«رفیع پیتز» بر پایهی «سفر» محمود دولت آبادی فیلمی درخشان ساخته است که در جشنواره دیدمش و برایش نقدی نوشتم. انگار این گونه فیلمها امکان اکران ندارند...
رفیــع پیتـــز
رفیع پیتز متولد 1345 مشهد، فارغ التحصیل فیلمبرداری از کالج هارو ـ پلی تکنیک مرکزی لندن است. وی فعالیت سینمایی را از سال 1370 با کارگردانی فیلم های کوتاه آغاز کرد. از ساخته های پیتز میتوان به فیلم های «تبعیدی»، «در غربت»، «سلندر» و « ابل فرارا: مجرم نیست» اشاره کرد که در جشنواره های بین المللی نیز شرکت کرده است. او فرزند ملک جهان خزاعی (طراح صحنه و لباس) است.
کارگردانی (۱۳۸۰)(۱۳۷۰): (۴)مورد
۱ - شکارچی (۱۳۸۷)
۲ - زمستان است (۱۳۸۴)
۳ - صنم (۱۳۷۸)
۴ - فصل پنجم (۱۳۷۵)
نویسنده(۱۳۸۰)(۱۳۷۰) : (۳)مورد
۱ - شکارچی (۱۳۸۷)
۲ - زمستان است (۱۳۸۴)
۳ - فصل پنجم (۱۳۷۵)
بازیگر (۱۳۸۰) : (۱)مورد
۱ - شکارچی (۱۳۸۷)
زمستان است
گروه کارگردانی
۱- رفیع پیتز .... کارگردان
۲- نورالدین گودرزی .... دستیار اول کارگردان
۳- نورالدین گودرزی .... برنامه ریز
۴- سپهر میکائیلیان .... دستیار دوم کارگردان
۵- افشین رضایی .... دستیار دوم کارگردان
۶- زهرا جعفری .... منشی صحنه
۷- هادی موسوی .... منشی صحنه
گروه فیلمنامه
۱- رفیع پیتز .... نویسنده
۲- محمود دولت آبادی .... طرح اولیه داستان از
گروه بازیگران
۱- میترا حجار .... خاتون
۲- علیرضا نیک صولت .... محب
۳- سعید اورکنی .... علیرضا
۴- هاشم عبدی .... مختار
۵- ناصر مداحی .... اوستا اصغر
۶- صغری قاسمی .... بی بی
۷- ولی اله سالی .... اوستا صفی
۸- حسین حاج بیگی .... قهوه چی
۹- زهرا جعفری .... دختر مختار
۱۰- علی فناییان .... پلیس
۱۱- محمد نظری .... شاگرد قهوه چی
۱۲- امیر سعدی .... شاگرد اوستا صفی
۱۳- غلامعلی فهیمی راد .... بدل مختار
۱۴- عزیز شاتیر ....
۱۵- انوشیروان حداد ....
گروه تهیه و تولید
۱- محمدمهدی دادگو .... تهیه کننده
۲- فرشته طائرپور .... مجری طرح
۳- محمدحسین شهباززاده .... جانشین مدیر تولید
۴- شهنام شهباززاده .... جانشین مدیر تولید
۵- علی نجم .... امور مالی
۶- سعید قوتی .... امور اداری
گروه فیلمبرداری
۱- محمد داوودی .... مدیر فیلمبرداری
۲- رسول تنهایی .... دستیار اول فیلمبردار
۳- رسول حسین زاده .... دستیار دوم فیلمبردار
۴- رضا واعظ .... سینه موبیل
۵- مهرشاد کارخانی .... عکس
گروه تدوین
۱- حسن حسندوست .... تدوین
۲- نیما حسندوست .... دستیار تدوین
گروه صحنه و لباس
۱- ملک جهان خزاعی .... طراح صحنه و لباس
۲- محمد سال افزون .... دستیار طراح صحنه
۳- ملک جهان خزاعی .... طراح هنری
۴- مهدی پورموسوی .... مدیر صحنه
۵- نظام الدین مدنی .... ساخت دکور
۶- سوزان حقیقی .... جامه دار
گروه موسیقی
۱- حسین علیزاده .... آهنگساز
۲- کیهان کلهر .... نوازنده
۳- همایون شجریان .... نوازنده
۴- حسین علی زاده .... نوازنده
۵- محمدرضا شجریان .... خواننده
گروه صدا
۱- ناصر شکوهی نیا .... صدابردار
۲- یداله نجفی .... صدابردار
۳- امیرحسین قاسمی .... طراح صدا
۴- امیرحسین قاسمی .... صداگذاری و میکس
۵- امیرحسین قاسمی .... میکس
۶- محمدصادق جوادی .... اپتیک
۷- مهدی صالح کرمانی .... دستیار صدابردار
۸- محسن پازن .... دستیار صدابردار
۹- رشید دانش .... دستیار صدابردار
۱۰- ترانه مهاجر .... دستیار صداگذاری
۱۱- ترانه مهاجر .... دستیار میکس
گروه چهره پردازی
۱- عبداله اسکندری .... طراح چهره پردازی
۲- بابک اسکندری .... چهره پرداز
۳- یارا اسکندری .... چهره پرداز
۴- یاشار صحتی .... چهره پرداز
گروه تدارکات
۱- محمود نظری .... گروه تدارکات
۲- سعید حران اف .... گروه تدارکات
۳- مهدی حجتی فر .... گروه تدارکات
۴- کرم چیلان .... گروه تدارکات
۵- احمد محمدی .... گروه تدارکات
۶- قربان صادقی .... گروه تدارکات
۷- محمد نظافتی .... گروه تدارکات
۸- محمود محمدی .... گروه تدارکات
۹- بهرام سعیدی .... گروه تدارکات
۱۰- رضا حسینی .... خدمات
۱۱- اکبر لطفی .... خدمات
۱۲- عباس زمانی .... خدمات
۱۳- میثم عزیزی .... حمل و نقل
۱۴- آیت ملکی .... حمل و نقل
۱۵- علی اصلانی .... حمل و نقل
۱۶- مهدی حجتی فر .... حمل و نقل
۱۷- محمدباقر ربیعی .... حمل و نقل
۱۸- اکبر لطیفی .... حمل و نقل
۱۹- علی فناییان .... حمل و نقل
۲۰- ایرج ابراهیمی .... حمل و نقل
۲۱- جمشید ناظم .... حمل و نقل
۲۲- عباس زمانی .... حمل و نقل
۲۳- تقی عبدی .... حمل و نقل
۲۴- اسماعیل صیدلو .... حمل و نقل
۲۵- داوود ناظمی .... حمل و نقل
گروه لابراتوار
۱- ناصر انصاری .... لابراتوار
۲- موسی مکوندی .... برش نگاتیو
۳- حسن فرح بخش .... برش نگاتیو
۴- فرزین مجیدی .... برش نگاتیو
۵- محمود کریمی .... چاپ
۶- حسن قهرمانی .... چاپ
۷- سیامک سعیدی .... چاپ
۸- حمید اصغری .... چاپ
۹- حمید اصغری .... ظهور
۱۰- سیامک سعیدی .... ظهور
۱۱- حسن قهرمانی .... ظهور
۱۲- محمود کریمی .... ظهور
۱۳- اسداله مجیدی .... عنوان بندی
۱۴- خشایار نمسه چی .... عنوان بندی
۱۵- اسداله مجیدی .... تروکاژ
۱۶- عباس شمس .... کنترل
۱۷- محسن چیت ساز .... سانسیتومتری
۱۸- حسین نیک نژاد .... تصحیح رنگ (اتالوناژ)
سایر عوامل
۱- بهمن نادیاب .... گروه فنی
۲- عباس ناظریان .... گروه فنی
۳- حسین حسین زاده .... گروه فنی
۴- آندره دومارژوری .... با تشکر از
۵- گی یل ویدالی .... با تشکر از
۶- سهیل رحیمی .... با تشکر از
۷- افشین رضایی .... با تشکر از
۸- انوشیروان حداد .... با تشکر از
۹- منوچهر شاهسواری .... با تشکر از
۱۰- محمدرضا دلپاک .... با تشکر از
۱۱- علیرضا رضازاده .... با تشکر از
۱۲- مجید مسچی .... با تشکر از
۱۳- سیدرضا معطریان .... با تشکر از
۱۴- سعید سیدزاده .... با تشکر از
«رفیع پیتز» بر پایهی «سفر» محمود دولت آبادی فیلمی درخشان ساخته است که در جشنواره دیدمش و برایش نقدی نوشتم. انگار این گونه فیلمها امکان اکران ندارند. برای همین نوشته ام را به جن و پری سپردم که انگیزهای باشد برای دوستداران سینما و ادبیات که هر جور شده فیلم را تهیه کنند و ببینند.
ادای احترام به محمود دولت آبادی
سرها در گریبان است
سینما تنها ژانر هنری است که میتواند چندین رشته را در خود هضم کرده و اثری متفاوت بیرون دهد تا با ارائه آن مخاطبین چندین برابر حظ ببرند. رفیع پیتز سعی کرده است از همین خصیصه سینما بهترین استفاده را ببرد .او در تولید فیلم سینمایی « زمستان است» تلاش میکند از شعر ماندگار اخوان ثالث بهره بگیرد، صدای جاویدان شجریان را روی نگاتیوها ثبت سازد و برای تمامی آنها بستری آماده سازد از داستان «سفر» محمود دولت آبادی. مخاطب تا بخواهد به بهانهای از تو در تویی صدای شجریان بیرون بیاید واژگان اخوان بر سر او هوار میشود و لذتش را به اوج میرساند و تا چشم و گوشش را به شعر اخوان عادت می دهد داستان دولت آبادی گریبانش را میگیرد و با خود پیش می برد و تمامی آنها با میزانسنهای حساب شده کارگردان تلفیق شده و مخاطب صاحب ذوق را تا پایان فیلم با خود همراه میسازد.آیا همهی این موارد برای لذت بردن از یک فیلم کافی نیست؟
«زمستان است» اقتباسی است از داستان بلند« سفر» نوشته محمود دولت آبادی و به نظر میآید که اقتباسی موفق بوده باشد و برای داوری شاید نیاز باشد که داستان نوشتاری را در بستر داستان تصویری مشاهده کرده و قوت و ضعف آن را درک کنیم.
محمود دولت آبادی نویسندهی ایماژیست است و سعی میکند با ترسیم موقعیتها، اتمسفر و فضای ملموس داستان، آرایههای شخصیتی و پردازش رفتاری آنها خواننده را به همسان نگری واداشته و برای آنها ابژه ای بیرونی تصوّر کند تا خواننده از خلل و فواصل داستان بتواند خود و یا کسی را ببیند که پیشتر دیده است و میشناسد و برایش غریب نمینماید. برای همین وی نویسندهی مردمی است و در دل توده ها جا دارد و حکایات آنها را به رشته تحریر در میآورد. « سفر» نیز همانند بیشتر داستانهای وی ریشه در خاک دارد و مردمان دردمند و افسرده و غریب افتاده را به تصویر میکشد و نویسنده سعی میکند با درک موقعیت کاراکترهای داستان برای خواننده فضایی سرد و عاری از روح و مملو از درد را بنمایاند و رخوت و سستی و آهستگی زندگی فرودستان را به نمایش در بیاورد. برای این منظور وی از روایتی طولانی بهره گرفته و داستان را بی آنکه آکسیونی کلاسیک داشته باشد با کمترین بحران پیش میبرد. ما تنها شاهد زندگی از هم گسیخته کاراکترها هستیم و فضای وهمآلود و سرد زندگی آنها در طی خوانش اثر و یا تماشای فیلم، آنی ما را به خود وا نمیگذارد. این داستان با گشایش زندگی فرودستان جامعه وضعیت روانی آنها را نشان می دهد و این وضعیت در لابلای گفتگوی آنها خود را نشان میدهد. برای بررسی تطبیقی داستان و فیلم، شروع داستان را بخوانید.
«غروب، سنگینی فضای دکان استاد صفی، را پر کرده بود. نه روز بود و نه شب. هوا کدر بود. مثل غباری که با دود در آمیخته باشد .در رنگ غلیظ هوا، سیاهیها و لک و پیس دیوار از نظر گم بودند. کوره کوچک آهنگری خاموش بود،و مختار ایستاده و در فکر بود. خودش شاید ملتفت حال خود نبود، اما جوری بیصدا و مبهوت بالای سر کوره خشکش زده بود که گویی چیزی را میان خاکسترهای خاموش جستجو میکرد.»
تصویری که از دکان استاد صفی داده میشود آنقدر ملموس و واقعی است که هر کارگردانی میتواند با کمترین انرژی آن فضا را ایجاد کرده و برای مخاطبش نشان دهد. وهمناکی و کدربودگی فضا، سیاهیها و لک و پیس دیوار، کوره سرد آهنگری دلیل بر رخوتی است که بر زندگی استاد صفی، خیمه زده است و خواننده در همان ابتدا می تواند شخصیتهای داستان و موقعیت داستانی را مشخص سازد.
«رفیع پیتز» اما فیلم را با تصاویری مورد نظر دولت آبادی شروع نمیکند. او میداند که سینما برعکس ادبیات باید از جلوه های بصری مدد بگیرد. بیننده باید از دیدن لوکیشنهای زیبا با فیلم ارتباط بگیرد و از این رو وی خود را مجاز میداند که برای کاراکترها کاری تعریف کند که آن کار و مکانی که کار در آنجا شکل میگیرد امکان استفاده از دوربین، بازی گردانی، ُبعد تصویر و وضوح تصویر را پیش بیاورد.پس رفیع پیتز با وفاداری به تم داستان سعی میکند بعضی جاها برای روانی در ابزارهای سینما تغییراتی در داستان ایجاد کند. وی فضاها، مشاغل ،شخصیتها و زمان وقوع حوادث را خود انتخاب کرده و خود را ملزم به وفاداری بیش از حد به تمامی عناصر داستانی نمیداند. برای درک بهتر تفاوتهای اثر نوشتاری و بصری به مقوله شخصیتپردازی و فضا سازی در این دو نوع اشاره میکنیم و در نهایت به موسیقی و آوازی که اثر را از ناب بودگی به شعارگویی تبدیل کرده نظری خواهیم داشت.
الف: شخصیت پردازی :
نگارش داستان سفر به سه دهه پیش میرسد و پرداخت به جزئیات، اشاره به موقعیتهای غیر ضروری برای ایجاد فضای داستانی، وارد کردن تیپ در داستان برای ملموس کردن فضا و واقع نمایی آن از شاخصههای داستانهای کلاسیک بود. ادبیات داستانی رئالیست سوسیالیستی در کشور طرفدارانی داشت و در این نوع ادبیات جزینگری باب بود و دولت آبادی نیز که نخستین تجارب داستانی خود را پی میگرفت سعی میکرد خارج از تعاریف معمول داستان عمل نکند. برای همین برای شناساندن شخصیت سعی میکند به چگونه راه رفتن، با که سلوک کردن و نشست و برخواست داشتن، چه گفتن و چه شنیدنش نیز اشاراتی داشته باشد. رفیع پیتز ضمن ساخت فیلم زمستان است سعی میکند متن سفر را ویرایش کند. او به فراخور داستانهای مدرن سعی میکند بیش از اینکه بگوید حالات شخصیت را ترسیم کند تا مخاطب خود پی به درون وی ببرد و از این روی باز هم از داستان سفر فاصله میگیرد اما هنوز وفاداری خود را به تم داستان از دست نمیدهد.
مختار داستان دولت آبادی هر چه پر حرف است در مقابل مختار، رفیع پیتز، کم حرف و درون گراست. حالات و عکس العملهای او نسبت به محیط وضعیتش را باز نمایی میکند. او به سادگی به دلیل بیکاری سفر خود به کویت را مطرح میکند و سفر میکند. اما در داستان مختار دلایل خود را باز میگوید با افراد مختلف مراوده دارد و تمامی این وقایع برای نمایاندن وضعیت درونی او شکل میگیرد که در فیلم به دلیل بصری بودن و گذشت سه دهه بر داستان رفیع پیتز گشاده دستی در وصف مختار و دیگر شخصیتها را مجاز ندانسته و به سادگی از کنارشان میگذرد. خاتون ( زن مختار) نیز در داستان سخنها دارد. او با شوهرش و بعدها با دیگران سخن میگوید و برای رفتن و نرفتن شوهرش پی استدلال میگردد اما در فیلم از وی شاهد چند دیالوگ بیشتر نیستیم. خاتون تنها سکوت کرده با چهره ای اندوهگین و بهت زده وضعیت را میپاید و به زندگی ادامه میدهد. نقش او در داستان پر رنگ است اما این پررنگی نه در گفتگو که در حضور اوست. «سرکار پی جو» در فیلم به کلی ناپدید میشود و ما تنها از دور شاهد یک ماشین پلیس هستیم که گاهی سری به خانه مختار می زند اما در داستان وی نیز نقشی به عهده دارد.
دولت آبادی داستان را وارد فصلی جدید میکند و «مرحب» را معرفی میکند. ریزه پردازی و جزینگری در معرفی مرحب نیز کاملا مشهود است و باز هم کارگردان زمستان است، به ایجاز متوسل شده و سعی میکند مرحب را در یک نمای طولانی نشان دهد که غریب و در به در است و در همان نما او را برای مخاطب بشناساند. هر چه دولت آبادی سعی میکند شخصیتهای داستانش را از ابهام در آورد و بی هیچ پیچیدگی برای خواننده بشناساند رفیع پیتز، در این کار خست به خرج میدهد. او علی، دوست مرحب، را نیز کامل معرفی نمیکند. با اندوهی که بر چهره او نشانده سعی میکند از وی شخصیتی مرموز بسازد که تا پایان این شخصیت را چنان که در داستانهای کلاسیک مرسوم است نمیشناساند. او بر خلاف داستان سفر، سعی میکند در عین گرفتاری، اقتداری را برای شخصیت علی، حمل کند و برای همین شخصیت عینکی داستان سفر، را که پای کوره لاستیک سازی میایستد وارد میکانیکی میکند و عینک را از چشمهایش بر میدارد و ابهام و اندوهی خود خواسته را در چهره اش مینشاند.
دستکاری و تغییر در رفتار شخصیتهای داستان سفر، همچنان ادامه پیدا میکند. بچهی خاتون در کتاب نفس میکشد و زندگی میکند و در فیلم تنها چند تابلوی کلوزآپ از دختری داریم که می تواند دل بیننده را به درد آورد. استادِ مرحب در داستان با او گلاویز میشود و کاشف به عمل میآید که او نیز گلویش پیش خاتون گیر است اما در فیلم او تنها در چند پلان کوتاه با مرحب هم کلام میشود و به خاطر اینکه پول مرحب را نمیدهد آبش با او به یک جوی نمیرود. بی بی در داستان سفر از مرحب خوشش میآید و حتی خاتون را ترغیب میکند که با او ارتباط بگیرد اما، در زمستان است، بی بی نقش نگهبان خانواده را بازی میکند و از خانه و زندگی صیانت میکند.
رفیع پیتز، هوشمندانه با حفظ اصل داستان تا جایی که میتوانسته در شخصیتهای آن دخل و تصرف کرده اما این عمل در کلیت اثر هیچ خدشهای وارد نکرده است. تنها شاید نویسنده داستان سفر، بداند که رفیع پیتز، چگونه عملکرد واقعی خانوادهای متزلزل را وارونه جلوه داده است. تضاد داستان و فیلم تنها در برخوردها و وارونه نمایی بی بی خلاصه نمیشود. محمود دولت آبادی خانوادهی خاتون را مستعدِ خلاف میداند چرا که جامعه با فشارهایی که بر گردهی آنها گذاشته این امکان را برایشان مهیا میکند. از این رو مردان زیادی بدان خانه رفت و آمد میکنند و دوست مرحب، به او گوشزد میکند که اگر بیش از حد دور و بر آن خانه بپلکد خودش را به مشکل خواهد انداخت که آن خانه محل آمد و شد مردان دیگر نیز هست. اما رفیع پیتز، این مهم را نادیده گرفته و سعی میکند آنها را منزه جلوه دهد و شاید همین نکته به تنهایی بتواند نظر دولت آبادی و هر بینندهی واقع بین را به کارگردان بدبین بکند. اما وفاداری در کلیت داستان شاید ذهن بیننده را منحرف کند تا این نقیصه را در فیلم مشاهده نکند.
اما اگر بخواهیم دلایل تغییرات در شخصیت پردازی را درک کنیم باید نخست تفاوت نوشتار با تصویر را مورد توجه قرار دهیم. نوشتار نسبت به تصویر از امکانات کمتری برای نشان دادن وضعیت، ظاهر، عملکرد فیزیکی، چگونگی شکلها و غیره دارد. تمامی ابژهها که میتوانند به چشم در آیند از دریچهی دوربین به خوبی نمایانده میشود اما این اشیا و چیزها از طریق زبان به آسانی مطرح نخواهند شد. مردی که غمگین است و یکی از چشمهایش نابیناست و محاسن بلندی دارد و لباس ژندهای به تن کرده است تنها با یک برداشت کوتاه دوربین برای مخاطب شناسانده میشود اما نویسنده برای معرفی وی باید به کلمات متوسل شده و از طریق کلمات او را به طور تقریبی به ما نشان دهد. در حقیقت زبان نوشتاری توان به تصویر کشیدن موقعیتهای ابژکتیو را ندارد و برعکس زبان تصویری در موقعیت سوبژکتیو همین نقیصه را در پی دارد. همان اندازه که تصویر در نمایان چیزهای قابل لمس تواناست به همان نسبت از نشان دادن درونیات افراد عاجز است و این امکان برای زبان نوشتاری کاری است سهل و آسان. از این روی دولت آبادی، هر چه برای معرفی شخصیتها بیشتر از کلمه استفاده کرده رفیع پیتز، تنها با چند فرم توانسته آنها را معرفی کند و دلیل تغییرات عظیمی که در شخصیتهای داستانی داده به دلیل امکانات وسیع سینماست.
از طرف دیگر داستان نیاز به ساختن اتمسفری دارد که برای خواننده ملموس باشد و برای همین نویسنده سعی میکند تیپ ها و یا شخصیتهای فرعی را وارد داستان سازد تا خواننده شخصیت اصلی را در فضای عاری از انسان تصور نکند. نویسنده مجبور است در مورد هر کدام از شخصیتها، توضیحی هر چند اندک بدهد تا خواننده شناخت نسبی نسبت به او پیدا کند اما فیلمساز این نیاز را احساس نمیکند چرا که اتمسفر داستان به دلیل به چشم آمدنش نیازی به وارد کردن افراد دیگر را پیدا نمیکند.دوربین با یک لانگ شات فضایی را ترسیم میکند که در آن فضای قهوه خانه، افرادی که در انجا تردد میکنند، سردی یا گرمی هوا کاملا مشهود است. حال ناتوانی داستان در واگویهای این موقعیت نویسنده را وا میدارد که اتمسفری خاص همراه با شخصیتهای فرعی پیش بیاورد. پس لاجرم هر کارگردانی در زمان اقتباس ادبی سعی میکند بسیاری از مشخصههای داستانی را با مشخصههای تصویری همسان سازد و رفیع پیتز، هم چینن کاری را به خوبی انجام داده است.
ب: فضا سازی
فضا سازی در داستان بلند سفر، متفاوت با فیلم زمستان است، میباشد. رفیع پیتز، تا جایی که امکان داشته از فضاهای تلخ و عبوس در فیلم استفاده کرده است. درحالی که دولت آبادی، با تکیه بر فقر کاراکترهای داستان امکان زیست را برای آنها مهیا کرده است و فضاهای داستانی وی به اندازه فضای فیلم زمستان است، تلخ و گزنده نیست.
چنان که پیشتر اشاره کردیم کارگردان به دلیل بصری بودن اثر هنریش سعی میکند زیباییهایی را بر ای مخاطبش نشان دهد و برای همین از لوکیشنهای خاص فایده میبرد که چشمنواز باشد. البته چشمنوازی به معنای زیبایی منظره یا دورنما نیست بلکه به معنایی امکان ارتباط است. برای همین پیتز، در اتمسفر داستان تغییراتی داده که بعضی از آنها به نظر کج سلیقگی است. از جمله حذف کردن دوچرخه مرحب است. انگار کارگردان قصد دارد روند فیلم را تا جایی که می تواند ُکند کند. برای همین ایستایی در این داستان، حرف نخست را میزند. دوچرخه مرحب، در فیلم از او گرفته میشود. فضایی که در آن گذر آب است و مرحب همراه با علی در آنجا شنا میکند در فیلم حذف شده است چرا که هم وجود روندگی آب و هم شنا کردن بر شتاب فیلم و حضور زندگی میافزاید و انگار کارگردان سرِ ستیزه با زندگی این افراد را دارد و یا میخواهد این نوع زندگی را تلختر از آنی که هست نشان دهد. خاتون و مرحب با هم سوار درشکه میشوند و فضای مفرحی را با هم طی میکنند اما پیتز گفتگوی آنها را در فضایی دلمرده و تاریک شکل میدهد و همین رابطه دلیل بر سردی و رخوت بیش از بیش شخصیتهای فیلم میشود.
چنان که میبینید کارگردان زمستان است، برعکس شخصیتپردازی که به فراخور تکنیک فیلمسازی گریزی از تغییر نمیبیند، تغییر فضاها را برای رسیدن به معنای ذهنی خود انجام میدهد. خودمحوری بیش از حد در فضاسازی گاهی کندی بیش از حدی به داستان و روند آن داده و از همینجا فیلم لطمه اساسی میبیند. مخاطب از تکرار لوکیشنهای بی روح خسته شده و از فیلم فاصله میگیرد در حالی که داستان دولت آبادی علی رغم نشان دادن زندگی پر رنج فرودستان فضایی پر نشان برایشان ترسیم میکند. آنها به دیدن کولیها میروند. مرحب به همراه علی برای خوشگذرانی روانهی مکانهایی میشود که فیلمساز نمیتوانست آنجاها را نشان دهد. آنها با هم به شنا میروند. دوچرخه سواری میکنند و... اما پیتز تمام این فضاها را نادیده گرفته و خود، لوکیشن انتخاب کرده و خواستهاش را بر داستان بار میکند.
در هر حال داستان سفر در ذهن کارگردانی نمود عینی یافته و باعث ساخته شدن فیلمی میشود که آن فیلم گرچه عاریت گرفته از محمود دولت آبادی است اما مال رفیع پیتز است نه هیچ کس دیگر. او تنها به دلیل علاقه و حرمتی که به ادبیات قایل است از آن تاثیر گرفته است و بعد فیلم خودش را ساخته است.
ج- شعر و شعار در فیلم:
یکی از وظایف سنگین هنر داستان نویسی این است که نویسنده خود در مورد موقعیتها به داوری ننشیند و تنها ترسیمگر موقعیتها باشد و این امکان را به عهدهی تماشاگر بگذارد. دولت آبادی در داستان کلاسیک سفر این خصیصه را رعایت کرده و تنها به عنوان ناظری بیطرف موقعیت را به نمودگاری میرساند و بیش از اینکه بخواهد باور و خواست خود را از طریق زبان داستانی به مخاطب تحمیل کند با ارائهی داستانی موفق سعی میکند ذهن مخاطب را به چالش وادارد. رفیع پتیز با انتخاب موسیقی این امکان را از مخاطب میگیرد. هر چند که صدای مخملی شجریان لذت بیننده را بیشتر میکند و هر چند که شعر باشکوه اخوان ثالث زیر لبهای مخاطبین زمزمه میشود اما نباید نادیده گرفت که معنای عمیقی که بر شعر سایه انداخته شعاری است که بر کلیت فیلم خیمه میزند.
اخوان شعر «زمستان» را در سال 1335 بعد از رهایی از زندان میسراید و با همین شعر به شهرت میرسد و شعر چنان تاثیر گذار است که ناقدان ادبی آن را سرود ملی تلقی میکنند. این شعر خارج از فیلم زمستان است، که خود به تنهایی ذهن مخاطب را به آشوب کشیده و امکان تصمیم گیری را برای وی فراهم میکند حیات مستقلی دارد اما تکرار مکرر آن در فیلم موجب میشود که تماشاگر با فیلمساز همدردی بکند. فیلمساز علایق و خواست خود را از طریق شعر زمستان برای مخاطب وا گویه میکند.
سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید نتواند
که ره تاریک و لغزان ست
و گر دست محبت سوی کس یازی ،
به اکراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان ست
حیات مستقل شعر و داستان با نقاط مشترکی که دارند مستقل ماندن را طلب میکنند و رفیع پیتز برای ادای احترام به بزرگانی که دوستشان میدارد سعی میکند که از هر سهی آنها در فیلم بهره بگیرد.
با تمامی وضعیتی که در فیلم پیش میآید میتوان زمستان است را به عنوان اقتباسی موفق در سینمای ایران عنوان کرد و امید داشت که این دو ژانر روز به روز بیشتر به هم نزدیک شده و محتوای فیلمها غنایی بیشتر بگیرند.
محمدمهدی دادگو: رفیع پیتز در « زمستان است » به موضوع مهاجرت پرداخته است.
محمد مهدی دادگو، تهیه کننده « زمستان است » در مورد انگیزه اش از تهیه این فیلم گفت : با کارهای رفیع پیتز از قبل آشنا بودم و احساس کردم وی دارای یک استعداد نهفته ای است که می شود از طریق کار کردن با او مقداری سینما را جدی تر و متفاوت تر پیگیری کرد، رفیع پیتز یک طرحی بر اساس داستان سفر محمود دولت آبادی داشت که بعد از خواندن و صحبتهای ابتدائی، کار را قبول کردم.
وی تاکید کرد: اساسا این قصه ، داستانی بود که نه تنها شرح حال شهروند ایرانی، بلکه یک شرح حالی بر تمام احوالات آدمهای دنیای امروز است، که هر کسی از بودن در جایی که هست احساس نارضایتی و کمبود دارد و می خواهد برای تحقق آرزوهایش به جای دیگری مهاجرت و سفر کند و شاید آسمان در جای دیگر رنگ دیگری داشته باشد و این باعث می شود خیلی از زندگی ها در حال حرکت باشد.
دادگو خاطر نشان کرد : رفیع پیتز سعی کرد از داستان محمود دولت آبادی گرته برداری آزادی انجام دهد و بعد فیلمنامه به مرحله تولید در آمد .
وی خاطر نشان کرد : « زمستان است » طرح ساده یک مسئله قرن است، مسئله ای که بحرانهای موجود در سطح جهان به آن وسعت بخشیده است و این اثرات در زندگی ادمهای متوسط جامعه نمود کاملی دارد که در همین چند ماهه گذشته به خاطر کمبود کار بحرانهای زیادی در کشور فرانسه به وجود آمد و مسئله اشتغال بزرگترین معضل کشورها است و آیا حکومتها و دولتها می توانند این نیازها را پاسخگو باشند؟
دادگو تاکید کرد : روایت رفیع پیتز از این موضوع یک کار جذاب و بسیار سینمایی است .
وی در مورد استفاده از صدای محمد رضا شجریان در این فیلم گفت : در واقع مضمون و فضای فیلم به چنین صدای شریفی نیاز داشت که همراه با شعر " زمستان است " مرحوم اخوان ثالث زینت بخش این فیلم گردید