هنگام سقوط آخرین تزار در روسیه پسر او «نیکیتا ایوانوویچ رومانوف» از روسیه فراری داده شده و . . .
سن پترزبورگ
کارگردان: بهروز افخمی
نویسندگان فیلمنامه: پیمان قاسمخانی، محراب قاسمخانی تهیه کننده: حمید اعتباریان
دستیار اول و برنامهریزی: علیرضا شمس شریفی دستیار دوم کارگردان: حامد شریفینیا
منشیصحنه: امیرحسین قاسمی مدیر فیلمبرداری: تورج اصلانی
صدابردار: احمد پولی بابایی طراحی گریم: مهری شیرازی
طراح صحنه و لباس: مرجان شیرمحمدی دستیار صحنه: علی شیرمحمدی
عکاس: احمدرضا شجاعی مدیر تولید: رضا نوروزی
بازیگران: پیمان قاسم خانی، محسن طنابنده، شیلا خداداد، بهاره رهنما، اندیشه فولادوند، ماهچهره خلیلی، کیانوش گرامی، سروش صحت، سیامک انصاری، امید روحانی، سیدابراهیم بحرالعلومی، آرش تاج، بابک برزویه، اردشیر کاظمی، یوسف قربانی، علی اصغر طبسی، مهدی دانایی مقدم، نعیمه نظامدوست، مجید شهریاری ... و امین حیایی
خلاصهی فیلم
هنگام سقوط آخرین تزار در روسیه پسر او «نیکیتا ایوانوویچ رومانوف» از روسیه فراری داده شده و در ایران در یک خانوادهی معمولی بزرگ می شود. تزار، گنج های زیادی دارد که به ایران منتقل میشوند تا امن بمانند. خانواده ایرانی نام نیکیتا را کریم می گذارند. کریم (محسن طنابنده)، در کنار روس های دیگری که به تزار وفادار هستند، بزرگ می شود اما یک خلافکار بار می آید و بارها به زندان می افتد. یک روز کریم پیرمردی را می بیند که تصادف می کند. راننده ماشین (امین حیایی) از افرادی نامعلوم ماموریت داشت که این کار را بکند. او می گریزد و کریم یک ماشین را در خیابان نگه می دارد تا پیرمرد را سوار کند. راننده آن ماشین جوانی عیاش و کلاهبردار به نام فرشاد (پیمان قاسم خانی) است. پیرمرد که یکی از روس هاست، کریم را از گنج باخبر می کند و فرشاد نیز به طور اتفاقی می شنود. پس از مرگ او، هر دوی آنها تلاش می کنند گنج را بدست آورند ...
نگاهی به سن پترزبورگ بهروز افخمی
روزی که منطق سوکس شد!
افخمی را سالهاست که به عنوان کارگردانی تجربه گرا میشناسیم. مروری بر آثار متنوعی که طی بیش از دو دهه کارگردانی ساخته است خود گواهی بر این مدعاست. در واقع سخن گفتن از زیست جهان فیلمهای افخمی و خط سیر اندیشهی آثارش کمیسخت است. پس شیوهی نقد آخرین اثرش نیز باید به گونهای سامان یابد که فراتر از نگاه به تاریخچهی این آثار به عمق محتوای اثر راه برد و به کنکاش دست زد.
فیلم آخر افخمی به قول یکی از مربیان لیگ برتر فوتبال کشورمان! دو نیمهی متفاوت دارد. نیمهی آغازین اثر به دنیای پیرامونمان نزدیکتر است و نیز در خنداندن مخاطبی که آمده کمدی ببیند موفق عمل میکند. هر چند لنگیدن در منطق درام از همان ابتدا رخ مینمایاند. مثلا اینکه تنابنده و قاسمخانی به راحتی و به صرف گفتن اسم به عنوان وارثان متوفی توسط آسایشگاه سالمندان پذیرفته میشوند. در همین سکانس آسایشگاه شوخی مربوط به پیرمرد آذری که درست با همان کاراکتر از اخراجیهای ۲ آمده است کمکی به پیشبرد داستان نمیکند و از پیمان قاسمخانی این همه شلختگی در فیلمنامه بعید است.
بار کمدی داستان بیشتر بر طنز کلامی است و تا جایی که راه داشته از شوخیهای پایینتنه ای استفاده شده است و به وضوح میتوان تفکری که بر آثار مدیری حکمفرماست را دید(شاید هم شنید!). تا حدی که در بعضی موارد عرق شرم بر پیشانی مخاطبی که با خانواده به تماشای فیلم رفته است مینشاند. واقعا دلیل این همه تاکید بر این قضیه را نمیتوانم بفهمم. شوخی مبتذل صحنه اصلاح صورت کریم توسط فرشاد یا استفاده از اسم یکی از تیمهای اسپانیایی برای گفتن کلمهای زشت… هرچه داستان از نیمه میگذرد دیگر داستان برای مخاطب خیلی خنده دار نیست. مثل صحنههای مستند فیلم که بعد از یکی دو مورد آزار دهندهاند و حس میکنی داری وسط فیلم تبلیغات میبینی. با دیدن این صحنهها یاد فیلم پول را بردار و فرار کن وودی آلن افتادم که با نهایت هوشمندی از صحنههایی ظاهرا مستند استفاده بجا کرده و جذابیت آفریده است.
فیلم به طور واضحی کشدار از آب درآمده است. فیلمی ۱۲۰ دقیقه ای که با یک تدوین درست و حسابی میتوانست به فیلمی۹۰ دقیقه ای و در عین حال جذابتر بدل شود. برای نمونه صحنه شام خوردن سه نفره در خانه کریم با کدام منطق دراماتیک آنقدر طول کشیده است؟ صحنههای توی گالری نیز همینطور. یا صحنه مربوط به استخر با آن همه تاکید برای صدای کفش و… اگر بگردید کلی از این سکانسهای کش آمده را میتوانید در فیلم هایلایت کنید. به نظر میرسد برای تدوین کنونی فیلم دو دلیل میتوان متصور بود. نخست اینکه آنقدر نسخه ای که در دست تدوین گر بوده حجیم بوده که نهایت تلاشش صرف جمع و جور کردن فیلم شده و دیگر اینکه در غیاب بهروز افخمی مستانه مهاجر خواسته امانتداری کند و تا جایی که امکان دارد دست به اثر افخمینزند…
اما در مورد فیلمنامه ؛ شاید سن پترزبورگ از معدود کارهای پیمان قاسم خانی باشد که نتوان امضایش را پایش دید. حذف یک کاراکتر(کاراکتر زنی با نام ژانت) و ضعف منطقی بعضی سکانسها (اینکه مثلاً چطور فرشاد و زهره بعد از کریم از دالان گذشته اند و وارد کلیسا شده اند و این که چرا امین حیایی آخر داستان دوباره حضور دارد و چطور در هواپیما کریم متوجه حضور فرشاد که ردیف پشت سرش نشده و …) از نقاطی است که تعجب برانگیز است و از آن بدتر توجیهاتی است که برای آنها آورده میشود. دلیل بی منطقی سکانس عبور زهره و فرشاد از دالان، نداشتن خانه در روز آخر تصویربرداری عنوان میگردد و حضور امین حیایی در سکانس پایانی بنا به تشخیص تهیه کننده بوده است و این که آقای اعتباریان معتقد بوده اند که تماشاگر امین حیایی را دوست دارد. پس گور پدر منطق بگذار یک بار دیگر در صحنه آخر ظاهر شود!!!
سکانسهای زندان جز بار اول تکراری است. حتا کمک دراماتیک به پیشبرد داستان نمیکند و من با کمال شرمندگی نفهمیدم فلاش بک است یا فلاش فوروارد. تنها نکتهی جالب توجهش هم صدای گرم کیانوش گرامیمقدم است و البته میزانسن قابل قبولش. بازیهای فیلم از نکات مثبت آناند. زوج قاسم خانی تنابنده به طرز زیبایی از پس نقش خویش برآمده اند. خصوصا پیمان قاسم خانی را میتوانم مهمترین اتفاق سن پترزبورگ بدانم.
در مجموع میتوانم دیدن فیلم را به مخاطب آن هم برای یک بار توصیه کنم اما از درک این نکته که دایم بر این نکته تاکید شود که در وانفسای موجود سینمای کمدی این سالها و ساخته شدن انبوه کمدیهای سخیف و مبتذل که خوشبختانه حالا دیگر مخاطب آنچنانی هم ندارد ، فلان فیلم نسبتا فیلم خوبی است عاجزم. یا یک فیلم را باید فیلم خوبی برشمرد یا نه. هر اثر هنری را باید با خودش سنجید. نه ظرف زمانی اش و آثار پیرامونش. این گونه است که کمدی متوسطی مثل «پوپک و مش ماشالله»، پرفروشترین فیلم سال میشود و دوستان منتقد در نقدهایشان پیرامون سن پترزبورگ یکی به نعل میزنند و یکی به میخ.