را به چالش کشیده است به کام مرگ فرو رفته اند.

عراقی ها در رویارویی با ارتش استعمارگر، ابتدا به خیابان ها ریخته و سپس با شجاعت صرف و قاطعیت مطلق ، شهرها را به تصرف خود در آورده و از فتوحات خود دفاع می کنند.

«اعراب» مقاومت می کنند; آن هم در حالی که شارون چاق و چله ، در پی دسیسه است. شگفتا...!

کارگزاران سابقا پرحرف او، و لفوویتز، فیث ، آبرامز و نوچه هایشان در سکوت فرو رفته اند. آیا آنها نگرانند که ممکن است علیه کسانی که اطلاعات خام را پخته نموده و به خورد ایالات متحده دادند و پای او را به جنگی کشاندند که در آن هزاران سرباز امریکایی ، کشته و معلول خواهند شد تا از ادعای بی چون و چرای تسلط اسرائیل بر خاورمیانه ، «حفاظت» به عمل آید، شورشی فراگیر بر پا شود؟

در اوایل بهار 2004 (دقیقا در آوریل ) رویای شیرین یک امپراتوری استعماری ، در ذهن طراحان اصلی نظم نوین جهانی به تلخی گراییده و فرو ریخت ، امپراتوری ای بی چون و چرا و یکجانبه.

این ، پایانی بر رویای «طرح خاورمیانه بزرگ» شارون ، ولفوویتز، بلروچنی بود. مقاومت عراقی ها، رویای جنگ های پی در پی رامسفلد و ولفوویتز علیه سوریه ، کوبا و کره شمالی را به کابوسی از جنگ های خونین خیابانی در هر چهار راه فلوجه و شهرک صدر و بغداد تبدیل نموده است.

جوانمردی ، رشادت و روحیه مبارزه در مقاومت مردمی عراق ، روز به روز بیشتر و آشکارتر می شود و این در حالی است که مردم عراق ، نیروی همبستگی و تاریخ و اعتقاد خود مبنی بر این که در نهایت یا آزاد خواهند شد و یا تا سر حد مرگ ، جنگیده و سربازان استعمارگر را به کام مرگ خواهند فرستاد را به کار می گیرند.

عبارت «یا مرگ یا وطن» در عراق ، معنی خاص و مشخصی به خود می گیرد: این شعار نیست ، بلکه زندگی عملی یک ملؤت است. «یا مرگ یا وطن»، از دهان نوجوانان مبارز خیابانی و همچنین فروشندگان دوره گرد و بیوه زنان پوشیده در روسری های سیاسی بیرون می آید.

امروز، عراق برای تمامی جهان سومی ها و دیگر استعمارگران جهانی ، درس عبرت است ; مقاومت مسلحانه توده ها نه از نظر سیاسی و نه از نظر نظامی نمی تواند شکست داده شود.

شهامت و فداکاری مقاومت عراقی ها، نقطه مقابل روسای نه چندان شجاع برخی کشورهای عربی است: هیچ کدام از آنان برای کمک به مبارزه عراقی ها برای آزادی ملی ، زحمت پلک زدن را هم به خود نداده اند.

آنها از این می ترسند که مقاومت پیروزمندانه مردم عراق به جرقه آتشی مبدل شده و موقعیت راحت آنان را به خطر افکند.

و اما روشنفکران غربی؟ از هنگام شروع مقاومت مردمی در عراق ، حتی یک روشنفکر غربی از میان دهها متفکر منتقد و مترقی که معمولا شعار «به نام من ، نه» را بر زبان دارند، این شهامت را به خرج ندادند که با مبارزه ضد استعماری ، اعلام همبستگی کند. آنها برای حمایت از مبارزین در کشورهای عربی و اسلامی مشکل دارند; چرا که فکر می کنند آنها تروریست یا ضد سامی هستند.

همانطور که روشنفکران فرانسوی با نهضت های مقاومت مسلحانه مردمی علیه نازی ها مشکل داشتند. به خاطر ترس از این که کمونیست ها، پیروز شوند.

رایت میلز، در کتاب «گوش کن یانکی»، روشنفکران امریکایی را که از حمایت انقلابیون کوبایی در اوایل دهه 1960 خودداری کرده بودند را به چالش کشید.

او گفت : «این، یک انقلاب حقیقتا مردمی و خونین است. شما می توانید وزنه ای به سود یا به زیان مردم باشید. شما می توانید بخشی از مشکل و یا بخشی از راه حل باشید

روشنفکران غربی بخشی از مشکل هستند: درست است که آنها به نیروهای اشغالگر فرمان نمی دهند; حتی نمی توان گفت که آنها (و یا فرزندانشان یا نوه هایشان) برای کشتن دانش آموزان عراقی ماشه ها را می کشند اما به خاطر آن که دست روی دست گذاشته و در جای خود راحت نشسته اند، شریک جرم به حساب می آیند; آنها فریاد اعتراض برنمی آورند; «ما با جنگ مخالفیم

در حالی که همین روشنفکران برای حمایت از جان کری که از جنگ حمایت می کند و حتی خواستار اعزام 40 هزار سرباز بیشتر به عراق است تا تحت نظارت سازمان ملل متحد، موشک ها را در مناطق پر جمعیت بر سر مردم فرو ریزند، از سر و کول هم بالا می روند.

پس روشنفکران غربی در این روزها و در زمانی که مردم عراقی برای مقاومت علیه نیروی نظامی ایالات متحده دست به اسلحه برده اند، کجا رفته اند؟

تمامی یک ملت در خیزشی قهرآمیز علیه یک ارتش استعماری اشغالگر و امپریالیسم ایالات متحده ایستاده اند. روشنفکران سیاسی واقعی بالاجبار باید دست به یک انتخاب بزنند; بی تفاوت ماندن عین همدستی و شریک جرم بودن است و تفاخر و خودپسندی های روشنفکرانه ، کالایی تجملاتی بیش نیست.

بیش از هزار تن از روشنفکران ، متفکرین و اساتید دانشگاه های عراق در طول اشغال این کشور،،کشته شده اند. موضوع، پیچیده و یا نامفهوم نیست. یک طرف ، خواهان انتخابات آزاد، مطبوعات آزاد و حق ؤ تعیین سرنوشت خویش است در حالی که مقامات ارتش استعمارگر، روزنامه ها را ممنوع نموده ، عروسک های خیمه شب بازی را روی کار آورده و مخالفین خود را به قتل می رسانند.

فلج ماندن روشنفکران چپ امریکا و ناتوانی آنان در اعلام همبستگی با مقاومت عراقی ها، مرضی است که تمامی روشنفکران «چپ» در کشورهای استعمارگر دچار آن هستند.

آنها از مساله (جنگ استعماری ) و اراده و قاطعیت (آزادی ملی ) هراسان و گریزانند. در پایان ، راحتی و آزادی ای که روشنفکران غربی از آن لذت برده و بهره مندند و تشویق ها، حمایت ها و ستایش هایی که در محافل آکادمیک و دانشگاهها در قلب وطن استعمارگر نصیب آنان می شود بر هزینه روانی اعلام حمایت صریح و صادقانه از نهضت های آزادی انقلابی ، چربیده و از ارزش بیشتری برخوردار است.

بنابراین آنها به «معادل های اخلاقی» علیه جنگ و علیه «بنیادگرایان»، «تروریست ها» و یا «هرکس» دیگری که درگیر آزادی و رستگاری خویش بوده و توجه چندانی به محافظین ارزش های دموکراتیک غربی نمی کند به عنوان آخرین برگ برنده روی می آورند.

فهم فقدان حمایت از نهضت های آزادیبخش در میان روشنفکران مترؤقی در کشورهای دارای ماهیت و خلق و خوی امپریالیستی ، دشوار نیست. آنها خود نیز از نظر فکری و مادی تحت استعمار قرار گرفته اند.

مدت هاست که هزاران تن از مردم متواضع عراق به این روشنفکران فاضل ، درس عملی همبستگی می دهند: در 14 آوریل 2004، در میان تانک های مهاجم و هلیکوپترهای توپدار، هزاران نفر از مردم بغداد به حرکت درآمدند تا به مبارزین و مردم شهرهای محاصره شده ، غذا و دارو و وسایل پزشکی برسانند.

آیا روشنفکران ما به این حقایق توجهی خواهند نمود؟ آیا آنها حداقل این شهامت را به خرج خواهند داد تا اعلامیه ای تحت عنوان «به نام ما» در همبستگی با مقاومت مردم عراق منتشر کنند؟

با این وجود، مقاومت مردمی توده ها در عراق ، ارتش های تا به دندان مسلح و بخوبی تغذیه شده اشغالگران را در جنگ تن به تن به چالش می طلبد. آنها نمی پرسند آیا همسایه شان، دوستانشان و یا همرزمانشان ، سنؤی ، سکولار، شیعه ، بعثی یا کمونیست اند. هنگامی که مسجد، مدرسه یا ساختمانی با بمب مورد حمله قرار گرفته و یا در معرض بارانی از گلوله مسلسل واقع می شود، آنها بی تفاوت نمی ایستند.

آنها متعهد شده اند درگیر مبارزه شده و برای بیرون راندن مهاجمین ، دزدان نفت و قاتلین دور و نزدیک ، به نهضت ملؤی محلق شوند.

آنچه که بیشتر برای مردم عراق مایه تاسف است بیشتر از هر کمکی که آنها می توانند به این نهضت تاریخی کنند این است که روشنفکران امریکایی ، دور ایستادن از این مبارزه را انتخاب نموده و بار دیگر، فقدان کارائی و پوچی روشنفکران غربی در نهضت های آزادیبخش جهان سوم را به نمایش گذاشته اند.

نویسنده: جیمز - پتراس

 مترجم: علی اکبر - جعفری

منبع: سایت های خبری - جام جم آن لاین

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد