نگاهی به فیلم میم مثل مادر/ رسول ملاقلی پور

فیلم داستان یک زن به نام سپیده ( گلشیفته فراهانی ) است که در جریان بمباران سردشت ، شیمیایی شده و حالا پس از چند سال در حین بارداری متوجه می شود که کودکی که قرار است از او به دنیا بیاید ، ناقص و معلول خواهد شد و لذا همسر او سهیل کاویانپور ( حسین یاری ) که یک دیپلمات است و آینده شغلی خود را در نظر دارد ، او را مجبور می کند تا فرزندشان را سقط کند . . .

میم مثل مادر

کارگردان : رسول ملاقلی پور

نویسنده : رسول ملاقلی پور

بازیگران :گلشیفته فراهانی (سپیده) ، حسین یاری (سهیل) ، سحر دولتشاهی (فرزانه) ، شراره دولت آبادی (مادربزرگ) ،               امیرحسین صدیق (بابک) ، مارتیا آندریاسیان (زن روبیک) ، رامین راستاد (دلال دارو) ، نیلوفر اسفندیاری (ملاحت) ،                 مریم کاتوزی (فرشته) ، علی شادمان (سعید) ، جمشید هاشم پور (روبیک)

تهیه‌کننده : منوچهر محمدی                              موسیقی : آریا عظیمی نژاد                              فیلم‌برداری : شاپور پورامین

تدوین : حسین غضنفری                                   توزیع‌کننده : موسسه رسانه‌های تصویری             تاریخ انتشار : نمایشگران۱۳۸۵

مدت زمان :  ۹۰ دقیقه                                    کشور : ایران                                                زبان : پارسی

این فیلم بنا به تشخیص کمیته‌ای از بنیاد سینمایی فارابی به عنوان نماینده ایران در اسکار ۲۰۰۷ انتخاب شد.

کارنامه بازیگری گلشیفته فراهانی

دهه ۱۳۷۰ : درخت گلابی (۱۳۷۶) هفت پرده (۱۳۷۹)

دهه ۱۳۸۰ : زمانه (۱۳۸۰) دو فرشته (۱۳۸۱) جایی دیگر(۱۳۸۱) بوتیک (۱۳۸۲) بابا عزیز (۱۳۸۲) اشک سرما (۱۳۸۲) ماهی‌ها عاشق می‌شوند (۱۳۸۳) به نام پدر (۱۳۸۵) میم مثل مادر (۱۳۸۵) گیس بریده (۱۳۸۵) نیوه‌مانگ (۱۳۸۵) سنتوری (۱۳۸۵) دیوار (۱۳۸۶) ارابه مرگ (۱۳۸۵) همیشه پای یک زن در میان است (۱۳۸۷) شیرین (۱۳۸۷) یک مشت دروغ (۱۳۸۷-۲۰۰۸م) درباره الی (۱۳۸۷) جای اژدها (۱۳۹۰-۲۰۱۱م) خورشت آلو با مرغ (۱۳۹۰-۲۰۱۱م) می کشمت اگر بمیری (۱۳۹۰-۲۰۱۱م)

تئاتر         مریم و مرداویج (۱۳۸۲) نرگس سیاه (۱۳۸۳) مفتش (ایران ممنوع شد) (۱۳۸۴)

گ مثل گلشیفته !

ژانر ملودرام از ابتدای پیدایش سینما در جهان همواره مورد توجه اهل فن و تماشاگران بوده است ؛ در واقع به جرات می توان گفت که ملودرام از قدیمی ترین و محبوب ترین ژانرهای سینمایی است . سابقه ملودرام در سینمای ایران هم به سالهای دور و در بدو پیدایش آن باز می گردد و پرآوازه ترین کارگردانان ایرانی ، حتی برای یکبار هم که شده ، توانائی های خود را در این ژانر محبوب محک زده اند.

رسول ملاقلی پور ، یکی از محبوب ترین کارگردانان سینمای دفاع مقدس است که علاقه مندان سینما ، خاطرات خوبی را با برخی از فیلمهای او از قبیل سفر به چزابه ، نجات یافتگان ، نسل سوخته و مزرعه پدری داشته اند . او این بار توانایی های خود را در حیطه ملودرام و با فیلم  " میم مثل مادر " در بوته آزمایش قرار داده و می توان گفت که تا حدود زیادی موفق بوده است ؛ شاهد این مدعا را می توان استقبال بی نظیر تماشاگران از این فیلم و همراهی نسبی منتقدان دانست.

