سالها
بود که از محققی در مازندران نام برده میشد که خارجی است و بر روی
پرندگان مهاجر از جمله درناها تحقیق میکند. این زن برای ما نمادی است از
کوشش برای حفظ زیست بوم مازندران و زیبایی که طبیعت زیبای ایران دارد.
این
بانو شاید به داستانی در میان محلیها تبدیل شده بود، بانویی که در میان
همه پرندگان بیشترین توجهش درناها هستند و بر روی آنها تحقیق میکند...
بقیه در ادامه مطلب ...
سالها
بود که از محققی در مازندران نام برده میشد که خارجی است و بر روی
پرندگان مهاجر از جمله درناها تحقیق میکند. این زن برای ما نمادی است از
کوشش برای حفظ زیست بوم مازندران و زیبایی که طبیعت زیبای ایران دارد.
این
بانو شاید به داستانی در میان محلیها تبدیل شده بود، بانویی که در میان
همه پرندگان بیشترین توجهش درناها هستند و بر روی آنها تحقیق میکند.
برحسب اتفاق با دوستی آشنا شدم که رابط میان من و " الن ووسالو (توکلی) " فنلاندی شد و ما را به سمت شهر رویان کشاند.
بانویی که عاشق پرندهها است و بر روی جانوران کار میکند، خانهاش نیز دست کمی از خانههای جنگلی ندارد.
حیاط
خانهاش انباشته از درختان و گیاهان رونده بود و محیط طبیعی زندگیاش بوی
خاصی داشت، حسی آمیخته با طبیعت که مطمئنا بیارتباط با شغلش نبود.
در نگاه نخست متوجه میشدی که خانهاش ایرانی نیست هم از نظر ظاهری و هم از نظر دکوراسیون و نحوه چیدمان منزل.
درست
حدس زده بودیم خانه الن ووسالو که همه او را به نام فامیلی شوهرش "توکلی"
میشناسند، از فنلاند برایش آورده و اینجا نصب کردهاند که آن هم مانند
زندگی خانم توکلی حکایت شنیدنی دارد.
همسر
خانم ووسالو ایرانی بود که در آمریکا با هم آشنا شده و ازدواج کرده و به
ایران آمده بودند، هر دو محقق بودند و در دانشگاه کار میکردند، اما به
دلیل اختلاف فرهنگی از همسرش جدا شده و الن با دو فرزندش در ایران
میمانند.
الن
فارسی را به سختی صحبت میکند و باید به انگلیسی آشنا باشی که بتوانی با
او مکالمه کنی، اما شخصیت جذاب، پرانرژی و زبان شیرینی که به فارسی صحبت
میکند، از او یک مهمان میزبان ساخته است.
برخی
رسانهها به دلیل فعالیتهای زیاد او در زمینه درناها به او لقب "مادر
درناها" را دادهاند، لقبی که به دلیل علاقه و تلاش او برای این پرندهای
که نسلش منقرض شده به حق شایستهاش است.
الن
ووسالو درباره خود میگوید: این خانه قسمت فنلاندی زندگی من در ایران است،
از 43 سال پیش من در ایران زندگی میکنم، ابتدا در بابلسر زندگی میکردم
اما بعدها کنار دریا خیلی شلوغ شد و من این شلوغی را دوست نداشتم برای همین
به شهرستان نور آمدم.
وی ادامه میدهد: آن زمان قرار بود دانشگاه مازندران در این شهر دایر شود پس من به نور آمدم ولی دانشگاه نیامد.
نکته
جالبی در ابتدای ورودمان به خانهاش بود که وی در این باره میگوید:
ساختمانی هم که در آن زندگی میکنم سال 57 یک روز قبل از بسته شدن گمرکها
رسید، کانتینری که خانهام را حمل میکرد با خوششانسی تمام زمانی آمد که
هنوز انقلاب نشده بود وقتی کار نصب خانه تمام شد انقلاب هم شده بود؛ یکی از
نکات جالب این خانه این است که کسانی که همراه کانتینر از فنلاند آمده
بودند از شلوغی خیابانها به دلیل انقلاب تعجب میکردند و برایشان جالب
بود.
الن
میافزاید: داستان زندگی من طولانی است به هر حال فنلاندی هستم و 43 سال
است در ایران زندگی میکنم، در آمریکا درس خواندم و با آقای توکلی آشنا
شدم، آمدم ایران و ایرانی شدم؛ البته من پدرم در آمریکا بود و مادرم در
فنلاند؛ مدتی با مادرم زندگی میکردم بعد پیش پدرم رفتم.
وی
تصریح میکند: لیسانس جانورشناسی از دانشگاه یوسیالیای آمریکا گرفتم؛
برای همین من و شوهرم همیشه در دانشگاه بودیم، فوق لیسانس را در رشته
روزنامهنگاری گرفتم و الان کار ویرایش علمی دانشگاههای ایران را انجام
میدهم.
ووسالو
میگوید: با دانشگاههای متعددی مانند تربیت مدرس، مازندران، کرمانشاه،
شیراز و گرگان همکاری دارم و تقریبا در تمامی رشتهها ویرایش علمی انجام
میدهم، به دلیل اینکه تسلط ام به زبان انگلیسی خوب است، مقالههای علمی
ایرانیها که به زبان خارجی نوشته شده برای من میآید و من آنها را به
لحاظ علمی و انگلیسی ویرایش میکنم.
وی
معتقد است: اگر چه لیسانس جانورشناسی دارم، ولی فقط لیسانس نگرفتم بلکه بر
روی رشتهام تحقیقات زیادی انجام دارم، امروز بر روی رشتههای زیادی مانند
بیوتکنولوژی، شیمی، بیوشیمی، بیولوژی، بایو و نانوتکنولوژی ویرایش علمی
انجام میدهم، اما تاکنون نتوانستهام کتابی بنویسم.
توکلی
با اشاره به اینکه دو فرزند دارم یکی دختر و یکی پسر، ادامه میدهد: هر دو
با من در ایران هستند، سیروس در همین رشته اطلاعات زیادی دارد، اما کار
کردن با مادر برایش سخت است دخترم هم در تهران کار میکند و اطلاعات خوبی
درباره موسیقی و زبان دارد.
وی
درباره زندگیاش در ایران میگوید: شاید اگر این خانه را نیاورده بودم در
ایران نمیماندم، ولی شاید هم میماندم، این منطقه مرا به یاد تابستانهای
فنلاند میاندازد، آنجا تابستان زیبایی دارد اما زمستانهای فنلاند اصلا
تمام شدنی نیست و روشنایی در آنجا کم است، ولی اینجا همیشه بهار و تابستان
است و زیباییهای زیادی دارد؛ طبیعت ایران بسیار با ارزش است و از نظر آب و
هوا اقلیم خوبی دارد، تمام ایران را گشتهام اما از همه جا بیشتر مازندران
را دوست دارم.
ووسالو
میافزاید: من خودم را میان ایران و آمریکا و فنلاند تقسیم کردهام، سالی
یکی دو بار به فنلاند به دیدن فامیلهایم میروم چون آنها امکان آمدن به
ایران را ندارند؛ وقتی به فنلاند میروم درباره وضعیت دانشمندان زن ایرانی
با من مصاحبه میگیرند و علاقهمند هستند بدانند زنان ایرانی چگونه کار
میکنند، در فنلاند بیشتر در همایشها و کنفرانسها شرکت میکنم و در آنجا
دوستانی دارم که راجع به درناها و پرندگان با هم همکاری میکنیم.
وی
درباره اینکه چگونه توانسته در یک کشور بیگانه خود را منطبق کند میگوید:
من خودم را فرد چند ملیتی میدانم، وقتی در میان فرهنگهای مختلف زندگی
کردم یاد گرفتم که چگونه با همه ارتباط داشته باشم و از هر کسی چیزی یاد
گرفتم؛ توانستم این سازگاری را در خودم ایجاد کنم اما میدانم هر کسی این
سازگاری را ندارد.
الن
ادامه میِدهد: من با ایرانی ازدواج کردم و جدا شدم و وقتی خانمها جدا
میشوند به شهر خودشان میروند ولی زندگی شخصی من از زندگی حرفهای من
جداست، ماندن در اینجا جدا از ایرانی شدن من است.
وی
تصریح میکند: فرهنگ زنان خارجی با ایرانیها تفاوت زیادی دارد من از
کشوری میآیم که زنانش 106 سال پیش حق رای داشتند و خودشان تصمیم میگرفتند
و خودکفا بودند از وقتی کوچک بودم این چیزها برایم مهم نبود، اما معتقدم
میان کشورهای توسعه یافته و کشورهای توسعه نیافته روابطی هست که میتواند
متقابل باشد و به هم انتقال داده شود، این روابط باعث میشود من چیزی از
شما یاد بگیرم و شما چیزی از من.
وی
بیشتر تحقیقاتش بر روی درناها و پرندگان مهاجر است که در این باره تاکید
میکند: علاوه بر پرندگان مهاجر تحقیقاتی در زمینه بیوتکنولوژی و بیولوژی
نیز داشتم مثلا بر روی حشره کشی تحقیقات کردم که ارگانیک بود، بر روی
مرجانهای خلیج فارس کار کردم، در منطقه حرا قشم و در ارتباط با بیشتر
جانورانی که در معرض انقراض هستند و برایم جذابیت داشت کار کردم.
ووسالو
در کارش سختیهایی نیز داشته که ادامه میدهد: در محیطی که من زندگی
میکردم زنها در زندگی حرفهای خود بسیار راحت بودند و مردها با احترام با
آنها برخورد میکردند در ایران هم اوایل که برای بررسی محل زندگی درناها
رفته بودم که ببینم چه میخورند چند مرد که دومادار بودند آمدند و سروصدا
کردند که اینجا چه کار میکنی زنها حق آمدن به اینجا را ندارند، اما من به
آنها گفتم که این کار من است و باید این کار را انجام دهم بعدا برایشان
گفتم که من چه کار مهمی انجام میدهم و دیگر با من کاری نداشتند.
وی
ادامه میدهد: این روزها هم زیاد در عموم نیستم تا اختلافات را درک کنم،
اما در اوایل کارم که برای زنان و دختران در محل درناها کلاسهای آموزشی
میگذاشتیم دانشجوهای دختر تنهایی نمیتوانستند از ازباران به فریدونکنار
رفتوآمد کنند حتما باید کسی آنها را همراهی میکرد؛ اما بعدها که فهمیدند
ماجرا چیست و کارهای ما چرا انجام میشود دیگر اعتماد میکردند.
این
فنلاندی درباره کارهایش در فریدونکنار نیز میگوید: درناها به این دلیل
درنای سیبری نامیده میشوند که در فصل بهار در آنجا لانهسازی دارند، در
روسیه کار تحقیقاتی زیادی بر روی این درناها انجام شده، در تابستان بر روی
شالیزارهای مازندران کار برنج انجام میدهند، اما استثنا امسال بر روی
پروژهای کار میکنیم که امیدواریم برای نسلهای آینده ایران کارگشا باشد و
بتواند مسیر نگاهها به این پرندهها را تغییر دهد.
وی
میافزاید: با روابطی که در فنلاند و در گروههای پرندهشناس این کشور
داشتم قرار است یک برج پرندگان در محل پرندگان فریدونکنار نصب شود؛ این کار
را به خاطر مردم و پرندهها انجام میدهیم، این برج هدیه دوستان فنلاندی
من است به ایرانیها.
ووسالو
تصریح میکند: این روزها مشغول مکانیابی این برج در فریدونکنار هستیم،
این هدیه تشکل پرندهشناسان فنلاندی به مردم این منطقه است من از آنها
درخواست کردم و آنها پذیرفتند که با ما در این زمینه همکاری کنند.
وی
میگوید: بچهها باید از سن کودکی یاد بگیرند که چگونه پرندهها و طبیعت
را حفاظت کنند، ولی اینجا هنوز آموزشها تکمیل نشده هنوز بچهها به
پرندهها سنگ میزنند در حالی که نمیدانند اینها یک موجودات با ارزشی
هستند و باید آنها را دوست داشت.
این
محقق معتقد است به وسیله این برج میخواهیم جوانان و تشکلهایی که درباره
پرندهها کار میکنند باهم ارتباط برقرار کنند؛ در ایران با وجود اینکه
پرندههای زیادی در آن زندگی میکنند حتی یک برج پرندگان هم وجود ندارد
برای همین است که پرندهها در ایران اینقدر زود میترسند در حالی که نباید
اینگونه باشد به علت همین ترس هم هست که دامگاهداران از ورود انسانها به
این محوطه جلوگیری میکنند.
وی
ادامه میدهد: من معتقدم باید رابطه میان انسانها و پرندهها برقرار شود،
مردم باید بیایند و پرندهها را ببینند و پرندهها به انسان عادت کنند،
میخواهیم در کنار دامگاه یک برج چند طبقه بزنیم تا بتوانیم از بالا
پرندهها را مشاهده کنیم؛ با این برج دیگر نیازی نیست برای دیدن پرندهها
به شالیزار برویم و آنها را بترسانیم، میخواهم دانشآموزان در گروههای
مختلف به دیدن پرندهها بیایند و یاد بگیرند چگونه با پرندهها رفتار کنند.
ووسالو
بیان میکند که قرار است یک گروه از فنلاند به این منطقه بیایند و منطقه
را بررسی کنند، در کشور فنلاند 458 برج پرندگان وجود دارد یعنی هرجایی که
پرندهها هستند یک برج برای دیدنشان نصب شده است.
الن
ارزش کار برای طبیعت را بیشتر از این میداند و میگوید: هم اکنون
فیلمهایی که 38 سال پیش از درناها در فنلاند گرفته شده بسیار با ارزش است
وقتی پرندهها میروند معلوم نیست کی میآیند مثلا چند سال پیش میخواستم
از خرس بلوچستان عکس بگیرم ارزش این کارها سالها بعد مشخص میشود کار در
طبیعت لحظهای نیست و باید سالها بر روی آن کار کرد تا نتیجه بدهد.
این
پرندهشناس از تخریب جایگاههای پرندگان در مازندران ناراضی است و
میگوید: امروز جایگاه بسیاری از پرندهها در ایران در حال تخریب است،
مهمترین آن نیز میانکاله است که من بسیار برای آن ناراحت هستم، میانکاله
بهترین مکان برای زندگی پرندهها است و تعجب میکنم چرا میخواهند در اطراف
آن پالایشگاه بزنند.
وی
قوانین ورود به ایران برای گردشگری را سخت میداند و میافزاید: قوانین
آمدن توریست به ایران خیلی سختگیرانه است، من چند تور خارجی به ایران
آوردم گروه اول تور پرندهشناسان بود که سه هفته در ایران بودند و خیلی
راضی بودند، اما تور بعدی که خواستیم بیاوریم ویزایشان آماده نشد و سفر
کنسل شد در حالی که باید این رفتوآمدها راحت باشد.
ووسالو
ادامه میدهد: در کشورهای خارجی تمام پارکها ملیاند و وقتی ملی شدند
رفتوآمد همه به آنجا آزاد است در حالی که در ایران مردم خودمان هم
نمیتوانند به برخی مناطق رفتوآمد کنند و بازدید داشته باشند شاید یک دلیل
اصلی آن این باشد که هنوز مردم نمیدانند چگونه با طبیعت رفتار کنند برای
همین میخواهیم این برج را بیاوریم تا بچهها از کوچکی یاد بگیرند که از
پرندهها محافظت کنند.
وی
از انجمن خود در مازندران میگوید که با همکاری تعدادی از مردم و
دامگاهداران تشکیل داده و میگوید: انجمن حمایت از درنا را تشکیل
دادهایم؛ ولی هنوز ثبت نشده میگویند باید تعاونی بزنید، میخواهیم تعاونی
حافظان پرندگان مهاجر را تشکیل دهیم و امیدواریم این انجمن برای ارتباط با
کشورهای دیگر و دوستداران پرندگان در آن کشورها خیلی خوب باشد و میتواند
کمکهای زیادی به این پرندهها بکند.
الن
ووسالو در پایان این گفتوگو میگوید: من احساس میکنم مثل پرندههای
مهاجر هستم، چند کشور زندگی کردهام و مثل پرندهها به همه جا سفر کردم،
فکر میکنم باید روحیهای خاص داشته باشی که بتوانی در چند کشور زندگی کنی و
این روحیه در من هست وقتی این روحیه هست خودم را به آنها نزدیکتر احساس
میکنم.
گفتوگو از الناز پاکنیا
این فنلاندی در مازندران چه می کند؟
«اُمید به ایران بازگشت» آبان ماه امسال این تیتر برگزیدهی یکی از خبرگزاریهای مهم دنیا برای خبر بازگشت دوبارهی تنها بازماندهی درنای سیبری به اقامتگاه زمستانی خود در مازندران بود.
اما ماجرای " اُمید" چیست؟
پس از اینکه جمعیت درناهای سیبری مهاجر به مازندران در سال 87 به یک جفت رسیده بود و پرندهی ماده هم هنگام بازگشت از اقامتگاه زمستانی خود، در آسمان گیلان هدف گلوله یک شکارچی قرار گرفت، پرنده نر جفت خود را از دست داد و سال 88 مازندران نخستین بار، زمستان را بدون مهمانان هر سالهی خود گذراند. امّا این پایان ماجرا نبود.
پس از یک سال، انتشار خبری دوستداران محیط زیست را بر سر شوق آورد . صبح روز دوشنبه سوم آبان 89 درنای نر، درحالی به ایران بازگشت که کسی امیدی نداشت بتواند مسیر پنج هزار کیلومتری سفرش را تک و تنها پرواز کند. بازگشت موفقیتآمیز این پرنده از این سفر سخت بود که لقب "اُمید" را برایش به ارمغان آورد.
امسال با انتشار خبر بازگشت دوبارهی "اُمید" و حین یافتن جزئیات بیشتری از این خبر، مطلع شدیم که یک خانم فنلاندی سالیان سال است که بدون هیاهو در مازندران، درناها را رصد میکند و این در حالیست که مازندرانیها تازه متوجه حضور این پرندهی نادر در استان شده اند.
به بهانهی بازگشت دوبارهی "اُمید" ، سری میزنیم به منزل خانم الن وسالو (توکلی) در رویان.
نخستین چیزی که نظرمان را جلب میکند نمای یک ویلای تمام چوبی بود که از معماری آن میشد حدس زد صاحب خانه ایرانی نیست. پس از فشردن زنگ و کمی انتظار خانم توکلی با چهرهای خندان در قاب در ظاهر میشود. در حالیکه با ظرفی خالی به سمت درختان مرکبات حیاطش میرفت از ما میخواهد تا خودمان وارد خانه شویم. چیدمان غیر ایرانی داخل خانه برای ما تازگی دارد. شلوغی خاص اتاق یک محقق از در و دیوار اتاق نمایان است. هر گوشهی خانه پر از کتاب و جزوه است و دیوارها هم پوشیده از قابهایی با تصاویر پرندگان. به این چیدمان عجیب تعدادی اشیاء تزیینی قدیمی را هم اضافه کنید. هنوز مات و مبهوت دکوراسیون هستیم که خانم توکلی با ظرفی پر از مرکبات و با چهرهای خندان وارد میشود. پس از خوش و بشی کوتاه گفتوگو را آغاز میکنیم:
فنلاند، ایران، مازندران ؟ خوانندگان دوست دارند بیشتر از شما بدانند.
(با لبخند) من چند کشوری هستم! در کانادا به دنیا آمدم ، فنلاند بزرگ شدم و در آمریکا تحصیلات دانشگاهیام را ادامه دادم. در دانشگاه UCLA آمریکا بود که با آقای توکلی آشنا شدم و بعدها با هم ازدواج کردیم. من قرار بود تحصیلاتم را در رشتهی پزشکی ادامه دهم ولی یک اتفاق مرا به سمت دیگری برد. در دوران تحصیل به بیماری سل مبتلا شدم و مجبور شدم برای مداوا دو سه سال در بیمارستان بستری شوم. این فرصت خیلی خوبی برای من بود که سراغ مطالعه موضوعاتی غیر درسهای دانشگاهیام بروم. مطالعاتم در مورد جانوران طی این سالها سمت و سو گرفت. ضمنا این را هم بگویم که من فوق لیسانس ژورنالیسم (روزنامه نگاری) هم دارم (میخندد)
پس باید خیلی مواظب باشیم. داریم پیش شما درس پس می دهیم.
البته من بیشتر نویسندهی مقالات علمی با موضوع محیط زیست هستم اما گاهی راجع به زنان دنیا مینویسم.
پس از ازدواج، صاحب سه فرزند شدیم که متآسفانه یکی از آنها در کودکی فوت کرد. ( در حالیکه به نقطه ای خیره میشود بود زیرلب میگفت: سالهای خیلی سختی بود.) بعد از ده سال زندگی در آمریکا سال 1967 به اتفاق همسر و دو فرزندم به ایران آمدم. آن سالها به علت تسلطم به زبانهای خارجی در دانشگاه الزهرای کنونی که آن موقع مدرسهی عالی دختران نام داشت، زیستشناسی تدریس میکردم که در سالهای بعد، با گشایش موسسهی عالی اجتماعی اقتصادی بابلسر از من برای تدریس دعوت کردند که این موضوع باعث شد به مازندران بیایم. من و همسرم از دو فرهنگ بودیم. متأسفانه تفاهم نداشتیم و از هم جدا شدیم. (با خنده) من می گفتم من یک زن فنلاندی قوی ام و او هم می گفت من هم یک مرد ایرانیام! همسرم به آمریکا بازگشت و در آنجا ازدواج کرد. اما من و دو فرزندم در ایران ماندیم.
فرزندانتان هم مثل شما سراغ جانورشانسی رفتند؟
پسرم از کودکی به جانوران علاقه داشت و دنبال جانورشناسی رفت اما دخترم خیر. او زبانشناس است.
اصلاً خودتان چطور به طبیعت و جانورشناسی گرایش پیدا کردید؟
با توجه طبیعت کشور فنلاند، محل سکونت مردم خیلی به جنگل نزدیک است و این موضع باعث میشود که کودکان به آسانی خودشان به جنگل بروند و با حیوانات و گیاهان دوست شوند. مردم فنلاند بد میدانند که کسی با طبیعت نزدیک نباشد. خود من بیاد میآورم که تابستانها به تنهایی به جنگل میرفتم ، از درختها بالا رفته و ساعتها روی شاخههای درختان کتاب میخواندم. تنهایی در طبیعت یک حس شادی زیبایی در من ایجاد میکرد. بچههای فنلاندی، دوستی با طبیعت را از کودکی یاد میگیرند. اما متاسفانه در اینجا میبینم که برای مردم تنها در طبیعت بودن ترسناک است. متاسفانه بعضی عوامل؛ مانند ترس از تاریکی باعث میشود از طبیعت هم بترسند که آن را هم میشود از کودکی از بین برد. یکی به من گفت شما خیلی شجاعی که به تنهایی به دل طبیعت می روی. گفتم وقتی شجاعت معنی دارد که انسان به سمت چیز ترسناکی برود. من چیز ترسناکی در طبیعت نمی بینم پس شجاعتی هم وجود ندارد!
به عنوان یک غیر ایرانی طبیعت ایران را چگونه دیدید؟
من وقتی به ایران آمدم بخاطر طبیعت فنلاند که با برف و سرمای شدیدی همراه بود به آفتاب ایران وابسته شدم و حالا آفتاب اینجا برای من خیلی حیاتی است و نمی توانم در فنلاند بمانم. (می خندد) من اکثر جاهای دیدنی طبیعت ایران را گشتهام که فکر میکنم خیلی از خود شما ایرانی ها هم ندیده باشید. ایران از لحاظ طبیعت خیلی غنی است از خلیج فارس گرفته تا دریای خزر. البته من قبلاً طبیعت ایران را خیلی تمیز و پاک دیدم که متاسفانه اکنون دیگر مثل گذشته نیست و خیلی آلوده شده. مثلاً دریاچهی ارومیه ( به دریاچهی ارومیه که می رسد چشمانش را می بندد و با دست دو طرف سرش را فشار میدهد. آهی میکشد و ادامه میدهد) من خیلی بابت دریاچهی ارومیه ناراحتم. بهشت بود. چطوری میتوانید تحمل کنید که یک طبیعت به این زیبایی اینطور خراب شده باشد؟ طبیعت ایران در حال از بین رفتن است. آدم چگونه می تواند ببیند و کاری نکند. هنوز هم میشود جلوی این جریان را گرفت. مثل دریاچهی انتاریو کانادا که در حال از بین رفتن بود ولی آن را احیا کردند. یا لسانجلس آمریکا که هوایی بسیار آلوده و خطرناک داشت که این آلودگی کنترل شد. این جا هم تک تک افراد باید کمک کنند. فقط دولت به تنهایی نمی تواند. تشکلهای مردمی به تنهایی نمی توانند. همه باید بدانند این یک وضعیت بحرانیاست. همه باید دست به دست هم بدهیم.
در ایران، مازندران بهخاطر طبیعتش زبانزد است. آیا مردم مازندران در حفظ طبیعت و محط زیست خوب عمل میکنند؟
(به شوخی) مازندران خیلی بزرگ است. من همه را نمی شناسم! (و پس از خنده ادامه می دهد) در تجربهای که در زمینه پرندگان با مردم منتطقه داشتم می توان گفت مردم سه دستهاند: یک دسته مسائل و مشکلات را خیلی خوب می فهمند. دسته ای در حال فهمیدنند و دسته ای به علت درگیری زیاد با مشکلات زندگی روزمره، طبیعت و محیط زیست برایشان در الویت نخست نیست. برای دستهی آخری باید امکانات ابتدایی زندگی به نحوی فراهم شود تا دیگر مجبور نباشند برای این نیازهای اولیه به طبیعت لطمه بزنند. مردم باید از کودکی اهمیت محیط زیست را یاد بگیرند که خوشبختانه این روزها فعالیتهای خوبی هم در این زمینه دیده میشود. در کشورهای پیشرفته، همین آموزشها از طریق مدارس به کودکان منتقل شده و بعد خود این کودکان به عنوان یک مامور در خانواده خودشان موارد لاز را تذکر میدهند. اگر می بینید هنوز مردم به طبیعت و محیط زیست بی تفاوتند مقصر آنها نیستند. مشکل از شکل آموزش و اطلاعرسانی ماست. مطمئناً شیوه ما نادرست است که نتیجهی مثبتی در بین مردم نمی بینیم. مردم اگر به اهمیت موضوعات زیست محیطی آگاه شوند به بهترین شکل ممکن عمل میکنند. مثلاً در همین موضوع پرندگان مهاجر اگر یک شکارچی غیرمجاز بخواهد کار خلافی بکند همین مردم بومی با او برخورد میکنند. ضمناً بیشتر اعضای انجمن حمایت از درنای سیبری را که در اینجا ایجاد کردیم مردم بومی و دامگاهداران تشکیل میدهند.
در مواجه با مردم به عنوان محقق زن خارجی با چه مسائلی مواجه بودید؟
اوایل که برای مطالعه به دامگاهها میرفتم زن ها را به دامگاه راه نمیدادند امّا چون من خارجی بودم خودشان هم نمیدانستند با من چگونه برخورد کنند. وقتی میدیدند به دفعات با دوربین برای تماشای پرندگان میآیم نمیدانستند کار من تحقیقاتی است فکر میکردند برای عکاسی آمده ام و از من میپرسیدند هنوز به اندازه کافی عکس نگرفتی؟ من هم میگفتم: نه و به سمت دامگاه میرفتم امّا طی سالهای زیادی که در مازندران هستم آنقدر آمدم و رفتم که دیگر همه مردم منطقه مرا می شناسند. کودکانی که سالهای اولیه مرا میدیدند اکنون بزرگ شدهاند و خود، جزو دامگاهداران هستند و شده اند دوستان من. مردم اینجا به من اطمینان زیادی دارند حتی گزارشات آمد و شد و وضعیت پرندگان مهاجر را همین مردم منطقه به من میدهند.
برخی رسانهها به شما لقب "مادر درناها" را دادند؛ ماجرای این مادر و فرزندی چیست؟
می خندد و می گوید: نه! اینطور نیست مادر آنها کس دیگریاست! تحقیقاتم روی درناها به قبل انقلاب بر میگردد. یکی از دوستان به نام آقای دکتر آشتیانی که در ادارهی محیط زیست آن موقع بود برای نخستین بار در فریدونکنار متوجه جمعیت کوچکی از درناهای سیبری در مازندران شد و به من گفت الان که در مارندران هستی چرا روی این درناها کار نمی کنی؟ و همین پیشنهاد باعث شد که به عنوان نخستین محقق در ایران تحقیقاتم را روی درناها شروع کنم. فعالیت من تنها روی درنا نبود پیشتر روی ببر مازندران و فلامینگوهای دریاچه ارومیه هم کار کرده بودم. امّا حالا که فقط یک درنا باقی مانده ماجرای درنا بیشتر به چشم میآید.
در دوران جنگ که من تحقیقاتم را در اختیار مؤسسهی بینالمللی درناها قرار می دادم و با آنها در ارتباط بودم ، کسی با خارج در ارتباط نبود. آن سالها عده ای به من نسبت جاسوسی داده بودند. من گفتم درست است من جاسوسم امّا جاسوس درناها!
هر چند ممکن است خیلی دیر سراغ شما آمده باشیم امّا چون مازندرانیها میزبان تنها بازماندهی درناهای سیبری هستند و وضعیت خاص این گونهی جانوری توجه بیشتری را میطلبد، توضیحاتی را در مورد این پرنده بفرمائید؟
درنای سیبری پرندهای است جذاب که صدایی آهنگین و فلوت مانند دارد. درناهای سیبری دارای رقص بسیار زیبا و حیرت آوری هستند که بیننده را به حیرت وا می دارد . رقص درناها که برای جفت گیری و جلب توجه سایر درنا ها می باشد یکی از شگفتانگیزترین و زیباترین پدیده های طبیعت است. آنها سرشان را پایین میگیرند و شاخ و برگ را به هوا پرتاب میکنند این حرکات شبیه رقص بالت (Ballet) می باشد. این پرنده تنها یک بار در عمر 50 تا 80 سالهی خود جفت انتخاب میکنند و تمام عمر به یکدیگر وفادار میمانند. درنای سیبری با محارم خود جفت گیری نمیکند. این پرنده معمولاً دو تخم میگذارد. اما از جوجههایش یکی که همان جوجهی قویتر باشد زنده میماند.
از لحاظ جمعیتی سه دسته از درنای سیبری شناخته شد؛ دسته شرقی که برای زمستان گذرانی به چین مهاجرت میکردند. دسته مرکزی که در شمال هند دیده شدند و دسته غربی که در ایران، مازندران را برای زمستان گذرانی انتخاب کرده بودند.
در حال حاضر جمعیت دستهی شرقی که زمستانها در دریاچه پویانگ در جنوب چین دیده می شوند با اعمال سیاستهای حمایتی به چیزی بالغ بر 3000 قطعه افزایش یافته. زمانی که من تحقیقاتم روی درناها را در ایران شروع کرده بودم اصلا نمی دانستند که در چین هم درنای سیبری دارند. آن زمان دسته مرکزی در هند 38 قطعه جمعیت داشت و در ایران 11 قطعه گزارش شده بود اما اکنون نسل درناهای هند به دلیل عبور مسیر مهاجرت این پرندگان از افغانستان و پاکستان و وضعیت خاص این مناطق و وقوع جنگ از بین رفته و در ایران هم تنها یک درنای نر باقیمانده است.
دسته غربی درنای سیبری از کشورهای روسیه، قزاقزستان و آذربایجان گذشته و با طی مسافتی حدود 5000 کیلومتر در طول دو ماه به اقامتگاه خود در مازندران میرسد. اوایل آبان ماه وارد اقامتگاه زمستانی خود در منطقه دامگاهی تالابهای فریدونکنار، ازباران و سرخرود شده و اواسط اسفند به سمت سیبری باز میگردد. آنها معمولا بین ساعات 9 تا 10 صبح که آفتاب آمده بالا و جریان هوا شروع می کند به بالا رفتن، سفر خود را آغاز کرده و با این جریان هوا میروند. این پرندهها اول چند دور دایره وار بر فراز آسمان دامگاه می چرخند و سپس به سوی سرزمین های تخمگذاری در سیبری بازمی گردند. این پرنده قادر است مدت دو هفته بصورت پیوسته پرواز کند. درناها تقریبا یک ماه قبل از رفتن، خیلی بیشتر از معمول غذا میخورند تا چربیشان اضافه شود. متابولیسم بدن آنها عوض میشود. هر پرنده مهاجر باید قبل از حرکت، اضافه غذا داشته باشد. درناها در طول سفرشان در دو نقطه و هر بار به مدت سه هفته استراحت میکنند.
با توجه به در معرض خطر شدید انقراض بودن درنای سیبری آیا نهادهای بینالمللی فعالیتی جهت حمایت از این گونه جانوری داشتند؟
بله، یک پروژه بین المللی حفاظت از زیستگاه درنای سیبری بود که توسط سازمان حفاظت محیط زیست با همکاری برنامه عمران ملل متحد و برنامه تسهیلات جهانی محیط زیست از سال 2003 تا 2008 میلادی در کشورهای واقع در مسیر مهاجرت درنای سیبری انجام شده بود که متاسفانه بدلیل باقی ماندن تنها یک قطعه از این گونه جانوری نتیجهی امیدوار کنندهای نداشت. البته خود من هم دو پروژه داشتم که با انجمن حمایت از درنای سیبری خودمان روی آنها کار میکردیم. یکی از طرف سازمان ملل و دومی هم از طرف کشور فنلاند. من مجموعاً 100 هزار دلار برای پنج سال کارهای تحقیقاتی روی درنا سیبری از خارج از ایران برای منطقه بودجه گرفتم. ضمناً پروژهی دیگر که با مشارکت زنان از طرف انجمن بین المللی درنا (ICF) با بودجه 10 هزاردلار انجام دادیم که بیشتر در زمینه ایجاد نمایشگاه های صنایع دستی بانوان منطقه برای جذب اکوتوریسم بود که از آثار این بانوان نمایشگاهایی حتی در فنلاند هم برگزار کردیم. هر چند که این پروژه پایان یافت اما بانوان منطقه هنوز هم در زمینه صنایع دستی فعال هستند. ضمناً جدای از بحث محیط زیست این پروژه سبب افزایش مشارکت زنان و دختران بومی منطقه در حرکتهای اجتماعی شد که قبل از این رویداد، اینگونه نبود. از دیگر نتایج ماندگار حرکتهای مردمی و زیست محیطی ما در منطقه، بهبود روابط مردم ازباران، سرخرود و فریدونکنار بود که اختلافات دیرینهای با هم داشتند.
برای بهبود وضعیت زیست پرندگان مهاجر این مناطق چه کارهایی میشود انجام داد؟
ابتدا باید از ساخت و ساز در زیستگاه این پرندگان جلوگیری کرد اقامتگاهای آنها به خوبی حفاظت شود. برای شکار پرندگان نادر ضوابطی ایجاد شود و افراد را به صید و شکار گونههایی که زاد و ولد گستردهتری دارند تشویق کرد. باید مانع شکار پرندگان در زمانهای نامناسب که به زاد و ولد آنها لطمه می زند شد. ضمناً این نکته را باید گفت که این مناطق مازندران از لحاظ اکوتوریسم قابلیت جذب گردشگر زیادی دارد و می تواند به اقتصاد مردم بومی کمک کند. و یک خبر خوش برای شما مازندرانیها؛ طی مذاکراتی، همکارانم در انجمن پرندگان وحشی فنلاند، آنها اعلام آمادگی کردند که یک نمونه برج مراقبت از پرندگان را بعنوان هدیه برایمان به مازندران ارسال کنند. روی این برجها دوربینهایی قوی نصب میشود تا دوستداران طبیعت و محققان بتوانند به راحتی این پندگان با ارزش را تماشا کنند. مطمئنا وجود این برج موجب رونق اکوتوریسم منطقه میگردد. در حال حاضر، ما مشغول انجام مذاکرات اولیه جهت برپائی این برج در نقطهای مناسب در فریدون کنار هستیم.
با توجه به اینکه تنها یک درنای نر باقیمانده، آیا باید نسل این گونه را منقرض شده دانست؟
از لحاظ علمی بله
آیا راهی وجود ندارد تا با استفاده از درناهای سیبری که به چین می روند نسل این دسته غربی رااز انقراض نجات داد؟
چرا. در آن پروژه بینالمللی 6 ساله 3 بار این کار را انجام دادند. امّا پرندهی دسته شرقی نمی توانست با این بازماندهی دستهی غربی سفر را به انتها برساند. ولی من فکر میکنم اگر آن بودجه وجود داشته باشد و روی این موضوع کار کنند ممکن است نتیجهبخش باشد. این کار دولت ایران است. بقای نسل درنای سیبری مهاجر به ایران به سود کیست جز دولت ایران و مردم آن؟ مگر غیر این است که سبب پایداری اکوتوریسم این منطقه می شود؟ دولت ایران است که باید کمی از بودجهی فروش نفت خود را صرف این آزمایشات و تحقیقات کند (میخندد)
آیا دولت فنلاند که به شما کمک میکند این سوال را نکرد چرا خود ایران به شما کمک نمی کند؟
(با خنده) من از این موضوع با دولت فنلاند صحبت نمیکنم. از شوخی گذشته آنها حمایت پرندگان برایشان مهمتر است. متاسفانه ما کتابهایی را در ایران چاپ کردیم که کسی مراجعه نکرد حتی نگاهی به آنها بیاندازد ولی از انگلستان به ما گفتند عالی بود!
خانم توکلی. اگر روزی این درنای تنها هم از بین برود چه حسی دارید؟
(کمی مکث میکند و چهرهای مصصم به خود میگیرد) کار ما ادامه دارد. انواع دیگری از پرندگان هستند که در خطر انقراضند. به کمک آنها می رویم. اگر درنا هم نباشد بخاطر پرندگان مختلف دیگری که آنجا زندگی میکنند و روز به روز هم تعدادشان کمتر میشود آن دامگاهها باید پا برجا بماند. دامگاههایی که حتی در وضعیت فعلی 500 هزار پرنده به آنجا میآیند. چنین مکانهایی در دنیا کمنظیر است.
و سخنی با مردم مازندران
همانطور که درنای سیبری مسیر و هدف سفرش را خودش میشناسد، هدفشان را بشناسند و برای رسیدن به آن منتظر کسی نمانند.
صدای آواز و فیلم درنای سیبری:
صدا: www.ch000.persiangig.com/3002.mp3
فیلم: www.ch000.persiangig.com/3001.flv
جواد بیژنی (نشریه چشمه شماره 30 / بهمن 90)