فیلمی ساخته الی شوراکی کارگردان فرانسوی در سال ۲۰۰۰ میلادی و با موضوع جنگ داخلی یوگسلاوی (1995 - 1991) میباشد.
گلهای هریسون
Harrison's Flowers
فیلمی ساخته الی شوراکی کارگردان فرانسوی در سال ۲۰۰۰ میلادی و با موضوع جنگ داخلی یوگسلاوی (1995 - 1991) میباشد.
بر اساس رمانی به همین نام از ایزابل اِلسن ساخته شده است. داستان عشق سارا به همسرش هریسون است. و نیز گزارشی است تکان دهنده از وضعیت بالکان در سال 1991 یعنی زمانی که یوگسلاوی سابق در آتش جنگی جنون آمیز و دهشتناک می سوخت.
همانطور که در ابتدای فیلم یاگر پولاک از دید یک عکاس جنگ می گوید: کار ما در رابطه با زشتی هاست، در رابطه با حماقت و ماهیت انسان، فیلم نیز سعی در به تصویر کشیدن چگونگی یک نسل کشی و زیر پا نهادن انسانیت در زمان جنگ دارد. در جای جای فیلم شاهد روایت تجربیات شخصی کاراکترها از زبان خودشان و به شکل اول شخص هستیم که به نزدیک شدن فضای فیلم به گزارشی از صحنه های نبرد کمک فراوانی کرده است.
خلاصه فیلم= هریسون لوید از عکاسان موفق مجله نیوزویک است. او که از عکاسی از صحنه های جنگ و درگیری خسته شده درخواست بازنشستگی می کند ولی ساموئل از او می خواهد که بازنشستگی اش را به بعد از ماموریتی در یوگسلاوی (جنگ داخلی یوگسلاوی 1995 - 1991) موکول کند. هریسون علیرغم میل باطنیاش می پذیرد و به یوگسلاوی میرود. از کرواسی گزارشی میرسد مبنی بر کشته شدن هریسون این در حالیست که کسی جسد اورا ندیده. سارا (همسر هریسون) باور نمیکند که همسرش کشته شده باشد، از اینرو شخصا به کرواسی میرود تا هریسون را پیدا کند. سارا در آنجا با دوست و همکارش کایلی ملاقات میکند. تمام سعی کایلی برای بازگرداندن سارا بی فایده است و کایلی در نتیجه عشقی قدیمی به سارا تصمیم میگیرد تا در یافتن هریسون همراه سارا به شهر جنگ زده وکووار برود. مارک استیونسون عکاس هم آندو را همراهی میکند. در بین راه یاگر پولاک (همکار هریسون) که خودرا به کرواسی رسانده مجددا سعی میکند سارا را متقاعد به بازگشت کند ولی بازهم بی فایده است و او نیز با آنها همراه میشود. وقتی که این چهار نفر به وکووار میرسند نیروهای صرب در حال قتل عام مردم بی دفاع شهر هستند. در میانه ی درگیری کایلی کشته میشود. سارا، هریسون را در وضعیت بد روحی در بیمارستان مرکزی وکووار پیدا میکند و اورا با خود به آمریکا میآورد.
کارگردان= الی شوراکی
تهیهکننده= الی شوراکی، آلبرت کوهن
نویسنده کتاب= ایزابل اِلسن
فیلمنامه= الی شوراکی، دیدیه لو پِکِر، ایزابل اِلسن
بازیگران= اندی مکداول (سارا لوید)، الیاس کوتیئس (یاگر پولاک)، برندن گلیسون (مارک استیونسون)، آدریان برودی (کایلی موریس)، دیوید استراترن (هریسون لوید)، آلون آرمسترانگ (ساموئل بروبک)
موسیقی= برونو کولِی، کلیف ایدلمن
فیلمبرداری= نیکولا پکورینی
تدوین= امانوئله کاسترو، ژاک ویتا
توزیعکننده= یونیورسال پیکچرز (پخش آمریکا)، لاینز گیت (دی وی دی)، استودیو کانال (پخش جهانی)
تاریخ انتشار= ۲۴ ژانویه ۲۰۰۱ (فرانسه)، ۱۵ مارس ۲۰۰۲ (آمریکا)
مدت زمان= نسخه اصلی ۱۳۰ دقیقه، نسخه آمریکا ۱۲۱ دقیقه
کشور= فرانسه
زبان= انگلیسی، فرانسوی، کرواتی
بودجه= ۸ میلیون دلار
ژانر= درام، جنگ
رنگ= رنگی
صدا= دالبی دیجیتال
جوایز= جشنواره سن سباستین سال ۲۰۰۰ برنده: بهترین فیلمبرداری، نیکولا پکورینی برنده: جایزه CEC برای بهترین فیلم، الی شوارکی
برنده: جایزه OCIC (انجمن جهانی فیلم کاتولیک)، الی شوراکی نامزد: صدف طلایی سن سباستین، الی شوراکی
(فیلم با این دیالوگ آغاز می شود)
یاگر پولاک: اگه نتونی بدوئی میمیری...میمیری!!!
پس میدوئی، گلوله ها از هرطرف شلیک میشن و تو زیر رگبار و ترکشها جا خالی میدی با خودت فکر میکنی پس خدا کجاس؟ فرشته هایی که اینقد حرفشون و میزنن کجان، به مادرت فکر میکنی به آدرس خونه ات فکر میکنی به کشیدن یه سیگار به کارهای بیهوده...
کار ما در رابطه با زشتی هاست، حماقت و ماهیت انسان... درباره نفرت
پس وقتی در موقعیت مرگ قرار گرفتی این باعث میشه که درمورد چیزای زیبای زندگی فکر کنی...
در دنیا مردم دو گروه هستن... گروهی که به جنگ رفتن و از نزدیک اونو دیدن... و گروهی که ندیدن... اینا موجودات یکسانی نیستن
کایلی: من مردی رو میشناسم که مرده
دیروز...
دوستم لیروی در یوگسلاوی کشته شد
ولی... این برای هیچکس مهم نبود
چون لیروی عکاسی کوچک در کشوری کوچک بود و عکسای کوچکی از جنگهای کوچک می گرفت
اما تو! ... اون بالاهایی
شماها خاص هستین
لایف، تایم، نیوزویک...(خنده)
شما با بلیط درجه یک سفر میکنید با بیست و پنج تا دوربین، هتلهای مجلل؛ بعدم بهمدیگه جایزه میدین (خنده)
به من دست نزن لعنتی، دست نزن!
لیروی 25 سالش بود هریسون اون ورشکست بود میدونی یعنی چی؟
هریسون: آره میدونم
کایلی: میدونی؟!
بهش ماموریت نداده بودن با پول خودش کار میکرد...آره
همه چیزشو گذاشت تا برای خودش کاری بکنه ولی هیچکس از عکساش استفاده نکرد... اون با دستای خودش خودشو به کشتن داد
هریسون: متاسفم کایلی
کایلی: متاسفی؟!
هریسون: آره، این اتفاق میافته
خوب حالا آروم باش
کایلی: برو گمشو بابا
استیونسون: برای اولین بار در طول زندگیم خودمو باخته بودم
من... جنگهای زیادی رو گزارش کردم و به کارم علاقه دارم ولی اونجا واقعا بد بود
تک تیراندازهایی رو دیدم که بچه هارو هدف میگرفتن و با کشتن هرکدوم روی دیوار علامت میذاشتن
سارا: من میرم به وکووار نه زاگرب
کایلی: (فریاد) مگه تو خواب همچین چیزی ببینی
سارا نمی تونی تو این کشور بمونی
اینجا یه کشوره...
اینجا هیچکس نمیدونه چه خبره، باید از اینجا بزنی بچاک... خیلی زود
سارا: از کسی کمک نخواستم کارت خبرنگاری دارم فقط باید...
کایلی: برای کارتت تره هم خورد نمی کنن، همینطورم برای پرچم سفید حتی برای مادرشون بنابراین...
گوش بده! صرب، کاتولیک، کروات، ارتدکس نه خوب دارن نه بد
اول با تیر مزننت بعد دربارش فکر میکنن
اینجا جای تو نیست، اینجا جای زنده ها نیست
(فریاد) اونا همشون دیوونن
کتی: خونسرد باش کایلی
کایلی: ...تو بهش بگو
کتی: تو نمیتونی بری وکووار
صربها جاده هارو کنترل میکنن، همه چیزو بمباران می کنن
اگه بخوایم هم نمیتونیم بریم اونجا
اوه سارا ! هریسون مرده
سارا: هریسون اونجاس، من پیداش می کنم اون بهم زنگ زد بعداز اینکه مرگش و اعلام کردن
اگه فقط بگین اوسیک کجاس... وونکاسی، نوستار، وکووار
من به بیمارستان وکووار میرم و بعد...
استیونسون: معذرت میخوام کری؟ یا گوش نمیدی؟
غیرممکنه
چی فکر کردی؟ که از فرودگاه تاکسی میگیری میگی منو برسون وکووار؟
ما در جنگ هستیم
جنگ واقعی با خون واقعی، مرگ واقعی، بمب های واقعی... مین ها، گلوله ها... با جلادهایی که شکم سفره میکنن
جنگه!
شوهرت بهت نگفته؟
پولاک: جنگ نبود
نابودگری بود
بعدها اونو پاکسازی قومی خواهند خوند
و ما شاهدش بودیم
قمه ها! چاقوها! و قداره ها!
اونا گلوی بچه هارو پاره کرده بودن و همه جا پر از جسد بود
زنی بود با پلاک دور گردنش که نوشته بود: من بچه یک صرب رو در شکم دارم
از خودم پرسیدم ما اینجا چه می کنیم؟