ملاقلی پور که فضای اغلب فیلمهایش از عصبیت و روح سرکشی و پرخاشگری پر بوده ، این بار خمیر مایه فیلم خود را بر پایه احساساتگرایی بنا نموده و حتی در بعضی از سکانسهای آن ، فیلم را به مرز سانتی مانتالیسم کشانده است . البته تجربه بالای خود را در خلق سکانسهای کوبنده و تاثیر گذار به کار برده و همین امر باعث شده که فیلم از تبدیل شدن به به یک ملودرام اشک انگیز آبکی به دور شود.

فیلم داستان یک زن به نام سپیده ( گلشیفته فراهانی ) است که در جریان بمباران سردشت ، شیمیایی شده و حالا پس از چند سال در حین بارداری متوجه می شود که کودکی که قرار است از او به دنیا بیاید ، ناقص و معلول خواهد شد و لذا همسر او سهیل کاویانپور ( حسین یاری ) که یک دیپلمات است و آینده شغلی خود را در نظر دارد ، او را مجبور می کند تا فرزندشان را سقط کند ، اما کودک به دنیا می آید و سهیل ، سپیده و فرزند معلول خود ، سعید ( علی شادمان ) ، را ترک می کند . سپیده با هر مشقتی است ، سعید را بزرگ می کند و به او موسیقی می آموزد. اما حالش در اثر استنشاق گاز خردل رو به وخامت می رود و این در حالیست که سهیل پس از سالها به سراغ آن دو می آید و ... 

ملاقلی پور تا آنجا که توانسته احساسات تماشاگران را نشانه گرفته و این را می توان از صورتهای خیس از اشک تماشاگران در هنگام خروج از سینما به عینه مشاهده کرد.

فیلمنامه فیلم، از منطق داستانی مخدوش و نه چندان پرمایه ای برخوردار است . اتفاقات و تصادفاتی نه چندان کم که ردپای آن را می توان در سینمای بالیوود و فیلمفارسی های خودمان یافت ، در جای جای فیلم به چشم می آید . دختری در آسایشگاه کودکان معلول به طور تصادفی، نام پدر سعید را در روزنامه می بیند . سعید با مرد ارمنی نجار ( با بازی خوب جمشید هاشم پور ) که در روبروی منزلشان و در دخمه ای به کار پرداخت چوب مشغول است ، همدم و همراز است و اتفاقا دختر روبیک نجار ، که معلول است و پدر از سرنوشتش بی اطلاع می باشد ، در همان آسایشگاهی است که سعید و سپیده به آنجا رفت و آمد دارند . سعید در جریان فرار خود از خانه ، با دختر ولگردو خیابانی آشنا می شود که تصادفا نام فرشته دارد و البته نام او را سعید براساس ذهنیت قبلیش از گفته های مادربزرگش به طور اتفاقی درست حدس می زند . سهیل هنگام مطالعه روزنامه تصادفا خبر کنسرت بچه های آسایشگاه را در روزنامه مشاهده می کند . این تصادفات اعتبار فیلمنامه را مخدوش ساخته است و همانند شخصیت پردازی های نه چندان قوی فیلمنامه ، به عنوان پاشنه آشیل فیلم خودنمایی می کنند . به جز شخصیت پردازی سپیده و تا حدودی سعید و سهیل ، سایر شخصیتها یا تنها نظاره گر وقایع و مصائب مادر و فرزند هستند و یا به عنوان وصله ای ناجور قابل حذف می باشند.

شخصیت روبیک را می توان به راحتی حذف نمود ، بی آنکه خللی در پیشبرد قصه به وجود بیاید و تنها بازی خوب جمشید هاشم پور است که این کاراکتر را قابل تحمل کرده است. ملاقلی پور با خلق این شخصیت قصد داشته تا ادای دینی به حضور اقلیت های دینی در هشت سال جنگ تحمیلی کرده باشد ، اما باید این نکته را مدنظر قرار داد که رعایت اصول درام ، پردازش قوی شخصیتها و چینش صحیح آنها در دل قصه ، مهمترین نکات و قواعد فیلمنامه نویسی است . حضور آن زن خیابانی هم که پیش از این ذکر آن رفت ، مفهوم مورد نظر ملاقلی پور را به شکلی سطحی منتقل می کند . شخصیت سهیل کاویانپور هم چندان قوی و به یاد ماندنی نشده و این بازی خوب حسین یاری است که آن را از از تک بعدی شدن و منفی جلوه دادن دور کرده است . شخصیت سهیل ، به نوعی تداعی کننده شخصیت به یاد ماندنی " محمود بصیرت " ( فریبرز عرب نیا ) در " شوکران " شاهکار بهروز افخمی است . البته تمرکز کارگردان/ فیلمنامه نویس بر شخصیت سپیده ، سهیل را از نظر جزییات و ریزه کاری های شخصیت در جایگاهی بسیار پایین تر از محمود بصیرت قرار داده است . شخصیت فرزانه (دوست سپیده با بازی سحر دولتشاهی ) ، جوان عاشق سپیده ( امیر حسین صدیق ) و مادر سپیده ( شراره دولت آبادی ) ، کاراکترهایی خنثی به نظر می آیند.

فیلم البته دارای صحنه های کلیدی و تاثیر گذاری است که از آن جمله می توان به ملاقات دوباره سپیده با سهیل پس از ده سال، سکانسهای کودک در حمام و سپیده در حجره داروفروشی اشاره کرد . نمی توان از " میم مثل مادر " سخن گفت اما به فیلمبرداری چشمگیر شاپور پورامین اشاره نکرد . نورپردازی های فوق العاده ، بالاخص نورپردازی گرم خانه سپیده ، قاب بندی های صحیح و حرکات به موقع و موزون دوربین از شاخصه های کار پور امین است.

و اما باید به حضور فردی اشاره کرد که اگر به جای او شخص دیگری در فیلم حضور داشت ، " میم مثل مادر" فیلم دیگری شده بود و زحمات کارگردان ، فیلمبردار ، آهنگساز و بازیگران به بار نمی نشست . " گلشیفته فراهانی " گوهر درخشانی است که بر پیشانی فیلم می درخشد. بازی درخشان او در فیلمهای "درخت گلابی" ، " بوتیک" و " اشک سرما " در یاد و خاطره همه سینما دوستان باقی مانده است و اینک او با            "میم مثل مادر " برگ برنده خود را رو کرده است و بی اغراق باید گفت نه تنها یکی از بهترین بازی های چند سال اخیر را ، بلکه یکی از به یادماندنی ترین بازی های تاریخ سینمای ایران را ایفاگر بوده است . شخصبت پردازی خوب کاراکتر سپیده را گلشیفته فراهانی با شاخ و برگ دادن و بخشیدن جزییات خیره کننده ، به شخصیتی بدل ساخته است که به شدت همدلی تماشاگر را بر می انگیزد. فراهانی چنان بر نقش مسلط است که گذر سالها را علیرغم چهره پردازی ضعیف فیلم ، به خوبی به تماشاگر منتقل می کند. در صحنه ای که او قصد کورتاژ فرزندش را دارد، در حالیکه آمپول به خود تزریق کرده و تلوتلو می خورد و خود را به در و دیوار می کوبد ، دستش به میز تلفن برخورد می نماید و همه چیز واژگون می شود و او در آن حال عجیب یک دفعه با حالتی طبیعی و به دور از فیگورهای نمایشی داد می زند : " وای...! وای ... ! " که نمونه ای خوب از رعایت ریزه کاری ها از سوی فراهانی در بازی خود است . یا می توان به لبخند تلخ او به فرزانه در سکانسهای آخر اشاره کرد ، وقتی پی می برد این فرزانه بوده که به اشتباه ماسکهای ضد شیمیایی را برداشته و سبب شیمیایی شدن او گشته است . همچنین می توان از بازی زیبای دستش با شال بر سرش در هنگام تمرین موسیقی با بچه های آسایشگاه و یا نحوه ادای جمله  " می خوام ببینم بچه ام درد میکشه ؟ " در حضور خانم دکتر نام برد که حسی دلنشین و برانگیزاننده در بیننده ایجاد می سازد . اما قطعا اوج فراهانی در سکانسی است که سهیل پس از ده سال پا در خانه سپیده می گذارد؛ در عین حال که در آشپزخانه بغض فروخورده خود را بیرون می دهد و می گرید و جنبه احساسات گرایانه  یک زن را به خوبی نمایان می سازد؛ اما لحظاتی بعد با افتخار از فرزندشان صحبت می کند و همسرش را که هنوز نمی تواند سعید را بپذیرد ، مورد نکوهش و ملامت قرار می دهد و با تاکید بر واژه " خونه من " او را از خانه خود می راند . با این اوصاف بی شک می توان نیمی از موفقیت فیلم را به پای «گلشیفته فراهانی» نوشت.

بیست و دو سال از اولین ساخته رسول ملاقلی پور ، نینوا ، می گذرد و قطعا او اکنون پس از ساخت پانزده فیلم سینمایی بلند به پختگی و تجربه کافی برای هدایت و کارگردانی یک فیلم رسیده و آنرا می توان از لابلای بسیاری از پلانها و نماهای آخرین اثرش به وضوح مشاهده نمود. اثری که اگر ملاقلی پور در بعضی از سکانسها به ورطه اغراق و سانتی مانتالیسم نمی کشاند ، شاید جز آثار به یاد ماندنی سینمای ما می شد. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد