دیروز شنبه سوم تیرماه (1391) از یکی از کانال ها ( ! ! ) فیلم مستندی با عنوان «تابوی ایرانی» درباره بهاییان ایران پخش گردید.
پیشتر (خیلی پیش تر) نوشتاری را در همین باره برای یکی از درس های دانشگاهی آماده کرده بودم که بخشی از آن (البته بدون اصلاح، بازبینی یا تکمیل) در «دنباله نوشتار» خواهد آمد . . .
دیروز شنبه سوم تیرماه (1391) از یکی از کانال ها ( ! ! ) فیلم مستندی با عنوان «تابوی ایرانی» درباره بهاییان ایران پخش گردید.
پیشتر (خیلی پیش تر) نوشتاری را در همین باره برای یکی از درس های دانشگاهی آماده کرده بودم که بخشی از آن (البته بدون اصلاح، بازبینی یا تکمیل) در «دنباله نوشتار» خواهد آمد . . .
مسأله بهائیت؛ نگاهی به سیر تاریخی، آراء و نقدهای موجود
مقدمه
«شیعه آنلاین» نوشت: مبلغین فرقه ضاله بهائیت با استفاده از روشهای جذاب به گفتوگو با مخاطبان خود در مراکز صنفی و تفریحی مشغول شده و آنان را برای گرویدن به بهائیت دعوت میکنند. ارائه کتب و فیلمهای مربوط به بهائیت، برگزاری جلسات گفتوگو و برنامههای تفریحی از جمله شیوههای تبلیغی بهائیان در مازندران بوده است. همچنین استفاده از جذابیت رابطه جنسی میان دختران و پسران از دیگر حربههای پیروان فرقه بهائیت برای تبلیغ این فرقه در مازندران است. ( http//bahaism-news.blogfa.compost-95.aspx )
مدیر کل اطلاعات مازندران از فعالیت وسیع فرقه بهائیت، انجمن حجتیه و گروه های شبه عرفانی در استان مازندران خبر داد. به گزارش خبرگزاری شبستان، محمدحسین حکیمی در دومین همایش قضات استان در ساری با اشاره به فعالیت فرقه های انحرافی مختلف در مازندران این فعالیت ها را در قالب گروه های شبه عرفانی و متاثر از فرق اروپایی معرفی کرد و اظهار داشت: خطر این فرقه کمتر از منافقین نیست. همچنین، مدیر کل اطلاعات مازندران از استخدام 50 ایرانی برای طرح براندازی توسط دختر معاون رئیس جمهوری آمریکا خبر داد و گفت: حوزه نرمافزاری طرح براندازی ایران توسط آمریکا در دبی هدایت میشود و این افراد با هدایت آنها از طریق برقراری روابط سیاسی، تعامل علمی و زبان سعی در نفوذ در آحاد جامعه برای حاکم کردن دموکراسی به معنای غربیها دارند. قابل ذکر است که یکی از پایگاه های مطرح و مهم بابیه، بهائیه و ازلیه در مازندران است به طوری که محمد علی قدوس، حسینعلی بها که بعدها به بهاالله ملقب شد و یحیی صبح ازل همگی از این منطقه بودند. از این رو متأسفانه زمینه مساعدی برای رشد این اعتقاد دروغین در این منطقه وجود دارد. ( http//mouood.orgcontentview48612 )
به گزارش«جوان آنلاین»، فرقه ضاله بهائیت با توجه به دور جدید فعالیت های خود در سال آتی از اعضای خود خواسته است که برنامه ریزی وسیعی را برای جذب دانش آموزان بویژه در مقطع دبیرستان تحت عناوینی همچون کلاش های تقویتی و اردوهای دانش آموزی دنبال کنند.همچنین گفته می شود تلاش برای راه اندازی مدارس غیر انتفاعی با کاوری از مدارس فوق حرفه ای و بدون بیان گرایش فرقه ای آنان از جمله توصیه های صادر شده می باشد. (http//bahaism-news.blogfa.compost-95.aspx)
کارشناسان تاکید نموده اند در طول دهه های گذشته هماره تشکیلات بهائی اصرار داشته است درآمار بهائیان بزرگ نمائی کند و تعداد آنها را بیشتر از آنچه هست نشان بدهد.در این کار البته مقصودی دارند که ما را فعلا به آن کاری نیست. به این منظور به آنان در سرشماری ها دستور تشکیلاتی داده اند که در ستون "دین" یا درج نام "بهائی" کنند یا در ستون "سایر" ذکر شوند. با همه این تفاصیل و اصرارها، می بینیم نتایج بدست آمده از سر شماری عمومی سال های 1375 و 1385نشان می دهدآمار ادعائی آنها به هیچوجه صحت ندارد.مطابق آنچه در سایت رسمی مرکز آمار ایران آمده است ستون "سایر و اظهار نشده " در سال 1375 تعداد 147295 نفر از 60055488 جمعیت کل کشور ( یعنی بیست و پنج صدم درصد در برابر نود و نه درصد و پنجاه و شش صدم درصد مسلمان) ودر سال 1385 تعداد 263199 نفر از 70472846 جمعیت کل کشور ( یعنی سی و هفت صدم در صد در برابر نودونه درصد و چهل وسه صدم درصد مسلمان ) بوده است.
http//www.bahairesearch.irhtmlindex.phpname=News&file=article&sid=216 ) )
دانشنامه ایرانیکا شمار پیروانش را بیش از ۷ میلیون و ۸۰۰ هزار نفر برآورد کرده است. ولیکن، با اینکه این شمار کمتر از 2/0 ٪ جمعیت دنیاست ولی از نظر پراکندگی ادیان در عالم بعد از مسیحیت دومین دین جهان شمرده میشود. بهائیان این آیین را دین می خوانند ولی مسلمانان عموماً آن را به رسمیت نشناخته اند و آن را فرقه ای منحرف می شمارند و معمولاً تعبیر «فرقه ضاله» را برای آن به کار می برند. ( مقاله دکتر محمود صدری از محققان و نویسندگان دائره المعارف ایرانیکا ( IRANICA) در " دانشنامه جهان اسلام " )
در حدود یکصد و سی سال پیش و یا در نیمه دوم قرن سیزدهم هجری قمری، جوانی شیرازی مدعی مقاماتی گردید و گروهی به او گرویدند که به بابیه معروف شدند و سپس از میان ایشان دسته ای به نام بهائیه پدیدار گشتند زیر بنای اعتقاد این گروه، تحریفی بود ازعقائد شیعیان که در انتظار ظهور حضرت ولی عصر(عج) بودند تا جهان را پر از عدل و دادنمایدو ظلم و جور را از صحنه گیتی براندازد.
بهائیان معتقدند به خاطر پیشرفت علمی و عقلی بشر، تعالیم و راهنمائیهای خداوند نیز رشد خواهد کرد. به همین دلیل بهائیان معتقدند تعالیم بهاءالله هماهنگی زیادی با تعالیم دیگر پیامبران دارد ولیکن منطبق با شرایط امروزه بشر است. بهائیان هیچ گاه بهاءالله را آخرین پیامبر نمیدانند و معتقدند بعد از ۱۰۰۰ سال از ظهور بهاءالله (۱۸۶۳ میلادی) پیامبر دیگری خواهد آمد تا بشر را برای آن روز هدایت نماید.
در این نوشتار پس از بیان روند تاریخی و کرونولوژیک پیدایش و سیرتاریخی بهائیت از ابتدا تا کنون و در ادامه به بیان عقاید و آراء و همچنین مجموعة انتقاداتی که از آن بعمل آمده است، پرداخته می شود.
شیخیه
( قسمتی از مطالبی که آورده میشود جمع آوری و نوشته شده توسط آقای امان الله شفا یکی از مبلغین و مبرزین بهائیت می باشد که پس تبری از این فرقه سرار خدعه و فریب کتابی تحت عنوان نامه ای از سن پالو را به قلم نگارش درآورده که در ابتدای آن فصلی را بعنوان تاریخ باب که بسیار مستند می باشد و تمامی نکات مهم و کلیدی انرا ازکتب مراجع بهائی آورده است. )
در ابتدای قرن سیزدهم ه.ق شخصی به نام احمد احسائی عقائدی ابراز کرد و پیروانی به دور خود گرد آورد که بعدها به شیخیه نامور شدند. شیخ احمد، متولد احساء بود که ابتدا در احساء و سپس در مراکز علمی عراق مانند کربلا و نجف به تحصیل دانش های متداول و نیز غیر متداول عصر خود پرداخت. او مردی بود که از هر دانشی مقادیر ناچیزی آموخته و در سخنان خود از آنها استفاده فراوان می برد. ادبیات عربی و حافظه اش خوب بود و به امامان شیعه ابراز علاقه زیادی می نمود. شیخ احمد به ریاضت های شاقّ و ادویه حارّه توجه تامی داشت و این سنت پس از او در اخلافش نیز به یادگار ماند.
شیخ احمد گاه آیاتی از قرآن، گاه احادیثی از امامان، اشعاری از شاعران،گفتاری از فیلسوفان و عارفان را با نکاتی از جفر و طلسمات و حروف و کیمیا در می آمیخت و بدین سبب در پیرامون خود از هر دسته مردم گروهی را گرد می آورد.
از آن جا که روحیه مردم زمان شیخ به واسطه سر خوردگی و سرشکستگی از جنگ های بدفرجام ایران و روس ،گفت و گو در پیرامون مصلح دادگستر موعود جهان را ایجاب می کرد، بسیاری از اوقات گفتار او درباره همین موعود بود و اظهار نزدیکی و ارادت با وی می نمود و این خود مریدان بیشتری را به سوی شیخ جلب می کرد. شیخ احمد خود را عالم به هر گونه دانش و فنی وانمود می کرد و بنابراین پرسش های گوناگونی از او می شد که وی روی همان سلیقه مخصوصش پاسخی درهم و برهم به آنها می داد و از گفتن نمی دانم بیزار بود و این یکی از اشتباهات بزرگ او به شمار می آید جالب این جاست که شیخ همواره در پایان گفتارش آنها را جزو اسرار و رموز و معارف الهی جا میزد تا راه هرگونه ایرادی را ببندد.
شاه نکته ی گفتار شیخ احمد این بود که میان امام غائب و مردم بایستی رجالی باشند که ایشان واسطه فیوض و رابط بین خلق و حجت خدا گردند و ایشان را قریه ظاهره بین امام و رعیت می نامید و صفات بیشماری از جمله آشنایی به علوم ائمه و مذاق ایشان را برای قراء ظاهره قائل می شد. و بالاخره به عناوین گوناگون و در پرده خود را به این مقام مزین می دانست. درحقیقت باب نیابت خاصه امام را که از سال 329 ه.ق مسدود شده بود بار دیگر شیخ احمد با نوایی نو به روی خود و دیگران گشود وخود را تلویحا همان نائب خاص یا باب امام و یا قریه ظاهره بین امام و مردم خواند و به یقین اگر شیخ در گفتارش کجدار ومریض نبود وعقائدش را رک بیان می کرد علمای وقت پرده از افکار نادرستش برمی داشتند از همان جا جلوی کجروی های بعدی گرفته می شد.
شیخ محمد حسن نجفی عالم شیعی و صاحب کتاب « جواهر» که همزمان با او می زیسته در پی ادعای شیخ در مورد شناسایی و تشخیص بیانات و احادیث معصومین(ع) بر روی پاره کاغذ چرکینی جمله ای عربی نوشت و به شیخ داد تا بازشناسد شیخ احمد بی غور و درنگ گفت که این یکی از احادیث ائمه است و سپس هر قدر صاحب جواهر اصرار ورزید که این بیان از خود من است شیخ نپذیرفت. ( تاریخ علوم نقلی در اسلام به قلم تقی زاده ) شیخ احمد به سال 243 ه.ق پس از سفر به ایران مسافرتی به عراق و از آنجا به حجاز نمود ودر مدینه فوت کرد و در بقیع دفن گردید. ( httpwww.adyannews.comarchive.phpcategory=46 )
پیدایش بابیه
مؤسس فرقه بابی سید علی محمد و درشیراز به سال 1235 ه.ق متولد شد و درپنجم جمادی الاولی سنه 1260 ه.ق مطابق 1844 میلادی امر خود در را ظاهر نمود. پدر وی محمدرضا بزاز شیرازی و مادرش خدیجه بود و در دوران کودکی بواسطه از دست دادن پدر در تحت سرپرستی دائیش قرار گرفت. سپس برای تجارت به بوشهر منتقل گردید .آشفتگی روانی وی در اثر ریاضتهای شاقی که در بوشهر کشید مورد قبول نویسندگان بابی و بهائی می باشد. وی چند سال قبل از وفات سید کاظم رشتی، بکربلا آمد و در درس وی حاضر می گردید و رد آن زمان از نظر مقدمات درس عربی و منطق ، کتاب سیوطی و حاشیه ملاعبدالله را خوانده بود . ( ص 200 کتاب ظهور الحق جلد سوم فاضل مازندرانی ) . مسیونیکلا مدت اقامت باب را در کربلا دو سال و نیم یا سه سال میداند.( ص 200 کتاب مذاهب ملل متمدنه ) یکی از افراد پیرو عقائد شیخی ، بنام ملاحسین بشرویه ای پس از مرگ سید کاظم رشتی از کربلا با عده ای از شیخیه بطرف شیراز رهسپار شد و میرزا علی محمد را در شیراز ملاقات کرد ، میرزا علی محمد در شب جمادی الاول 1۲۶۰برای ملاحسین بشرویه ای اظهار بابیت کرد و تفسیر سوره یوسف را بعنوان دلیل به مشارالیه داد ( ص 54 تاریخ نبیل زرندی ) و به ملاحسین ملا حسین بشرویه ای اظهار داشت که موعود اسلام و مبشر ظهور کسی هستند که بعد از او خواهد آمد و بشارات همه کتب مقدسه را تحقق خواهد بخشید و همین جمله باعث شد تا میرزا حسینعلی او را مبشر خود قلمدادکند. از او آثاری در دست است از جمله کتاب بیان بفارسی و عربی وتفسیر سوره یوسف
بر اساس پژوهشهای صورت گرفته، پیوندهای اولیه علی محمد باب و پیروان او با کانونهای معینی تأکید دارد که شبکه ای از خاندان قدرتمند و ثروتمند یهودی در زمره شرکای اصلی آن بودند پس ازحضور پنج ساله علی محمد باب در تجارتخانه دایی اش در بوشهر و ارتباط با کمپانی های یهودی و انگلیسی مستقر در این بندر و کارگزاران ایشان بود که وی در سال 1260ق دعوی خود را اعلام کرد و با حمایت کانونهای متنفذ و مرموزی به سرعت شهرت یافت. دوران اقامت باب در بوشهر مقارن است با سالهای اولیه کمپانیهای ساسون (متعلق به سران یهودیان بغداد) در بوشهر و بمبئی. (ساسون ها در دهه های بعد به امپراطوران تجاری شرق بدل شدند و در زمره دوستان خاندان سلطنتی بریتانیا جای گرفتند).
باری، باب در حدود سن 24 سالگی ادعای بابیت کرد. و اندکی بعد مدعی مهدویت شد. بر اثر غائله او و فشار علما به حاکم فارس او دستگیر و به شیراز گسیل شد. پس از مدتی وی به تهران اعزام شد. محمدشاه قاجار که از وجود او در تهران بیمناک بود او را از تهران به ماکو فرستاد تا در قلعه ای زندانی گردد. پس از به سلطنت رسیدن ناصر الدین شاه در سال 1266ق علماء تبریز باب را به حضور پذیرفتند تا بدانند این بچه طلبه کیست و چه می گوید. ابهت علمی علما و هیبت و جلالشان باب را سخت به وحشت انداخت و از پاسخ به سئوالات ابتدایی صرف و نحو آنان عاجز ماند و شروع به توبه و استغفار نمود. پس از آن باب در قلعه چهریق زندانی بود و پیروان او در گوشه و کنار با نیروهای دولتی درگیر بودند. نهایتا تصمیم بر این شد که علی محمد باب، به دلیل ادعاهای دروغین خود و نیز آشوبهایی که پیروان او در نقاط مختلف بر پا می داشتند اعدام شود و بدینسان وی در 27 شعبان 1266 در میدان عمومی تبریز به فرمان امیرکبیر ( سیاستمدار شایسته وبالیاقت تاریخ ایران ) تیرباران شد و پرونده حیات این مدعی دروغین بسته شد. بهائیان بر این اعتقادند که «سیدعلی محمدباب» برای اعلام ظهور خود ابتدا به مکه می رود و پس از ابلاغ این امر به زایران بیت الله الحرام، از آن جا دوباره به شیراز باز می گردد و با وسعت و دامنه بیشتری ادعای خود را مطرح می سازد. این امر موجب فتنه و فساد می شود تا جایی که حاکم فارس او را بازداشت می کند و سرانجام زمانی که بیماری وبا در شیراز شایع شده بود، به اصفهان می رود. بابیان و بهائیان اعتقاد دارند که او شش مرتبه ادعای خویش را تغییر داد. در مرتبه اول به سید ذکر مشهور می شود و ادعای «ذکریت» می کند. در مرتبه دوم ادعای «بابیّت» می نماید و خود را باب و نایب خاص امام زمان(عج) و واسطه خیر و فیض بین او و مردم معرفی می کند. در مرتبه سوم دعوی «مهدویت» می نماید و خود را مهدی موعود می داند. در مرتبه چهارم ادعای «نبوت» می کند و خویشتن را پیامبر معرفی می نماید. در مرتبه پنجم ادعای «ربوبیت» و در مرحله و مرتبه ششم دعوی «الوهیت» می کند! ( «بهائیان» نوشته «سیدمحمد باقر نجفی» )
بر اساس نوشته های تاریخی، حاکم اصفهان که منوچهر خان معتمد الدوله گرجی نام داشت و از عوامل روسیه تزاری بود، به سیدعلی محمد باب کمک می کند. داستان حمایت والی اصفهان از سید باب، بسیار پیچیده است. ( منوچهر خان معتمد الدوله از خانواده های مسیحی ساکن گرجستان بود که درجریان جنگ ایران و روس اسیر و مقطوع النسل گردید. او پس از مرگ آغامحمدخان قاجار مورد توجه فتحعلی شاه قاجار قرار گرفت و به عنوان والی ایالت اصفهان منصوب گردید. وی که کینه ای عمیق از ایران و روابطی پنهانی با روسیه داشت، می کوشید تا از سید علی محمد باب به عنوان حربه ای علیه دولت قاجار استفاده کند، بر این اساس بود که وی را مخفی کرد واسباب راحت و عیش او را فراهم ساخت. نکته مهم اینکه ارتشبد آریانا نسب مادری خود را به این خائن می رساند و خود را از اولاد و احفاد او معرفی می کرد. ) حمایت والی و بی پروایی سید علی محمد باب در امر تبلیغات، موجبات نارضایی مردم اصفهان را فراهم آورد. تا جایی که عده ای از آنان شکایت به شاه بردند و «محمد شاه قاجار» پادشاه وقت دستور داد تا «سید علی محمد» به تهران اعزام گردد. اما والی اصفهان هرگز این فرمان را اجرا نکرد. او برای آرام کردن مردم، «باب» را همراه عده ای سرباز روانه تهران ساخت. اما به صورتی مخفیانه ترتیبی داد تا سربازان، وی را به صورت پنهانی به اصفهان و عمارت سرپوشیده والی برگردانند. از این زمان به بعد «سید علی محمد باب» در اندرون «قصرخورشید» مورد پذیرایی رسمی والی اصفهان قرار گرفت. حتی منوچهر خان معتمدالدوله والی اصفهان برای تکمیل اسباب عیش و نوش سید باب، دوشیزه زیبایی را به عقد ازدواج وی در آورد. این زن بعدها از سوی «بهأالله» «ام الفواحش» نام گرفت و برای کامجویی، وقف عام «پیروان باب» گردید. چند ماه پس از این حادثه منوچهر خان حاکم اصفهان از دنیا رفت و از آنجا که صاحب فرزند نبود، برادرزاده اش گرگین خان جای او را گرفت. حاکم جدید اصفهان مراتب را به حاج میرزا آقاسی صدر اعظم وقت اطلاع داد و میرزا آقاسی از او خواست تا سریعاً باب را به تهران بفرستد. اما پس از مشورت با علما، دستور خود را تغییر داد و از مأموران خواست تا سیدعلی محمد باب را از اصفهان به آذربایجان فرستاده و در آنجا زندانی نمایند.
باب تعداد و آمار پیروانش را پیگیری میکرد، در یکی از آثارش به نام دلائل سبعه که همان اواخر به رشته تحریر درآمده بود، تعداد بابیان را صد هزار نفر ذکر کرد. ( حضرت باب، مؤسسه معارف بهائی، نصرت الله محمد حسینی، صفحه ی ۸۶۲، نقل از ویکی پدیا )
«میرزا مهدیخان زعیمالدّوله» در کتاب «مفتاح بابالابواب» صریحاً ذکر کرده که هر چه سید باب را به توبه و اظهار پشیمانی از ادّعای خود وادار کردند، قبول نفرمود و چون چنین دیدند ناچار به قتلش فتوی دادند. ( ترجمه فارسی کتاب مفتاح بابالابواب، ص۱۵۷ نقل از ویکی پدیا )
عدهای معتقدند که مستنداتی راجع به توبه باب و وقایع آن و نیز توبهنامهای از وی وجود دارد. در عین حال عدهای این توبهنامه را جعلی میدانند. اوّل بار ادوارد براون این توبهنامه را منتشر کرد و انتسابش به علی محمد باب را مورد تردید قرار داد. ( ادوارد براون. «پنج سند منتشر نشده مربوط به مجلس علما در سال ۱۸۴۸ در تبریز». منابعی برای تحقیق دیانت بابی. دانشگاه کمبریج، ۱۹۱۸، ۲۵۶. نقل از ویکی پدیا ) با این حال پژوهشگر دنیس مکین مینویسد که ما سندی در دست داریم که در آن باب، پیامبر جوان، هر گونه ادعای الهی را پس میگیرد. این سند احتمالا مدت کمی پس از دادگاه تبریز و ظاهرا به خط باب است. «میرزا مهدیخان زعیمالدّوله» که در رد باب و بهاءالله کتابی نوشتهاست، در کتاب خود ذکر کردهاست که هر چه سید باب را به توبه و اظهار پشیمانی از ادّعای خود وادار کردند، قبول نفرمود و چون چنین دیدند ناچار به قتلش فتوی دادند. (میرزا مهدیخان زعیمالدّوله، ترجمه ی فارسی کتاب مفتاح بابالابواب، صفحه ۱۵۷) احمد کسروی در کتاب «بهایی گری» که ردیهای است بر این آیین، مینویسد: در سال ۱۲۶۱ هجری قمری، چند سال پس از آنکه سید علی محمد باب دعوتش را علنی ساخته بود، به دستور والی فارس (حسین خان) بازداشت گردید. و مجلسی با حضور علمای شیعه در شیراز تشکیل شد و از وی سوالاتی گردید که میگویند او در پاسخشان درماند. پس از این ماجرا، او را به فلک بستند و چوب زدند و باب در حالی که رویش با ذغال سیاه شده بود به منبر رفت و از دعوت خود اظهار پشیمانی کرد. مورخانی هم چون احمد کسروی، زعیم الدوله، فریدون آدمیت و مرسلوند بر سؤال کنندگان به دلیل سؤالات بیربط و نامفهومشان خرده گرفتهاند، این مورخان بر باب هم ایراد وارد ساختهاند که چرا جوابهای درست به پرسشهای علما ندادهاست. ( فریدون آدمیت، امیرکبیر و ایران، انتشارات خوارزمی، چاپ ششم، ۱۳۶۱، صفحه ۴۴۶ )
محمدشاه قاجار و صدراعظم او حاج میرزاآقاسی در برخورد با «باب» و «بابیان» آسانگیر بودند، اما شورش بابی ها در بسطام و زنجان در سالهای اولیه سلطنت «ناصرالدین شاه» موجب شد تا بار دیگر باب را به تبریز آوردند و در روز 27 شعبان 1264 قمری او را به همراه یکی از مریدانش به نام میرزاعلی محمد زنوزی برای اعدام به یک گروه سرباز نصرانی ( ارمنی) سپردند. سربازان برای اجرای حکم، «سیدعلی محمد باب» و مریدش را با طناب بستند و در مقابل یک دیوار آنها را تیرباران کردند. چون تفنگ های آن ایام از نوع «سر پر» بود و به هنگام شلیک دود فراوان می کرد، پس از اجرای حکم و هنگامی که دودهای حاصله از شلیک سربازان فرو نشست، سربازان و مأموران دولتی ناظر بر اجرای حکم، جسد «میرزاعلی محمد زنوزی» را که کشته شده بود، دیدند، اما از جسد «سیدعلی محمد باب» خبری نبود. این امر برای دقایقی موجب هراس مأمورین شد و آنان به این اندیشه افتادند که مبادا واقعاً وی امام زمان بوده و به آسمان عروج کرده است. اما این بیم و هراس چند دقیقه بیشتر دوام نیاورد، و اندکی بعد «سیدعلی محمد باب» را در حالی که در یک اصطبل واقع در ارک تبریز پنهان شده بود یافتند و معلوم شد که طناب او براثر شلیک گلوله پاره شده و او با بهره گیری از دود حاصله از شلیک تفنگهای «سر پر» که فضا را انباشته کرده بود، از محل اجرای حکم گریخته و خود را در یک مستراح پنهان کرده است.
به دنبال این حادثه کنسول روسیه در تبریز خواستار عفو «باب» می شود. اما این درخواست اجابت نگردید و «سیدعلی محمد باب» بار دیگر در مقابل جوخه آتش ایستاد و اعدام شد و جسد وی برای عبرت عموم به خندق شهر انداخته شد. اما بهائیان مدعی هستند که جسد سیدعلی محمد باب توسط شخصی به نام سلیمان خان افشار از خندق تبریز ربوده شد و به کارگاه حریر بافی حاج احمد میلانی منتقل و از آنجا به تهران حمل گردید و پس از گذشت زمانی حدود شصت سال به شهر حیفا در فلسطین اشغالی انتقال یافت و به طوری که سرهنگ فردوس مبلّغ بهائیان شمیران می گفت او را در تابوتی از بلور دفن کردند. چنانچه در صفحه 34 کتاب «اقدس» آمده است:
«قد حکم الله دفن الاموات فی البلور و الاحجار المتمنعه او لاخشاب الصلته اللطیفه و وضع الخواتیم المنقوشه فی اصابعم انه لهو المقدر العلیم»!
« محققاً خداوند دستور داده که اموات را در بلور دفن کنند و . . . »
معارف بابیه
همانطور که می دانیم مذهب بابیه با پیوندهایی که بدان خورده یا بخورد اصلاً شاخه از ساقه فرقه شیخیه (پیروان شیخ احمد احسائی) و درحقیقت درادامه و طول آن طریق است از این جهت آگاهی بررسائل و مطالب مشایخ شیخیه و فهم اصول مسائل این دسته و گروه جزء معارف بابیه باید شمرده شود و شیخیه شعبه از طائفه اثنی عشری هستند که درفروع اجتهاد را جائز ندانسته و برطبق اخبار آل محمد(ص) عمل کنند واصول دین را نیز منحصر درچهار رکن معرفت می دانند که عبارتند از معرفه الله، معرفه النبی، معرفه الامام، معرفت شخصی کامل، و رکن رابع را وسیله معرفت ارکان همراه و همساز دانسته توجه به او را توجه بحق می دانند و لازم می شمرند که همیشه درغیبت امام معصوم(ع) باب و نایب حقیقی او درمیان مردم ظاهر و مشهور باشد. این بود که پس شیخ احمد احسائی ( موسس این فرقه ) سید کاظم رشتی برجای او نشست و بعد از سید رشتی اختلاف در بین اصحاب او پدیدار شد جماعتی پیروی میرزا محمد شفیع تبریزی را کرده او را پیشوای خود دانسته ( محمد شفیع تبریزی جد ثقه الاسلام تبریزی مرحوم است ) و دسته دیگری ملاحسن گوهری راخلیفه سید رشتی دانسته او را مقتدای خود دانستند. و گروهی نیز گوش بداعیه و ادعای سید باب داده و پیرامون او جمع شدند و فرق بابیه از آنها منشعب گردید. ولی اکثریت شاگردان سید رشتی گردن به اطاعت حاجی محمد کریم خان کرمانی نهادند. (صبحی مهتدی، خاطرات صبحی مهتدی،1312)
علی محمد باب ادعاها و مطالب شگفت آوری عنوان نموده که هراز چند گاهی آن احکام و ادعاها را مسنخ شده و درپایان نیز وصیت نامه معروفی را نوشت که درآن کلیه ادعاها را منکر شد ونوشته تمامی حلال حضرت محمد(ص) با ابد حلال و حرام حضرت الی ابد حرام است و … منتهی باب مطلبی را عنوان کرده بود بعنوان من یظهره الله و بقیه الله که حضرت حجه بن الحسن(ع) موعود شیعه اثنی مد نظرش بوده که باب دعوی نیابت خاصه او را می کرد و بعداً و با استدلال اهل بها (هر وقت که مشیت الله اقتضا کند) ظاهر خواهد شد.
اسماعیل رائین می پرسد، آیا راست است که باب مهدی موعود بوده و آن دین شریعت را دستور خدا گزارده، اگر راست است خداوند هزار و چهارصد سال پیش باب وحی و نبوت را بسته و مستقیماً بیان شده به رسولش که تو آخرین پیامبران و رسولانی و … و اگر مهدی موعود بود پس عدالت جهانی چه شد؟ و چرا هیچ گونه تغییری درزندگی مردم نمود نکرد؟ و چه را در عرض چند سال دوباره خداوند دین جدیدی توسط میرزاحسینعلی نوری بهاءالله … که دو سال از علی محمد بزرگتر بود بنیاد و دین دیگری را گزارد. ( اسماعیل رائین، انشعاب در بهائیت، ناشر موسسه تحقیقی رائین، ص189 )
احمد کسروی درکتاب بهائیگری صفحه 72 مینویسد باب که درنوشته های خود یاد (من یظهر الله) کرده از گفته اش پیداست که پیدایش و ظهور او درآینده دور مورد انتظار است … و پادشاهان از میان پیروان او خواهند برخاست ولی دیده شده که همان که باب گشته گردید کسانی به دعوی «من یظهر الهی» برخاستند و سرانجام میرزا حیسنعلی نوری برخاست به همان دعوی و بنیاد بهائیگری گذاشت و دین و آیین باب را به یک بار از میان برد اکنون جای سوال است دریک زمان به دو دین و دو شریعت چه نیازی بود که درچند سال اولی بکلی نابود گردد و شریعتی نو از بیناد گردد. (احمد کسروی، بهائیگری، انتشارات فرخی- ص72 )
کمی قبل از اعدام سید علیمحمد باب عبدالکریم، یکی از پیروانش توجه او را به اهمیت تعیین جانشین جلب کرد. لذا باب تعداد مشخصی لوح نوشته آنها را به عبدالکریم داد تا به دست یحیی صبح ازل و بهاءالله برساند. بعد ها ازلیان و بهائی ها هر دو به این لوح ها به نفع خود استناد کردند. برخی از منابع بر این باورند که باب بنا بر پیشنهاد بهاءالله دست به چنین اقدامی زد.
در یکی از این لوح ها که معمولا به عنوان وصیت نامه باب از آن یاد می شود، صبح ازل به عنوان رهبر بابیان پس از بنیانگذار جنبش تعیین شده است. در همین لوح به وی دستور داده شده است که از من یظهرهالله پیروی کند. برخی گزارش ها حاکی از این است که ادعای جانشینی صبح ازل آشکار است و برخی دیگر از منابع بر این باورند که باب برای حفظ جان بهاءالله نامه ها را خطاب به صبح ازل صادر کرده است. بعد از مرگ باب صبح ازل به عنوان شخصیت محوری جنبش مورد توجه قرار گرفت. رهبری صبح ازل جنجال برانگیز بود. وی کمتر در میان بابیها حاضر میشد. منوچهری ادعا میکند که دلیل در خفا ماندن صبح ازل بخشی از وصیت نامه سید علی محمد باب است که او را به محافظت از خویش توصیه کرده بود.
انشعاب در بابیه و پیدایش بهائیت
پس از باب، میرزا یحیی نوری ملقب به صبح ازل (1266-1330) جانشین وی شد. او به اتفاق برادرش میرزا حسینعلی نوری معروف به بهاءالله و عده ای از بابیان به عراق تبعید شدند. در عراق مابین آن دو برادر بر سر جانشینی اختلاف افتاد و پیروانشان نیز به نزاع پرداختند . عراق که تحت الحمایه دولت عثمانی بود، نتوانست آنها را نگاه دارد، از اینرو خلیفه عثمانی این دو برادر را به قبرس و فلسطین تبعید کرد. صبح ازل در قبرس و بهاءالله در عکا در فلسطین مستقر شدند.
بابیان به طرفداری صبح ازل پرداختند و ازلی نام یافتند. بهائیان پیرو بهاءالله گردیدند و بهائی نام گرفتند. در ابتدا بهائیان به ازلیان حمله کردند و آنان را کافر و مرتد می دانستند. این اختلافات علنی بود ولی بعدها رهبران این دو فرقه ساختگی صلاح دیدند که آشکارا چیزی بر زبان نرانند.
میرزاحسنعلی نوری فرزند نوری مازندرانی در سال 1233ق ( ۱۸۱۷م. ) در تهران متولد شد. بهائیان نسبت وی را از یک سو به زرتشت و از سوی دیگر به یزدگرد سوم، آخرین پادشاه ساسانی میدانند. مانند برادرانش آموزش های مقدماتی ادب فارسی و عربی را زیر نظر پدر معلمان ومربیان گذراند. در زمان ادعای بابیتِ سید علی محمد شیرازی ، در جمادی الاولی 1260 ، او جوانی 28 ساله و ساکن تهران بود که در پی تبلیغ نخستین پیرو باب، ملاحسین بشرویه ( باب الباب ) ، در شمار نخستن گروندگان به باب در آمد و از آن پس یکی از فعال ترین افراد بابی شد و به ترویج بابیگری، به ویژه در نور و مازندران، پرداخت و به این مناسبت چندی درسیاه چال تهران زندانی شدند و در این زندان ادعاهایی کرد. (بهاءالله شمس حقیقت، ح.م. بالیوزی، ترجمه از انگلیسی، مینو ثابت. م George Roland Publisher ۱۹۸۰، ص ۸۷ به نقل ویکی پدیا )
بعد از تیرباران باب به دستور امیرکبیر و درسال ۱۸۵۱ و نیز پس از آغاز پادشاهی « ناصرالدین شاه»، میرزاتقی خان امیرکبیر که از نقش میرزا حسینعلی نوری در تحرکات و بلوای بابیان خبر داشت، او به کربلا تبعید شد. بهاءالله به کربلا میرود و درآنجا ساکن میشود و یکسال بعد به ایران باز میگردد. با وجود آنکه امیرکبیر ضربات شدیدی بر پیکر جنبش بابی میزند، ولی چون وطنخواه و اصلاحطلب بودهاست در آثار بهاءالله از او به نیکی یاد میشود. « با آنکه در آغاز پیدایش و ظهور امر مبارک، میرزا تقی خان ضربات سنگینی بر پیکر آن وارد ساخت ولی منصفانه باید قبول کرد که وی وزیری غیور، اصلاح طلب، درست کار و فعّال بود. »
در زمان صدارت میرزا آقاخان نوری او از بهاالله دعوت به بازگشت به ایران میکند. او پس از بازگشت ماهها میهمان صدر اعظم بود. (قبله عالم، عباس امانت، نشر کارنامه، ص ۲۸۸) بهاءالله به تازگی وارد تهران شده بود که طوفان تازهای دامنگیر جامعه بابی میشود. علت این گرفتاری «منسوبان بیاندیشه و عصبانی جامعه بابی بودند» که بعد از اعدام باب، تصمیم به قصاص شاه گرفته و به جان او سوء قصد کردند. بها قبل از سوء قصد به جان شاه در منزل یکی از برادران میرزا آقا خان در شمیران به سر میبرد. ( قبله عالم، عباس امانت، نشر کارنامه، ص ۲۸۸ ) بلافاصله بعد از سوءقصد نافرجام و درهمان روزهای اول ۳۶ نفر بابی به گفته محمد جعفر خورموجی دستگیر میشوند. حکم تقیه در آئین بابی ممنوع بوده است و از اینرو هیچ کدام از بابیان حاضر به تقیّه و انکار اعتقادات خود نبودهاند در حالیکه با یک جمله تقیّه میتوانستهاند جان خود را نجات بدهند. ولی آنها از جان خود گذشتند و اعتقادات خود را مخفی نکردند و از حکم تقیّه که از معتقدات کلامی- فقهی عالم تشیع است (تقیه (فارسی)، دانشنامه رشد، بازدید در تاریخ ۲۷ ژوئیه ۲۰۰۷) ، استفاده نکردند. میرزا حسینعلی نوری پس از عزل و قتل ناجوانمردانه امیرکبیر ( بنظر عبدالله شهبازی ترور امیرکبیر را « بابی» ها طراحی کرده بودند: عبدالله شهبازی، فصلنامه تاریخ معاصر ایران، شماره 27، مورخه پاییز 1382، ص .38 ) ، که بهائیان آن را انتقام الهی می نامند، و در ایام صدارت میرزا آقاخان نوری به ایران بازگشت و در رأس یک گروه، برنامه ای را برای ترور « ناصرالدین شاه» طراحی کرد. آنان با ششلول و قداره به شاه حمله بردند. اما این طرح ناکام ماند و کلیه «بابیان» فعال در این برنامه بازداشت و به فرمان شاه به اعدام محکوم گردیدند و هریک از آنها برای اعدام به یکی از اصناف تهران سپرده شدند و از میان آنها تنها «میرزاحسینعلی نورکجوری» (بهأالله) با دخالت سفیر روس جان سالم به در برد. میرزاحسینعلی نوری پس از آزادی از زندان لوح ویژه ای به زبان عربی درباره امپراتور روسیه نیکلاویج الکساندردوم صادر می کند که متن فارسی آن به این شرح است: «یکی از سفیران تو مرا هنگامی که در زندان تهران زیر غل و زنجیر بودم یاری و همراهی کرد و به این خاطر خداوند برای تو مقامی معین فرمود که جز خودش هیچکس رفعت آن را نمی داند» ( دکتر سعید زاهد زاهدانی، بهائیت در ایران، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، 1380، ص 148). بابیان و بهائیان توسل به زور را برای پذیرفتن آئین خود منع کرده بودند، مگر در مورد مسلمانان که مال و جان و ناموس آنان را مباح اعلام کرده و حتی آنان را شکنجه می دادند و سپس به شهادت می رساندند. البته قساوت و سبعیت از جمله خصائص اولیه اعضای فرقه بابیت بوده که فریدون آدمیت در مورد آنان گفته است که آنان در جریان شورشهای خود با مردم و نیروهای دولتی رفتاری سبعانه داشتند و اسیران جنگی را دست و پا می بریدند و در آتش می سوزاندند. او بساط بهأ را از روز نخست مبتنی بر دستگاه میرغضبی و آدمکشی می داند ( فریدون آدمیت، امیر کبیر و ایران، ص .457 ) و عبدالحمید آیتی نیز بهائیان را دارای اخلاقی خشن و سخت دل و کینه جو و متظاهر به مهر و محبت معرفی می کند. ( عبداله شهبازی، فصلنامه تاریخ معاصر ایران، شماره 27، سال هفتم، پاییز .1382 )
از مشهورترین اقدامات میرزا حسینعلی در آن زمان، به نوشته منابع، طراحی نقشه آزادی قرة العین ـ که در قزوین به اتهام همکاری در به شهادت رساندن ملامحمد تقی، زندانی بود و نقش جدی و مؤثرش در اجتماع شماری از بابیان در واقعه بدشت بود. این اجتماع بعد از دستگیری و تبعید باب به قلعه چهریق در ماکو و به انگیزة تلاش برای رهایی وی از زندان برپاشد. میرزا حسینعلی با توجه به توانایی مالی و فراهم کردن امکانات اقامت طرفداران باب در بدشت، جایگاهی معتبر نزد اجتماع کنندگان یافت. در همین اجتماع بود که سخن از نسخ شریعت اسلام رفت و قرة العین «بدون حجاب، با آرایش و زینت» به مجلس وارد شد و حاضران رامخاطب ساخت که امروز « روزی است که قیود تقالید سابقه شکسته شد » شماری از افراد آن اجتماع ،به تعبیر برخی منابع بهائی «این طور تصور کردند که حریت مضره را پیشه خویش سازند و از حدود آداب تجاوز کنند علاوه بر آن، هر یک از گردانندگان لقبی جدید و دارای جنبه معنوی پیدا کرد: محمد علی بارفروشی به" قدوس"، قرة العین به "طاهره "و میرزا حسینعلی به "بهاءالله "ملقب در بازگشت بابیان از بدشت ، در شعبان 1264، روستاییانی که برخی از گزارشهای آن اجتماع را شنیده بودند ،در قربه "نیالا" به آنان حمله کردند و میرزا حسینعلی به سختی از این غائله نجات یافت. برخی منابع بهائی، این برخورد را به «غضب الهی» در نتیجه رفتار غیر اخلاقی بابیها در بدشت تعبیر کرده اند. در همان اوان (سال 1265) ، شورش بابیها در قلعه شیخ طبرسی مازندران روی داد و میرزا حسینعلی همراه با برادرش ،یحیی ، و جمعی دیگر قصد پیوستن به بابیهای قلعه طبرسی را داشت، ولی در آمل دستگیر و زندانی و سپس روانه تهران شد.
میرزا حسینعلی درسایه هوشیاری و زیرکی خودش و رهنمودها و حمایتهائی که از خارج بعمل می آمد و باکمک پسر بزرگش میرزا عباس کارش درمیان بابیان سروسامان می گرفت، گاهی از ظهور قائم و گاهی از رجعت حسینی دم می زد و حتی ادعای پیامبری و حتی خدایی خویش را هم اعلام کرده است. دراین جا یک صفحه از کتاب اقدس میرزا را بازگو می کنیم. میرزا شریعت خودرا به اصرار مردم ساخته است. (حسن نیکو، فلسفه نیکو،انتشارات فراهانی، ص265 )
با وجود اثبات بیگناهی بهاءالله و اقداماتی که از طرف اقوام او و خصوصاً شوهرخواهر او مجید آهی منشی سفارت روسیه و میرزا آقاخان صدراعظم انجام شد، وی بعد از ۴ ماه به دستور شاه از زندان آزاد شد ؛ مشروط براینکه ایران را ترک کند. برای ترک ایران یک ماه به او مهلت دادند. این که او صرفاً به دلیل بی گناه بودن آزاد شده باشد، بعید است. چرا که بابیان بسیار دیگری کشته یا محبوس شدند. از نظر حکومت جایگاه او در نزد بابیان و ارتباط او با پیشوای آنان، عظیم، برای مجرم بودن اش کافی بود. پیوند او با پرنس دیمیتری دالگوروکی (سفیر روسیه در ایران) و شاید یاری او، موجب نجات او از اعدام شد. (قبله عالم، عباس امانت، نشر کارنامه، ص ۲۹۷ ) سفیر روسیه پیشنهاد اقامت در روسیه را به بهاء الله داد ولی او قبول نکرد و در اولین ماه سال ۱۸۵۳ به همراه خانواده و دو برادرش ایران را به قصد عراق ترک کرد. در آن دوران عراق جزو متصرفات دولت عثمانی بود.
پس از گذشت ده سال از تبعید بهاءالله در بغداد، وی از بغداد به شهر استانبول تبعید گردید. وی قبل از خروج از بغداد اعلان نمود که همان موعود و یا من یظهرهالله است که باب به ظهور او بشارت داده و پیروان خویش را به ایمان به او سفارش نموده بود. بعدها این تاریخ در بین بهائیان به عید رضوان مشهور شد.
بهاءالله پس از مدت چهار ماه اقامت در استانبول به شهر ادرنه تبعید گردید. وی در آنجا نامههایی به سران ممالک نوشت که میتوان از آن جمله نامهای به ناپلئون و پاپ و هم چنین ناصرالدین شاه پادشاه ایران اشاره نمود. وی در آن نامهها، سران ممالک را با تعالیم خویش آشنا نمود.
همانطور که گفته شد، بهاءالله مورد حمایت شدید سفارت روسیه در ایران بود. در تاریخ بهائیت هم آمده که سفیر روس به صدراعظم ایران هشدار داد که باید مسئول حفظ جان بهاءالله باشد. میرزا حسینعلی نوری به مراتب با سوادتر از علی محمد باب بود و انتظار داشت که جانشین باب شود، اما صبح ازل مورد توجه باب بود و به جانشینی برگزیده شد. رقابت بین دو برادر به نزاع کشیده شد و به دشمنی و عناد و انشعاب انجامید. در آغاز اکثریت را ازلیان تشکیل می دادند ولی تدابیر بهاءالله موجب شد تا ازلیان در اقلیت قرار بگیرند و به تدریج رو به انقراض نهند. در سال 1330ق که صبح ازل در شهر فاماگوستای قبرس درگذشت . ازلیان که تعداد اندکی بودند به فراموشی سپرده شدند. بهاءالله نیز در سن 76 سالگی در سال 1309ق در عکادر فلسطین اشغالی در سن ۷۵ سالگی به مرگ طبیعی درگذشت. (MuslimHope.com (۲۰۰۶August)، بازدید در تاریخ ۴/۲۷/۲۰۰۷ ) درگذشت. مرگ بهاء درسال 1309 ه. ق. واقع شد و با مطلبی که دراقدس بیان نمود بود «قد اصطفینا الاکبر بعد الاعظم» که به عنوانی، توالی جانشینی را معینی نموده بود و به اطرافیان و خویشانش القاب خاصی داده بود که به اختصار به معرفی آنان می پردازیم: عباس بهاء: غصن اعظم، محمد علی بهاء: غضن اکبر، لیدی منیژه زن عبد البهاء: ادرنه،آقا جمال بروجردی: اسم الله الجمال، میرزا محسن داماد دوم عبد البهاء: افنان، میرزا هادی داماد بهاء: افنان
آنگاه نوید برپا گردانیدن بیت العدل را نیز داد. عزیزی بمناسبت فوت بهاء این شعر را سروده بود:
درسال هزارو سیصد و نه پنهان به زوین عکه شد گه
آرامگاه او در شهر عکا به نام «روضه مبارکه» قبله بهائیان میباشد. بنا به کتاب عهدی، وصیتنامه ی بهاءالله، فرزند ارشدش عبدالبهاء جانشین او برای تبیین آثار در امور بهائی شد.
او در کتاب بیان فارسی پنج استان ایران را مختص پیروان خویش اعلام کرد و حضور کافران به بیان را در این مناطق حرام خوانده بود.
( اشکالات صَرفی و نحوی و زبان شناسی و بلاغی در کتاب اقدس که در دیدگاه آنان منزل الهی است بسیاردیده می شود. چگونه تاکنون ابناءالبشر حتی یک اشتباه قابل اثبات از قرآن مطرح ننموده اند؛ ولی هرکسی تنها با مطالعه یک دوره زبان وادبیات عربی متوجه بسیط ترین اشکالات مذکور در این کتاب خواهد شد. اگر آسمانی است چگونه این همه اشکال وجود دارد ؟! همچنین در مورد زبان اقدس؛ در قرآن کریم بیان شده: « وماأرسلنا من رسول الا بلسان قومه لیبّین لهم » ( ابراهیم : 4 ) هر پیامبری را با زبان قوم خود فرستادیم.
آقا میرزا حسینعلی خان نوری مازندرانی، از توابع مازندران - که افتخار علوی بودن و اولین نژاد ایرانی در محبت وعشق به اهل البیت علیهم السلام را دارند- می بایست کتاب مُنزلش یا به لهجه مازندرانی باشد یا به زبان فارسی. ولی چنانکه مشهود است به زبان عربی می باشد! نیک می دانیم تورات به زبان (عبری) و انجیل به زبان (سریانی ) و قرآن به زبان (عربی) و اقدس به زبان ( عربی ) !! )
هویت جناب بهاءالله با استفاده از کتب بهاییت: صفت و نعت « عِلّیه » از آن دولت ایران و صفت «فخیمه» از آن دولت بریتانیا و صفت و نعت « بهیه» از آن دولت روسیه بود. با پناهندگی جناب بهاء به سفارت روس قول داد دینش را به پاس داشت خدمات آنها به وی «بهایی» نامد .و دخترش را «بهیه» نامید و آواره می نویسد: طاهره اولین کسی بود که میرزا حسینعلی خان را «بهاء» لقب داد. ( کواکب، ج1 ، ص257،271،272 ) مورخان بهایی معتقدند: لقب «بهاءالله» از روی قرعه در دشت بدشت انتخاب گردید! ( ظهور الحق، ص110 و نیز کتاب حضرت بهاءالله- ص39 )
سخن تاریخی بهاء، پیامبر ادب و عرفان: هرکس بهاء را منکر شود، سزاوار است از مادرش وضع خود را بپرسد و هرکس دشمن او با شد قطعاً شیطان در بستر و رختخواب مادرش رفته است. ( گنج شایان، ص78،79 و نیز مائده آسمانی، ج4، ص355 )
عباس افندی
مرگ میرزاحسنعلی نوری بهاء الله وسیله ای شد تا سازمانی که در وزارت امور خارجه انگلیس به کار مذاهب خاورمیانه و اروپا می پرداخت، از آن بهره برداری کرده و جانشین او را بیشتر از خود بهاءالله تحت حمایت قرار دهد. و حتی چرچیل پیام تسلیت و همدلی حکومت اعلی حضرت پادشاه انگلستان رابه جامعه بهائی ابلاغ کرده است.
بنابر وصیت نامه بهاءالله، پسر بزرگش عباس که محل تولدش تهران میباشد و بعدها به عبدالبهاء ملقب گردید. وی که همه عمر شریک زندگی پدرخود بود، به عنوان جانشین او تعیین شد. ( کتاب عهدی، وصیتنامه بهاءالله ) بر طبق وصیتنامه بهاءالله، بنیانگذار دین بهائی (کتاب عهدی) همچنین کتاب اقدس ( امالکتاب دین بهائی)، پسر ارشد او عباس، جانشین و وصی او بودهاست.
فرزند ارشد بهاءالله، عباس افندی که به نام عبدالبهاء شناخته شدهاست، سومین شخصیت محوری آئین بهائی است که پدرش، بهاءالله نوزده سال پیش از مرگش، آنچنانکه در کتاب اقدس و نیز در کتاب عهدی اشاره کردهاست، وی را به مقام جانشین، مبیّن و مفسر دین بهائی برگزید. او در پنجم جمادی الاولی سال ۱۲۶۰ هجری قمری مطابق با ۲۳ مه ۱۸۴۴ در تهران متولد شد و از سن ۹ سالگی، در تبعیدهای بهاءالله همراه وی بود.
بهائیان معتقدند این برای اولین بار در تاریخ ادیان است که پیامبر یک دین پس از خود به صورت کتبی و با خط خود جانشین خویش را انتخاب می کند ( سخنی کوتاه در مورد آئین بهائی، علاءالدین قدس نورانی، معرفی اعتقادات ) و این باعث می شود که بهائیت از شعبه شعبه شدن در امان بماند. پس از درگذشت بهاءالله و خواندن وصیت نامه او، او فرزندش میرزاعباس نوری خود را ملقب به عبدالبهاء کرد جانشینی پدر را بعده گرفت. راجع به شخصیت او مهدی بامداد در شرح حال رجال ایران چنین مینویسد:
« عباس افندی که درمیان بهائیان به غصن اعظم و عبدالبهاء معروفیت دارد، پسر ارشد میرزا حسینعلی نوری معروف به بهاءاللهاست... عباس افندی مردی بوده است بسیار زرنگ، زیرک، با هوش٬ سائس، مطلع، باگذشت، مردم شناس و مردم دار.» ( شرح حال رجال ایران در قرن ۱۴، ۱۳، ۱۲ هجری، مهدی بامداد، انتشارات زوار ۱۳۷۱، جلد ۲ ص ۲۰۲ و ۲۰۳ ).
او پیروان خود را عباسیان حقیقی و موحد، قلمداد کرد و با حمایت دولت انگلیس آزادی عمل فراوانی یافت. طرفداران میرزا محمد علی خود را بهائیان موحد نامیدند. (ادوارد براون، صفحه ۸۲ ) سردسته مخالفان عبدالبهاء، نخستین مؤمن و کاتب بهاءالله ( ﺑﺮﻧﺎﻣﮥ ﭘﻴﮏ ﻳﺰدان سخنرانی ۱۵۷، صفحه ۲ )، میرزا آقاجان کاشانی، بود. او و عدهای دیگر از اولاد و نزدیکان بهاء الله کتابها و نامههایی نوشته جانشینی عبدالبهاء را انکار نمودند و عباس افندی را خارج از دین پدرش دانستند. بعد از آزادی از زندان و موفقیت در اتمام ساختمان آرامگاه ابدی باب عبدالبهاء تصمیم به سفر و رساندن ابلاغ پیام بهاءالله به اروپا و آمریکا گرفت. به دعوت احبای غرب به یک مسافرت سه ساله (۱۹۱۳-۱۹۱۱) به مصر، اروپا و آمریکای شمالی رفت. در جریان این سفرها عبدالبهاء در مجامع فراوانی به سخنرانی و تبلیغ دین بهایی پرداخت. عبدالبهاء در اروپا و آمریکا به نام پیامبر صلح معروف شد. عدهای از صاحبنامان غرب چون الکساندر گراهام بل مخترع تلفن، پرزیدنت روزولت رئیس جمور سابق ایالات متحده آمریکا و آدمیرال پری، کاشف قطب جنوب در این اسفار با وی دیدار کردند. ( سخنرانیهای عبدالبهاء در کتابی به نام مجموعه خطابات در سال ۱۹۲۰ در مصر چاپ شد. )
حکومت انگلیس برحسب رویه معمولش از اعمال قهرمانان قدردانی میکند، به عبدالبهاء یک مدال قهرمانی نایت هود و لقب (سِر) داد که نامبرده این افتخار را به عنوان یک تشریفات احترامی از طرف یک پادشاه عادل قبول نمود و تا آخر عمر به آن مفتخر بود.
به نوشته رائینی، ما تاکنون سندی درباره خدمات گرانبهای بهاءالله به دولت انگلیس که منجر به گرفتن نشان و لقب شده باشد به دست نیاوریم ولی شاید بتوان گفت که علت دریافت نشان و لقب، خدماتی باشد که بهاءالله و عبدالبهاء در جریان تهیه آذوقه ارتش انگلیس و بیرون راندن از خاک فلسطین انجام داده است. بهرحال تحرکات بهائیان چه قبل و چه بعد از جنگ جهانی اول و حتی درجریان جنگ به حمایت از انگلیس ومتقابلاً انگلسی ها ازبهائیان شدت یافت و بهائیت علیه عثمانیها درخدمت ارتش انگلیس درسرزمین فلسطین درآمد، و همراه فرزند نامشروع دیگری بعنوان اسرائیل در دل کشورهای اسلامی بوجود آمد. بازگشت او به حیفا مقارن با شامگاه اولین روز جنگ جهانی اول بود که دوران خطرناکی برای وی بود تا اینکه فلسطین به اشغال قوای انگلیسی به فرماندهی ژنرال الن بی در آمد. او در زمان جنگ و قحطی و گرسنگی به بینوایان عکا بسیار کمک نموده بود به همین دلیل ژنرال مزبور درنهایت لطف و محبت با عبدالبهاء و سایر بهاییان تبعیدی در عکا و حیفا رفتار کرد.
انقلاب ترک جوان و انقراض امپراتوری عثمانی موجب گردید که عبدالبهاء در سال ۱۹۰۸ در سنین پیری از زندان و تبعید خلاصی یابد. عبدالبهاء در ۲۸ نوامبر سال ۱۹۲۱ درگذشت. مقبره او در جوار مقام اعلی واقع در کوه کرمل همان جایی که بنا به فرمان شفاهی بهاءالله محل استقرار عرش سید علی محمد باب تعیین گردیده بود میباشد. رمس سید علی محمد باب پس از آنکه به مدت ۶۰ سال از محلی به محلی در اختفا حفظ و نگهداری شده بود سرانجام در سال ۱۹۰۹ بر اثر مساعی عبدالبهاء در این محل استقرار یافت. در مراسم تدفین وی نمایندگانی از سایر ادیان نیز سخنرانی کردند. (شرح تشییع جنازه و متن سخنرانیهای در تشییع جنازه توسط روزنامه النفیر در حیفا به شماره ۲۸۸۹-۹ اول دسامبر ۱۹۲۱ به ثبت رسیدهاست.) از او مکاتیب بسیار و آثار فراوان برجای مانده که از آن جمله می توان به خطابات و نطقهای وی دراروپا وامریکا، مفاوضات و مجلات معروف به مکاتیب اشاره نمود.
سلسله ولایت امرالله و جانشینی شوقی افندی
از آنجاکه عباس افندی به هنگام مرگ پسر نداشت تا او را به پیشوایی و رهبری بعد از خود بگمارد به همین دلیل برای رهبری بهائیت چاره ای دیگر اندیشید که عبارت بود از بنیان نهادن سلسله ولایت امرالله بر اساس آنچه عباس افندی تحت عنوان ( الواح وصایا ) از خود باقی گذاشت. ولی امرها باید پی در پی و یکی پس از دیگری زمام رهبری و ریاست را عهده بگیرند و هر کدام از آنها باید جانشین بعد از خود را تعیین کند.
شوقی افندی نتیجه ارشد بهاالله، شارع دین بهائی میباشد. او طبق الواح وصایا، وصیت نامه عبدالبهاء پس از وی ولایت امر در جامعه بهائی را عهدهدار شد و و مدت 36 سال هدایت و اداره جامعه جهانی بهائی را عهده دار بود. او در یازدهم اسفندماه سال ۱۲۷۶ شمسی و ۲۷ رمضان ۱۳۱۴ هجری قمری در عکا متولد شد. او نوه دختری عبدالبهاء و فرزند نوه برادر حرم سید علیمحمد باب بود. شوقی افندی از لحاظ قد و قامت و چشم و صورت هیچ شباهتی به پدرش میرزا هادی (داماد عبدالبهاء) نداشت درعوض از هر حیث خصوصاً از لحاظ چشم شباهت کامل به بهاء وعبدالبهاء داشت که بیان این مطالب ازنظر بابیان لذت بخش بود و زهر خنده درپی.
شوقی ربانی که بعد از ولایت امری در دین بهائی با نام ولی امرالله شناخته شدهاست، در حیفا، ابتدا در کالج دفرر و سپس به دانشگاه بیروت و سرانجام در دانشگاه آکسفورد انگلستان برای ادامه تحصیلات مشغول گردید. در دانشگاه آکسفورد مشغول تحصیل بود که خبر فوت عبدالبهاء پدر بزرگ و مقتدای خود را میشنود. تحمل این خبر برای او بسیار مشکل بوده بحدی که چند ماهی بطورکلی از همه کنارگیری میکند. دراین مدت اداره امور بر عهده خواهر عبدالبهاء (ورقه علیا) بودهاست.
بعد از چند ماه به حیفا باز میگردد و زمام امور جامعه بهائی را بدست میگیرد. پس از آماده سازی و آشنا کردن جامعه با رسالت خود شروع به استحکام تشکیلات بهائی شروع نمود.
شوقی افندی از طرفی مشغول استحکام و توسعه تشکیلات بهائی میشود که پایههای اولیه آن توسط عبدالبهاء گذاشته شده بود. از طرف دیگر مشغول ترجمه آثار بهاءالله و عبدالبهاء به زبان انگلیسی میگردد. این ترجمهها بعداً منبعی شد برای ترجمه متون بهائی که اکنون به بیش از یکصد و پنجاه زبان و لهجه ترجمه شدهاست.
از آن زمان، تعداد بهائیانی که قصد زیارت اماکن مقدسه بهائیان، در حیفا و عکا را داشتند رو به افزونی میگیرد.
با اقدامات او دین بهائی به سرتاسر جهان اعلام میشود و مهاجرین بهائی ایرانی، آمریکائی و اروپائی به نقاط مختلف جهان میروند. شوقی افندی عدهای از فعالین بهائی درسرتاسر جهان از آسیا، آفریقا، آمریکا و اروپا را به عنوان دست یاران خود ایادی امرالله انتخاب میکند و بخشی از کارها را به آنها واگذار میکند. این ایادیان در زمان حیات شوقی ربانی و پس از درگذشت وی وظایف صیانت امر بهائی و تبلیغ آن را بر عهده داشتند.
در زمان شوقی افندی تشکیلات بهائی انسجام یافته محافل روحانی درهمه شهرهائی که تعداد بهائیان حداقل ۹ نفر بودهاست تشکیل میگردد. سپس دستور تشکیل محافل ملی را میدهد. محافل ملی را نمایندگان شهرها که دراول سال بهائی در اول اردیبهشت در کنگرهای حاضر میشوند انتخاب میکنند. محافل ملی مسئول اداره امور بهائیان در سراسر کشور میباشند.
شوقی افندی پس از ۳۶ سال ولایت امری، در سن ۶۰ سالگی در سال ۱۹۵۷ در لندن فوت کرد. در این مدت آثاری هم چون توقیعات، قد ظهر یوم المیعاد و... را مکتوب گردانید.
شوقی افندی بهائیت را به صورت یک تشکیلات حزبی، محافل منتخب محلی و ملی و شرکتهای تجاری قوام بخشید و در گسترش آن به شدت کوشید. بر اساس نظام کنترل اجتماعی تثبیت شده در این تشکیلات هرکس که بر خلاف نظر و تمایل شوقی افندی عمل می کرد ابتدا از تشکیلات تحت عنوان قلمرو اداری اخراج می شد و سپس از جامعه تحت عنوان قلمرو روحانی رانده و منفور می گردید و بدین وسیله مجازات می شد.
در دوران حیات شوقی افندی و پس از تشکیل اسرائیل با همراهی انگلستان فرقه بهائیت بدلیل سرسختی و عداوت علیه اسلام و قرآن مورد توجه و نظر خاص اسرائیل قرار گرفت و اموال آنان تحت حمایت در آمد و از مالیات معاف شد. شوقی افندی هم به سرسپردگی و خدمت خالصانه برای اسرائیل همت گماشت و هم او بود که برای اولین بار نام ارض اقدس و شرق الاذکار را برای بزرگداشت اسرائیل استفاده نمود و با یهودیان و صهیونیستها در اوج احترام و بزرگداشت بود و این درحالی بود که بر اساس تعالیم ساخت استعمار، عباسیان مال و جان و ناموس مسلمانان را مباح اعلام می نمودند و به شکنجه و سپس شهادت آنان می پرداختند.
از آنجا که محل بیتالعدل اعظم (مرکز اداری بهائیت) در شهر حیفای اسرائیل در کوه کرمل است، مسلمانان ایرانی که به بهائیت انتقاد وارد می آوردند، بهائیت را ساخته ی اسرائیل میدانند و این دین را با کشور اسرائیل مرتبط میدانند.
ماجرای قرارگیری مقر بیت العدل اعظم بهائیان در کوه کرمل، به سال ۱۸۹۰ بر میگردد. بهاءالله در سال ۱۸۹۰ در لوح کرمل، کوه کرمل را برای قرار گرفتن مقبره باب و هم چنین مقر بیتالعدل اعظم انتخاب نمود. (بهاءالله، لوح کرمل) و در آن زمان کرمل در دولت عثمانی و تحت امپراطوری عثمانی بودهاست و کشور اسرائیل ۵۸ سال بعد یعنی در سال ۱۹۴۸ استقلال یافتهاست. از این رو بهائیان، بررسی ساخته شدن بهائیت از سوی اسرائیل را بسیار ساده میانگارند.
با توجه به محل ولادت منحوس فرزند نامشروع دولتهای روس انگلیس ایران کانون آمال و آرزوهای و قبله گاه بهائیان به شمار می آمد تا زمانی که بهائیان به بغداد گریختند و سپس به استانبول روی آوردند و از آنجا ازلیان به قبرس و بهائیان به عکا در دوران رهبری شوقی افندی که همزمان با تشکیل حکومت اسرائیل بود برای اولین بار نام «ارض اقدس» و «مشرق الاذکار» از زبان او می شنویم که (مبتکر روابط صمیمانه بااسرائیل است) تشکیل دولت اسرائیل نه تنها مورد تأیید کامل بهائیان واقع شده و از تأسیس حکومت مذکور استقبال نموده و درتلگراف 9 ژانویه 1951 خود می نویسد تحقیق به سنواتی که درباره تأسیس حکومت اسرائیل از فم مطهر شارع امر الهی و مرکز میثاق صادر و حاکی از پیدایش ملت مستقلی در ارض اقدس پس از مضی دوهزار سال می باشد شوقی ربانی پس از اینکه تأسیس دولت اسرائیل را صحیح و پیش بینی شده می داند به شورای بین المللی بهائیان که خودبوجود آورده ، سه وظیفه مهم را جزو وظایف شورا می داند که اولین وظیفه پس از تأسیس دولت اسرائیل ایجاد حسن رابطه با آن دولت است.
سرانجام شوقی افندی در سال 1336ق در لندن پایتخت انگلستان درگذشت و همانجا مدفون شد. ( با توجه به دو جنسیتی بودن شوقی ربانی و مسائلی که دراین باره مطرح است و گفتنی است زیاد دارد که می توان از کتاب های مرحوم صبحی و... ماجرایش را دانست و حتی تحولات درزمان رهبری او- بدون فرزند بودنش - بسیار زیاد بود که خارج از مسائل مطرح شده و مقاله حاضر می باشد.)
بهائیت امروزی
میرزا علی محمد باب، قبل از کشته شدنش میرزا محیی صبح ازل را به جانشینی خود برگزید ولی همانطور که دیدیم میرزا حسینعلی نوری میدان دین سازی و خدائی را از دست برادر و رقیب خود بدر برد به رهبری تشکیلات رسید. اما چون خود فرزند ذکور داشت جانشینی خویش را خود برگزید بنابراین میرزا عباس(عباس افندی) بعنوان عبدالبهاء بر مسند رهبری تکیه زد. اما بعد از او رهبران بهائیت دارای فرزند ذکور نبودند و لذا بعد از عبدالبهاء که رهبری به محمد علی بهاء (شوقی افندی) رسید و او که مقطوع النسل بود ، نتوانست جانشینی برای خود انتخاب نماید و جانشینی برای خود انتخاب نماید و جانشینی دیگر بهاییان ایران نیز باعث مشکلات و تشنجات زیادی می گردید، پس باید تدبیری اندیشید و از طرفی او می بایست با ذکر اسم و تعیین قطعی کسی را که بعد از او در رأس بهائیت قرار می گرفت و به نام « ولی امر» نامیده میشد تعیین نماید.
شورای جدید التاسیس عهده دار انجام سه وظیفه مهم می باشد:
1- اولین و مهمترین طرح تأکید شده: با اولیاء حکومت اسرائیل ایجاد روابط صمیمانه نماید.
2- ثانیاً مرا (شوقی افندی) درایفای وظایف مربوط به ساختمان فوقانی مقام اعلی کمک و مساعدت نماید.
3- ثالثاً با اولیای کشوری درباب مسائل مربوط به احوال شخصیه داخل مذاکره شود (جاسوسی افراد). قابل ذکر است در زمان شوقی افندی با افت و خیزهای زیادی که این گروه چه در داخل بهائیت به مرکزیت اسرائیل حیفا و عکا و چه در رابطه باکشورهای دیگر روبرو بوده است که جزئیات آن مسلماً خارج از بحث این نوشتار می باشد بهرحال سرانجام شوقی ربانی بعد از بیست و نه سال الواطی و عیاشی که از پولها و اموال و امکاناتی که گروهی فریب خورده دراختیار این حضرات می گذاشتند، اعضای بیت العدل اعظم را انتخاب نمود و مرکز تشکیل گردید. این انتصاب نامه هیئت بین المللی حیفا به دستور شوقی ربانی ( سال 109 بهائی) به شرح ذیل به چاپ رسیده حضرت ولی امراله کراراً به اعضای هیئت خاطر نشان فرموده اند که اقدامات روحانی و اداری دراین کشور مبتنی بر لوح کرمل باشد سفینه اله شریفی الهی و اشاره به بیت العدل عمومی است و باید پس از طی مراحل متوالی به بیت العدل تبدیل و درهمین کوه مقدس مستقر گردد و وظایف مقدسه خود را انجام دهد.
1- مامورین وضع احکام غیر منصوصه
2- مامورین و منتخبین تبین و تفسر و تاویل احکام منصوصه و کلیه آیات سماویه با توجه به بلاعقب بودن شوقی ربانی برای اداره بهائیت و تشکیل و تأسیس بین العدل اعظم الهی را لازم دانست و درلواحی جانشینی خود را «ولی امرثانی» معرفی نمود که می بایست؛
1- از بین رجال بهائی، نُه نفر را در درجه اول انتخاب کنند.
2- این نُه نفر به ریاست (ولی امرثانی) یعنی کسی که شوقی ربانی او را به دیانت و پیشوائی انتخاب کرده است دورهم گرد آمده و تشکیل جلسه دهند و بهائیت را اداره نمایند. با توجه به پایه گذاری تشکیلات فوق که درزمان عبدالبهاء طرح ریزی گردیده بود ولی عملاً توسط شوقی بنیاد نهاده شد که دارای مصوباتی است که شاید بتوان به این صورت مطرح نمود تشکیلاتی اجرای وصایای مبارکه (بهاءالله) تعیین جانشینی برای ایادی امر اله تمهیداتی لازم جهت انتخاب و تأسیس بیت العدل عمومی و تنویر افکار و هدایت مردم جزو تمهیدات مهمه و لازمه از برای تشکیل بیت العدل اعظم الهی است بنابراین میبینیم تکلیف بیت العدل تکلیف شدید و مهم می باشد.
سرانجام شوقی ربانی درنوامبر سال 1927 پس از بیست و نه سال، اعضای «بیت العدل اعظم» را انتخاب و این مرکز راتشکیل داد. این انتصاب نامه هیئت یعنی بین المللی جهانی حیفا دراخبار امری سال 109 بهائی پس از طی مراحل متوالی بیت العدل تشکیل و درکوه مقدس مستقر گردید. اعضای هیئت بین المللی بیت العدل به شرح ذیل به جامعه معرفی گردید:
1- ایادی امراله امه البهاء روحیه خانم ماکسول عضو رابط بین ولی امراله و هیئت بیت العدل
2- ایادی امراله چارلزمیسن ریمی – رئیس
3- ایادی امراله املیا کالنر– نائب رئیس
4- ایادی امراله لیروی ایواس –منشی
5- ایادی امراله یوگوجیاگوی – عضو سیار
6- ایادی امراله امر اله جسی رول – امین صندوق
7- ایادی امراله امل رول– معاون منشی برای مکاتبه با غرب
8- ایادی امراله لطیف اله حکیم– معاون منشی برای مکاتبه با شرق
9- ایادی امراله سیلوا آیواس ( این شخص درتاریخ 1955 به عضویت هیئت منصوب گردید)
هنگامی که ازجانب شوقی ربانی این انتصابات صورت گرفت و بظاهر همه محافل روحانی و ملی بهائیت درجهان آنرا قبول نمودند که هیئت شورای بین المللی بعد از مرگ شوقی افندی اداره کننده سازمان بهائیت باشد. ولی هنوز چند صباحی از این این انتخابات نگذشته بود که ناگهان زمزمه مخالفت بلند شد و عده ای این انتصابات را صحیح ندانسته و درصلاحیت وشخصیت انتخاب شوندگان شک وتردید کردند ولی زمانی که حیات شوقی افندی فوت کرد، مخالف بر سرجانشینی چهارمین پیشوای بهائیت ابعاد حادتری پیدا نمود که منجر به طرد و برکناری مسین ریمی امریکایی از ریاست بیت العدل و رهبری بهائیت گردید خلاصه سخن آنکه مخالفان عقیده داشتند، ریمی امریکایی فارسی وعربی ندانسته، قادر به تفسیر و تببین الواح فارسی وعربی نمی باشد و ازطرفی بعلت کهولت سن قادر به اداره امور امری نمی باشند.
برسر این موضوع، در بین محافل بهائیان بحث ها و اختلافات شدیدی درگرفت و مبارزات پنهانی سرانجام به انشعاب و ایجاد اختلافات علنی منجر گردید که در نتیجه، سایر تشکیلات شوقی را نیز منحل اعلام نمودند.
گروهی از عباسیان، زن آمریکایی شوقی افندی به نام «روحیه ماکسول» را به رهبری انتخاب کردند، گروه دیگر «چارلز میسن ریمی» را برگزیدند و گروه سوم به سمائی ها معروف هستند. اما نکته اساسی اینجاست که گروههای انشعابی بهائیت با وجود اختلافات فرقه ای با یکدیگر در اصول و مبانی و تعلیم بهائیت و اهداف و مأموریتهای سیاسی و استعماری و سرسپردگی برای کشورهای غربی همچون انگلیس و آمریکا و اسرائیل، مشترک و متحد عمل می کنند.
یکی از مسائل مورد اختلاف گروه های مختلف بهائی موضوع مرگ شوقی ربانی می باشد که به دست همسرش روحیه ماکسول مسموم گردیده و عده ای هم مرگ او را در اثر آنفلونزا در لندن گفته اند و عده ای هم گمان کردند که او اندیشه تغییر نقشه ده ساله و تغییربرای ایجاد نظم نوین بهائیت را داشته اند و می خواستند به اسرائیل بر گردد که در لندن و در بیمارستان او را سر به نیست می کنند و با صحنه سازی هایی که میکنند به مبارزات پنهانی که در زمان او وجود داشته جامعه عمل بپوشاند و روحیه ماکسول به همراه جان فرابی و حسن بالیوزی جنازه را به حیفا منتقل و دفن می کنند و از 24 نفر شورای بین المللی کسی را مصلع نمی کنند. و از طرفی بخشنامه های میسن ریمی و اخطار و تهدید های شدید الحن اوکه کسی را اجازه دخالت در امور بهائیت نخواهد داد و فرمان قاطع او بعنوان پنجمین پیشوا نیز طرفی نسبت بلکه به آتش اختلافات نیز دامن زد و بر وسعت آن افزود و اکثریت بهائی که طرفدار جناح بهائیان انگلیسی بودند به اخطار ها و تهدید او اهمیتی قائل نشدند و از طرفی اگر در گذشته اختلافات خاصی با رهبری پیش می آمد با پیشوائی یکی و کنار ماندن دیگری خاتمه می یافت بعد از مرگ شوقی ربانی و با انحلال بیت العدل اعظم یا شورای بین المللی بها ئیان و بر کناری و حذف میسن ریمی جانشین شوقی و رئیس این شورا اختلاف رسماً بصورت انشعاب جلوه کرد و گروه های مخالف با قاطعیت رو در روی هم ایستاده اند. مخالفان میسن ریمی یعنی جناح طرفدار انگلیس و روحیه ماکسول همسر شوقی به این هم اکتفا نکرده و با طرد و اخراج جناح امریکایی دامنه اختلافات را وسیع تر نمودند .کار گردانان فعلی بها ئیت به تدریج شروع به اخراج سایر بهائیان می کنند در حالیکه از عبدالبهاء نقل است: ایادی امر الله باید بیدار باشند به محض اینکه نفسی بنای اعتراض و مخالفت با ولی امرالله گذاشت فوراً آن شخص را اخراج از جمع اهل بهاء نمایند و ابداً بهانه ای از او قبول ننمایند چه بسیار که باطل محض به صورت خیر در آید تا القای شبهات کند.
دراواخر دوران ولایت شوقی افندی ۴۲۰۰ مرکز بهائی در ۲۱۹ کشور بوجود آمد و آثار بهائی به چندین زبان ترجمه شده بود. شوقی افندی دارای فرزندی نبود و وصیتی هم نکرد و جانشین هم برای خود تعیین ننمود. بدین ترتیب دوران موروثی بودن رهبری جامعه بهائی پایان پذیرفت. ازاین زمان، زمام امور جامعه بدست بیت العدل اعظم گذاشته شد. و مرحله جدیدی آغاز گردید. چارلز میسون ریمی کسی که سندی را مبنی بر عدم وجود وصیت نامه شوقی افندی امضا کرده بود ۳ سال بعد در سال ۱۹۶۰ ادعا کرد که انتخاب وی به عنوان رئیس شورای بین المللی توسط شوقی افندی به معنای انتخاب او به عنوان ولی امرالله است.
اکنون مرکز اصلی بهائیان بیت العدل است که در بندر حیفا در فلسطین اشغالی قرار دارد. این مرکز در دامنه کوه کرمل قرار دارد و متشکل از یک هیئت 9 نفره است که هر 5 سال یکبار عوض می شوند وتحت حمایت های گسترده مالی وسیاسی اسرائیل وانگلیس قرار دارند وبه تصمیم گیری درباره چگونگی گسترش بهاییت می پردازند.
نظریه پردازان بهائیت
چارلز میسن ریمی: (به انگلیسی: Charles Mason Remey) یک بهائی آمریکایی بود که برخی او را جانشین شوقی افندی و پنجمین پیشوای بهائیت میدانند. وی فرزند یکی از کلیسای اسقفی است که درسال 1874 دریکی از شهرهای مجاور رودخانه می سی سی پی امریکا بدنیا آمد و اجداد او از اولین گروههای مهاجر امریکایی بوده ودر جایی ساکن شدند که شوقی آنرا «مهد تشکیلات دیانت بهائی» لقب داده است مسین ریمی از شاگردان کلیسای اسقفی است که اعضای کلیسای مذکور اصولاً «ارتدوکس» به شمار می آیند که در دیانت مسیح از نظر عقیده حدفاصل بین «کاتولیک ها » و «پروتستان ها» می باشد پس معلوم شد مسین ریمی پنجمین پیشوانی بهائیت که ملقب است به ولی عزیزالله وولی امر ثانی. مسین ریمی امریکایی که برخی از مخالفانش او را عنصر مرموز و حتی ازسوی «سیا» می دانند و درحد دو نیم قرن با عباس افندی وشوقی افتدی ارتباط داشته واسرار فرقه بهائیت را دانا می باشد.
گروهی از بهائیان که به مخالفت با رهبری روحیه ماکسول پرداخته و بیت العدل را ساختگی و فاقد اعتبار اعلام کردند معتقد به جانشینی و رهبری میسون ریمی هستند.
مارثا لوئیس روت: ( به انگلیسی: Martha Louise Root) متولد ۱۹ اوت ۱۸۷۲ در اوهایو، یکی از ایادیان امرالله در دین بهائی میباشد. خدمات مستمر او برای آئینش، ۲۰ سال به طول انجامید و برای تبلیغ ۴ بار به دور زمین حرکت کرد و شوق افندی او را افخم و اعظم سفیر امر الهی نامید. وی در رابطه با تبلیغ، دارای القابی نظیر فخر مبلغین و مبلغات است.
او در بیش از ۴۰۰ دانشگاه معروف سخنرانی کرد و با انواع طبقات مردم ارتباط داشت، وی کتاب بهاءالله و عصر جدید که نوشته دکتر اسلمنت بود را ترجمه و انتشار داد، به وسیله همین کتاب بود که ملکه رومانی به دین بهائی روی آورد، ملکه رومانی نیز به مارثا یک سنجاق سر با ارزش که هدیه دولت روس بود اهداء کرد، او همچنین تاگور (شاعر معروف) را ملاقات کرد.
وی در ۲۸ سپتامبر ۱۹۳۹ در هونولولو درگذشت.
عبدالبهاء درباره وی چنین میگوید: « بذری افشاند که هزاران خرمن از آن حاصل. نسبت به جمیع ملل مهربان بود. نهالی غرص کرد که الیالابد ازهارش اثمار دهد.»
ایادی اربعه: میرزا حیسنعلی برای اینکه مقاصد خود را پیش ببرد، در مرحله اول به چهار نفر از افرادی که تحت امرش بود لقب ایادی داد و آنها را مقرب خویش قرار داد و معضلات امور با شور و مشورت و مصلحت و صلاح دید آنان انجام می داد و درحقیقت این چهار نفر جزو هیئت موسس شدند و یکی از آنها حاج ملا علی اکبر شهمیرزادی بود که هر نواقصی در دین بهاء مشاهده می کرد میرزای شریعت ساز را مطلع می کرد و رفع عیب می نمود مثل آنکه در دین میرزا، نماز و عبادت وجود نداشت، میرزا را مجبور گردانید که نمازی برای امت خود واجب و مقرر نماید. که میرزا هم بنابر مصلحت بینی ایشان نمازی بعربی ساخته و پرداخته و به ایران فرستاد. یکی دیگر از ایادی امر ادیب نامی است که بگفته مرحوم نیکو، اصلاً بهائی نبود ولی دارای معلوماتی بوده که در مسائلی از قبیل تأسیس و تغییر محفل روحانی و امور اجتماعی به میرزا دستورات لازمه را می داده و یکی دیگر از ایادی امرلله میرزا، علی محمد بن اصدق است که در کتابها شرح حال ایشان و سایر این قبیل ضبط شده و یکی دیگر از ایادی میرزا، محمد تقی ابن ابهر است که وجاهت تمامی اینان نمایان است و قابل ذکر است که هیچکدام ازایادی امرالله مومن و معتقد به بهاء و علام الغیوب بودن و خدا بودن نبوده اند. (حسن نیکو، فلسفه نیکو،انتشارات فراهانی، ص269)
قره العین: و اما برای این که شریعت جدید جامعیت داشته باشد خانمها هم از قافله عقب نمانند به عده ای از هم لقب و التفات مخصوص می شد. یکی از اینها قره العین بود. زرینتاج قزوینی (فاطمه یا امالسلمه) زاده ۱۲۲۸ قمری در قزوین مشهور به طاهره قُرةالعَین یا طاهره بَرَغانی شاعر و دینشناس بانفوذ کیش بابی پس از آنکه در زمره دوستان و یاران سید باب وارد شد. طاهره، دخترملاصلاح برغانی، عروس «شیخ محمد تقی» معروف به «شهید ثالث» بود ( قابل ذکر است قتل شهید ثالث به فرمان و شرکت او صورت گرفت. ) بهائیان او را جامع جمیع کمالات انسانی معرفی می نمایند. (حسن نیکو، فلسفه نیکو، انتشارات فراهانی، ص265) فقه و اصول و کلام و ادبیات عرب را نزد پدر آموخت. آثار شیخ احمد احسائی و سید کاظم رشتی را که رهبران مکتب شیخیه بودند، مطالعه کرد و با «سید کاظم رشتی» مکاتبه و ارتباط برقرار کرد سید رشتی پیشوای شیخیه به وی لقب «قرةالعین» داد و بهاالله او را «طاهره» نامید. قرةالعین شاعری خوش ذوق بود و در میان زنان شاعر شهرت خاصی داشته و دارد. مطالعه آثار و عقاید شیخیه زندگانی او را دگرگون ساخت. دو پسر و یک دختر خود را به شوهر خود سپرد و به قصد دیدن سید رشتی به کربلا رفت. وقتی به آنجا رسید که سید در گذشته بود. قره العین در آن زمان ۲۹ سال داشت. در خانه سید اقامت گزید و از پس پرده به تدریس طلاب پرداخت.
طاهره قرةالعین جزو ۱۸ نفر مومن اولیه به سید علی محمد باب بود. در بین این ۱۸ نفر که به حروف حی معروفند، او تنها زن بود. در مورد نحوه ایمان او به باب در کتاب حروف حی ذکر گشتهاست که او از طریق رویای صادقه به باب ایمان آوردهاست و بابی شدهاست. (حروف حی، نوشته هوشنگ گهرریز، انتشارات مرآت، هند )
بر طبق روایاتی که در دست است میتوان دریافت که طاهره زنی زیبارو بودهاست. با توجه به فضیلت، علم و هوشیاری طاهره، ناصرالدین شاه قاجار دلباخته او شده و از وی خواستگاری میکند.
قرةالعین پیشنهاد ناصرالدین شاه را رد میکند و نمیپذیرد که از افکار و عقاید آزاداندیشانه اش دست کشیده و به ملکه دربار تبدیل شود و به حرمسرای پادشاهی برود. او در پاسخ به ناصرالدین شاه قاجار چنین گفتهاست:
تو و ملک وجاه سکندری من و رسم و راه قلندری
اگر آن خوش است تو در خوری اگر این بد است ، مرا سزا
بر اساس اسناد برجای مانده، طاهره نه تنها اشعار و نثر استادانهای داشت، بلکه در نظریه پردازی سیاسی نیز از پیشتازان بودهاست. طاهره طرفدار دین بابی، اولین زن ایرانی است که مسئله تساوی حقوق زن و مرد را در سال ۱۸۴۸ یعنی ۴ سال پس از ایمان او به باب و آئین بابی، مطرح نمود. عدهای او را برجستهترینِ افراد در مسئله دفاع از حقوق زنان میدانند.
او در اجتماع بدشت که پیروان سیدعلی محمد باب ترتیب داده بودند شرکت کرد و با حاضر شدن بدون نقاب ( روبنده ) ضمن اجرای فرمان کشف حجاب، جدائی دین بابی از دین اسلام و نسخ احکام و سنن قدیم را اعلام نمود و بدین ترتیب زمینه ساز اعلام علنی این گشت که دین بابی دینی مستقل و با احکامی مستقل از دین اسلام است.
او در سال ۱۸۴۸ میلادی، از حقوق برابر زنان و مردان سخن میگوید. به همین دلیل محمود خان، کلانتر تهران برای او زندانی در قلعه طبرسی که واقع شده در کاخ طبرسی بود ساخت و به مدت یک سال او را در حبس نگاه داشت.
کلانتر زندانبان از او خواست که اظهار ندامت بکند و سپس او را تهدید به مرگ نمود. طاهره میگوید: « می توانید به زودی، هر گاه که اراده کردید، مرا به قتل برسانید. اما جلوی پیشرفت و مبارزه ی زنان برای آزادی را که روزگارش بزودی خواهد رسید، نمیتوانید بگیرید.»
با آگاهی و آمادگی کامل از قبول پیشنهادات امتناع کرده و سرانجام به فرمان ناصرالدین شاه قاجار و صدارت میرزا تقی خان امیرکبیر وقتی که ۳۶ سال داشت به قتل رسید. او را با روسری که بر سر مینهاد خفه کردند و در چاهی انداختند.
طاهره قرةالعین جزو برجسته ترین نفوس در دین بهائی شمرده میشود. در متون بهائی از او به عنوان نمونه دلاوری و کوشش برای حقوق زنان یاد میشود. او را زنی خوشسیما و باقریحه و مجتهد دانستهاند. آنها بر این اعتقادند که اگر آئین باب برای اثبات خود حجت دیگری نداشت، ظهور و پروراندن چنین بانوئی در دامان خود کافی بود.
قرةالعین شعر هم میسروده و سخت متأثر از متقدمان، از جمله مولانا جلاالدین و جامی بوده است. یک نمونه شعر:
گر به تو افتدم نظر چهره به چهره رو به رو شرح دهم غم تو را نکته به نکته مو به مو
می رود از فراق تو خون دل از دو دیده ام دجله به دجله یم به یم چشمه به چشمه جو به جو
ورقه علیا: خواهر میرزا عباس بعد از فوت او چند لوح به ایران فرستاد و بهائیان او را حجت قاطع و برهان ساطع عنوان می کردند درحالیکه او اصلاً سواد قابل توجه نداشته ودیگر منشیان مانند میرزا منیر پسر زین المقربین و یا میرزا هادی می نوشته اند و به نام الواح مبارک صادر می گردیده. (حسن نیکو، فلسفه نیکو،انتشارات فراهانی، ص265) دختر حاج ملا علی اکبر شهمیرزادی عملدار فریت زنان بوده و خیلی حرفها راجع به او رفقایش زده شد. ( علی آیتی،کشف الحیل، ج3 ، ص143 )
لیلا بهشتی: از زنان شاعر رشت در عصر ناصری منتسب به دین بهائی بود. ( گیلان در قلمرو شعر و ادب، ابراهیم فخرایی، ص ۶۵ ) او در حدود سال ۱۲۸۰ هجری قمری در رشت به دنیا آمد و سواد خواندن و نوشتن را در خانواده خویش فرا گرفت.
لیلا بهشتی فرزند موسی فرزند شیخ جمال الدین فومنی و همسر ملا یوسفعلی رشتی (از بهائیان رشت) و خواهر جناب میرزا باقر بصار رشتی شاعر بود که ترجیعبندی نیز برای میرزا حسینعلی نوری (بهاءالله) سرودهاست.
در کتاب شعرای بهائی آمدهاست که در زمان زندگی این شاعر، به الواحی که از طرف بهاءالله به ایران میرسید، توقیع گفته میشد و بهاءالله در تشکر از شعر لیلا، لوح یا توقیعی به او فرستاد. و بصورت شایعهای درآمد که بهاءالله برای وی، طوقی از جواهر فرستادهاست. که این مطلب به گوش والی گیلان رسید و به طمع به دست آوردن این طوق لیلا و مادرش ام کلثوم را به دارالحکومه احضار کرده و از موضوع طوق سوال میکند. وی در بابل درگذشت. (گیلان در قلمرو شعر و ادب، ابراهیم فخرایی، ص ۶۵ )
دکتر علی محمد ورقا: استاد و مدیر گروه آموزش جغرافیای دانشگاه تربیت معلم ، از شخصیتهای برجسته دین بهائی است.
او از ایادیان امرالله بود که توسط شوقی افندی در سال ۱۹۵۵ به این عنوان منتصب شد.
وی در سال ۱۲۹۱ در طهران به دنیا آمد. فرزند ولیالله ورقا از ایادیان امرالله و همچنین امین حقوقالله و نوه جناب ورقا، از پیروان اولیه بهاءالله است. او نام خود را نیز از پدربزرگش یعنی جناب ورقا گرفته است.
او پس از اخذ درجه دکترا در سال ۱۹۵۰ از دانشگاه سوربن پاریس به آموزش در دانشگاه طهران و تبریز پرداخت. در سال ۱۹۷۹ به کانادا نقل مکان کرد و در سال ۱۹۹۷ جهت خدمت به ارض اقدس، حیفا، منتقل شد.
علی محمد ورقا، در ۳۱ شهریور ۱۳۸۶ در سن ۹۵ سالگی در حیفا درگذشت.
او، آخرین بازمانده از ۲۷ ایادی امرالله ی بود که در زمان درگذشت شوقی افندی در سال ۱۹۵۷ در قید حیات بودند. همچنین طولانیترین مدت خدمت در این سمت را نیز داشت. وی مدت ۵۲ سال به عنوان ایادی امرالله به جامعه بهائی خدمت کرد.
فضلالله مهتدی: معروف به صبحی، پایهگذار سنت قصهگویی برای کودکان در رادیوهای ایران.
فضلالله مهتدی فرزند محمدحسن مهتدی از بهائیان کاشان که شرح زندگی خود را در «کتاب صبحی» و «پیام پدر» نوشتهاست و چنانکه خود شرح میدهد، سالیان درازی را در قفقاز، عشقآباد، بخارا، سمرقند، تاشکند و مرو گذرانده و سپس به ایران آمدهاست. صبحی پس از خاتمه جنگ جهانی اول، برای دیدن عبدالبهاء از راه بادکوبه و استانبول و بیروت به حیفا رفت و کاتب عبدالبها شد. ( فضل الله مهتدی، خاطرات زندگی صبحی و تاریخ بابیگری و بهائیگری ) او در اثر شنیدن آیه « الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات ال النور» از بهائیت باز میگردد. وی در سال ۱۳۱۹ وارد رادیو شده و در آنجا «قصه ظهر جمعه» را اجرا میکرد. سنت قصهگویی برای کودکان توسط وی در ایران پایهریزی شد.
صبحی در «کتاب صبحی» (یا خاطرات زندگی) خود توجه ویژهای به مباحث بنیادی و اعتقادی دارد که در تاریخچه پیدایش بهائیت و معتقدات بهائیان و چه در مبانی اعتقادی اسلامی، به تبیین و تشریح آنچه میدانسته پرداختهاست. صبحی پس از گذشت بیست سال از انتشار «کتاب صبحی» در سال ۱۳۳۲، «پیام پدر» را منتشر کرد. مهتدی در آبان ۱۳۴۱ در تهران بر اثر سرطان حنجره مرد. ( آثار : کتاب صبحی (۱۳۱۲-۱۳۴۲) افسانهها (در دوجلد ۱۳۲۴ و ۱۳۲۵) داستانهای ملل (۱۳۲۷) حاج میرزا زلفلی (۱۳۲۶) افسانههای کهن (۱۳۲۸ و ۱۳۳۱) دژ هوشربا (۱۳۳۰) داستانهای دیوان بلخ (۱۳۳۱) افسانههای باستان ایران و مجار (۱۳۳۲) افسانههای بوعلی سینا (۱۳۳۳) پیام پدر (۱۳۳۵) عمو نوروز (۱۳۳۹) )
جناب پروفسور استنودکاب که یکی از «عقل کل» های بهائیت در مغرب زمین است در سال 1325 (بیش از 60 سال قبل) مقالهای نگاشته و پیشبینی کرده که در سال 2001 میلادی جهان به تسخیر بهائیان درمیآید و آنگاه وضعیت عالم را در آن سال ترسیم کرده است. پیشگوییهای وی، تاکنون که 9 سال از سال 2001 میگذرد هیچکدام محقق نشده، سهل است که ضد آن نیز وقوع یافته و این امر هزار و یک دلیل دارد که یکی از مهمترین آنها این است که مسلک نه تنها موفق به هیچ تغییری در جهان نشده بلکه در خاستگاه اصلی خود نیز هنوز قادر به گرفتن رسمیت نشده و حکم قاچاق را دارد. (محمود قوچانی نویسنده وبلاگhttp//anti-bahai.blogfa.com به نقل از http//anti-bahai.blogsky.com )
انگلیسی ها و بهائیان
دین سازی و فرقه سازی یا دامن زدن به اختلافات مذهبی و بطور کلی سوء استفاده از احساسات مذهبی و روحانی مردم یکی از روشهای کهن تری قدرتهای استعماری جهای یعنی انگلستان می باشد که به اشکال گوناگون درگوشه و کنار جهان بوضوح مشاهده می شود. اما ظهور باب و جنبش او در آغاز جنبه سیاسی نداشت و بیشتر یک هوس و یک سودای مالیخولیائی زودگذر محسوب میشود اما پس از اینکه عده ای ازمردم ایران که در زیر فشار ظلم و ستم قاجاریان قرار داشتند تحت تأثیر ادعای باب قرار گرفتن و با این فریب اما – با ایمان و اعتقاد – به این گروه پیوستند و متمایل به بابیان شدند و فعالیت آنها با ماجراهای سیاسی درهم آمیخت بنابراین دو قدرت بزرگ زمان بفکر بهره برداری از این موقعیت افتادند تا از آب گل آلود ماهی بگیرند. و از دیگر سو پس از ماجراهای خونین تاسف آور بابی کشی نام این فرقه را بعنوان گروهی مظلوم برزبانهای اروپائیان افتاد و جانبداری از آنان به اشکال مختلف شروع گردید و مخصوصاً از وقتی که بهائیان درسازمانهای مختلف مقاماتی به دست می آورند. نه فقط اعمال نفوذ آنان درمسائل داخلی آغاز می شود و بهائیت خود به صورت یکی از ارگانهای سیاسی کشور درمی آید. بلکه در زمینه سیاست خارجی بین المللی نیز به خودنمائی و اعمال نظر وقدرت می پردازد. و از طرفی سیاستمداران انگلستان که درآن ایام آفتاب درمستعمراتشان غروب نمی کرد با دین اسلام و درنتیجه با مسلمانان دشمن بودند چون ا سلام را سد راه مستعمره شدن سرزمینی ها وتسلط خود بر ملل افریقا آسیا و خاور می دانستند؛ تا جایی که گلاوستون نخست وزیر انگلیس و در پارلمان آن کشور درحالی که قرآن مجید را بر سردست بلند کرده بود گفت « تا این کتاب در دست مسلمین است کاری از انگلستان درباره آنان برنمی آید و ما نمی توانیم بر آنان حکومت کنیم» از آن پس سیاست انگلستان درکشورهای اسلامی ایجاد تفرقه و اخلال دربین فرق مختلف اسلامی بوده دیپلماتهای انگلیسی نه تنها دربین فرق شافعی مالکی حنبلی حنفی انشعابات و اخلالهائی ایجاد کردند و درایران بین خود شیعیان دسته بندی و گروه گرائی راه انداختند بلکه بزرگترین موفقیتهای را بدست آورند و حداکثر استفاده را از ایجاد این گونه اختلافات بردند.
از طرفی با سوء استفاده از بی سوادی مردم و حکومتهای جابر و ستمگر هر روزی درکشورهای اسلامی کسی را وادار به ادعای مهدودیت می کردند و این مسئله دراغلب کشورهای اسلامی رواج کامل داشت مثلاً
1- سید احمد بن محمد عرفان راجمع کثیری ازمسلمین هندوستان خلیفه الله و مهدوی موعود می دانستند .
2- میرزا علی محمد شیراز درایران به سال 1264 ه.ق . دعوی مهدویت کرد.
3- میرزا حسینعلی نوری بهاء اله در ادرند به سال 1283 خود را من یظهر الله می دانست .
4- سید احمد خان بن سید متقی خان درهندوستان دین جدید آورده و 1306 ه.ق دولت انگلستان به او نشان عالی ستاره هند داد.
5- محمد احمد متعهدی درسودان به سال 1298 ه.ق ادعای مهدویت داشت.
6- محمدبن عبدلله المهدی درسومالی به سال 1298 ه.ق.ادعای مهدویت داشت.
به هرحال دامنه این فعالیتهای سیاسی گسترش یافت تا آنجاکه قدرتهای بزرگ به نیروهای آشکار مخفی و مادی و بهائیان در همه کشورها توجه خاص داشت و به یکی لقب سر و آن دیگری را نشان و شخص دیگری را با جلال و جبرو ت درانگلستان و فرانسه و امریکا به گرمی پذیرا می شدند. بیش ازهمه درایران و فلسطین به اوج رسید. درایران بدان خاطر که مرکز پیدایش و تهدید این فرقه بوده و درفلسطین نیز به خاطر آرامش و خالی بودن اولیه میدان و با روی کارآمدن کشور جدید التاسیس اسرائیل که برای اولین بار این فرقه را به نام دین به رسمیت شناختند البته ریشه این تفاهم و همبستگی این دو فرزند نامشروع استعمارپذیر را باید در عداوت و کینه توزی بهائیان نسبت به مسمانان دانست که بدترین دشمنان اسلام را بهترین دوستان خودشان یدانند و طبعاً یهودیان که از صدر اسلام بزرگترین دشمنان حضرت محمد(ص) و آئین اسلام بوده اند بطور قطع می تواند بهترین پشتوانه و تکیه گاه بهائیان باشند چنانکه هست و متقابلاً سیاستهای استعماری نتیجه دلخواه را از این واقعه میگیرند و همه جا می گویند و می نویسند که در ایران هیچ گونه حقوق و امنیتی برای اقلیتهای مذهبی وجود ندارد و حقوق بشر رعایت نمی شود حال آنکه می دانیم اقلیتهای مذهبی مانند زردشتیان ارامنه یهودیان اهل سنت و جماعت درایران نه فقط درامنیت کامل به سر می برند بلکه از اکثر مسلمانان درامور مالی زندگی اجتماعی و سایر مسائل موفق تر ثروتمند تر و کامیاب ترند وحتی درمجالس شورای اسلامی نمایندگان خاص خودشان را دارند.
فرقه هایی که از بدو پبدایش میرزا محمد علی باب تا کنون ظهور کرده است: بابی، ازلی، بیانی، بهائی، مرآتی، ثابتین، ناقضین، سهرابی، طرفداران میسن ریمی، جمشیدی، ...
پس از انشعابات اولیه و اختلافاتی که ما بین انشعابیون پدید آمد انگلیسی ها به حمایت علنی از بهائیان برخواستند و درتمام شهرها و مراکز ایران دامنه فتنه و آشوب و بلوا بالا گرفت. همچنین روسها به حمایت های علنی و غیر علنی خودشان از این فرقه ادامه می دادند.
اساس سیاست انگلستان درکشورها و سرزمینهای اسلامی، برپایه ایجاد تفرقه واختلاف دربین مردم وفرقه هاومذاهب قرارگرفت و «شعبه امورادیان » درسفارتخانه های بریتانیا در کشورها و شهرهای اسلامی بوجود آمد و دولتمردان انگلیسی مبارزه با اسلام و ایجاد اختلاف بین مسلمانان و پیروان مذاهب مختلف اسلامی را در دستورکار خود قرار دادند و در این میان بیش از همه برای ایجاد اختلاف در بین شیعیان برنامه ریزی کردند. انگلیسیها که از همان ابتدای ورود به ایران درزمان صفویه، شیعه را سد راه وصول به اهداف استعمارگرایانه خودیافته بودند، دراندیشه تضعیف باورهای اسلامی واعتقادات ضد سلطه بیگانه مردم شیعه مذهب ایران بودند و با هدف تضعیف قدرت نظامی واقتصادی شیعیان، همواره سلاطین عثمانی را به جنگ باایران ودرگیری ونبردخونین باپادشاهان شیعه مذهب صفوی تشویق می کردند. بر این اساس یکی از محورهای عمده تلاشهای کارگزاران استعماری و ماموران و دبیرهای شعبه ادیان وزارت مستعمرات و نیمه مستعمرات و مستملکات دولت انگلستان، پیداکردن، تشویق و پشتیبانی وحمایت از مدعیان مهدویت (به عنوان یکی از اصول اعتقادی شیعه) با هدف ایجاد تشتت و پریشانی و چنددستگی درمیان مسلمین بود. اما آنچه که حائز اهمیت است ازحمایت ها و برنامه ریزی های انگلیسیها دراین دوران سند و مدرک مقتضی در دسترس نیست، البته دراین ایام بهائیان در درون کشور عثمانی است و فرامین انگلیسی در دربار عثمانی و به تبع آن مخصوصاً در منطقه ای که از پیش طراحی و هم اکنون کشور اسرائیل واقع شده مطاع و بدون چون و چرا قابل اجراء بوده، قابل توجه است علی رغم تحت نظر بودن میرزا حسینعلی در بغداد، استانبول، ادرنه و حیفا؛ مکاتبات قابل توجهی با افراد مختلف و طبقات گونه گون داشتند. که از آنها به عنوان ( الواح مبارکه ) یاد می نماید ( که بصورت کتاب منتشرشده است ) قابل تذکر است که در این لوح ها؛ پادشاهان، رؤسای جمهور، ملکه ها و سایرین را مخاطب قرارداده تا از او که خداست، پیروی و اطاعت نمایند که تمام مسائل بدون حمایت مادی و کمک های خارجی امکان پذیر نبوده است. شخصی که خود را به اعتباری رجعت مسیح می داند و به اعتباری پدر مسیح می خواند و انی انالله سر می دهد واگر کسی پرسش نماید و یا قائل به الوهیت میرزا نشود و یا به خدازادگی فرزندانش قائل نشوند با شنیع ترین عبادات به آنها حسب و لعن نماید.
در ابتدای پیدایش بهائیت و حضور سران بهائی درخاک عثمانی و متصرفات این کشور درخاورمیانه آنان با حکومت عثمانی همسو شدند و از ایشان جانبداری می کردند و الواحی برای سلاطین ترک صادر می کردند. ولی ترکها خیلی زود به بهائیت و ارتباط آنان باحکومت انگلیسیها پی بردند و حتی تصمیم به نابودی همه بهائیان مقیم عثمانی و متصرفات آن کشور گرفتند و فرمانده کل قوای ترک، جمال پاشا، مصمم به اجرای این فرمان بعد از دفع حملات دشمنی مانند انگلیس گردید ولی با پیروزی نظامی و تصرف سرزمینی فلسطین و عقب نشینی قوای عثمانی نه تنها از اعدام بهائیان جلوگیری نمود بلکه بهائیان در زمره اولین یاران قوای اشغالی انگلیس درسرزمین فلسطین اشغالی گردید، همکاری محرمانه وعلنی بهائیان با قوای انگلیسی که درصد تصرف فلسطین و حمایت از ایده تقریباً ناشناخته یهودیان اسرائیل تا به آنجا کشیده شد که بهائیان بدستور عبدالبها برای قوای انگلیسی گندم و آذوقه ذخیره و دراختیار آنان می گذاشتند و زمانی که جمال پاشا تصمیم به نابودی بهائیان گرفت سازمان های جاسوسی و اطلاعاتی انگلستان از این تصمیم آگاهی یافته و درصدد حفظ جان او برآمد و حتی تصمیم داشتند ایشان را با تخلیه شهر به کوه کرمل منتقل نمائید.
بهر حال ارتباط وابستگی بهائیان و مخصوصاً سردمداران آنها الظهر من الشمس است یکی از این ارتباط در رابطه با دریافت کمک های مادی از دولت روسیه بوده که خود بهاءاله در یکی از الواح می نویسد: قسم به جمال قدم که اول ضروری که بر این غلام وارد شد این بودکه قبول شهریه از دولت روس نمودم.»
وابستگی بهائیت، از دیدگاه محققان
نکتهای که درخصوص بهائیت در خور تأمل است، اشتراک نظر و توافق مورخان و محققان ( با وجود گرایشهای متنوع سیاسی و فکری) در وابستگی سران بهائیت به استعمار میباشد. مورخان و محققان ایرانى درباره وجود پیوند میان باب و بابیت نخستین با کانونهاى استعمارى، دو نظر متفاوت ابراز کردهاند. عدهای از آنها، با استناد به دستهای از قرائن و شواهد تاریخى، که به سادگی نمیتوان از کنار آنها عبور کرد، قدرتهاى استعمارى را در ایجاد و پیدایش اصل جنبش بابیگرى دخیل و مؤثر مىدانند و عدهای دیگر، بابیت را، در بنیاد، جنبشی خودجوش شمرده و بر این باورند که مداخله قدرتهاى استکبارى در این جنبش، پس از شروع و گسترش آن بوده است. مورخان و محققان یادشده، اما، نوعاً درباره دست داشتن دولتهاى استعمارى در ایجاد بهائیت (یا دست کم: تقویت و پیشبرد آن) تقریباً متفقاند و حتى بسیارى از کسانى که «بابیگرى» را جنبشى بهاصطلاح خلقى و انقلابى شمرده، درباره «بهائیت» تصریح کردهاند که از اساس، ریشهاى استعمارى داشته است. در این زمینه به دیدگاه گروهی از مورخان معاصر اشاره شده است.
دکتر محمد جواد شیخالاسلامى که خاطرات سیاسى سر آرتور هاردینگ ( استاد اعظم فراماسونرى، و وزیرمختار بریتانیا در ایران زمان مظفرالدینشاه ) را به فارسى ترجمه کرده است، می آورد: مستر هاردینگ در بخشى از خاطرات خود، با لحنى جانبدارانه، از بابیان و بهائیان یاد کرده و جناب شیخالاسلامى با تعریض به حمایت سفیر بریتانیا از آنان نوشته است: «در عرض یکصد سال اخیر، بابیان و بهائیان ایران همیشه از خطّ مشى سیاسى انگلستان در شرق پیروى کردهاند و ستایش وزیرمختار انگلیس از آنها امرى است کاملاً طبیعى.» ( خاطرات سیاسی سر آرتور هاردینگ وزیر مختار بریتانیا در دربار ایران در عهد سلطنت مظفرالدینشاه قاجار، ترجمه شیخالاسلامی، چ1، ص 102 )
احمد کسروى که بهائیان او را بهائیستیز میخوانند، و از کسانی است که با بهائیان از نزدیک بحث و گفتوگو داشته و آثارشان را بررسی و نقد کرده است، رهبری بهائیت را در آغاز پیدایش، بسته و پیوسته به استعمار تزاری دانسته، و در ادوار بعد ( در اواخر جنگ جهانی اول) با امپراتوری بریتانیا در پیوند شمردهاست. کسروی نوشتهاست: آنچه دانستهایم [حسینعلی] بهاء در تهران با کارکنان سیاسی روس همبستگی میداشته، و این بوده چون به زندان افتاد روسیان به رهاییاش کوشیده و از تهران تا بغداد غلامی از کنسولخانه همراهش گردانیدهاند. پس از آن نیز دولت امپراتوری روس در نهان و آشکار هواداری از بهاء و دسته ی او نشان میداده. این است در عشقآباد و دیگر جاها، آزادی به ایشان داده شد. از آن سو انگلیسیان به نام همچشمى که در سیاست شرقى خود با روسیان مىداشتند، به میرزا یحیى صبحازل که از بهاء جدا گردیده دسته دیگرى به نام ازلیان داشت، پشتیبانى مىنمودهاند. بهویژه پس از آن که جزیره قبرس، که نشیمنگاه ازل مىبود، به دست ایشان افتاده که دلبستگىشان به او و پیروانش بیشتر گردیده. » (کسروی، احمد؛ بهائیگری، تهران، 1323، چاپخانه پیمان، صص90ــ 89 )
کسروى در «تاریخ مشروطه» خود نیز، آنجا که در پی تحلیل چرایى و چگونگىِ حمایت ازلیان از مشروطه و حمایت بهائیان از استبداد میباشد، بازتاب داده است: « ما اگر بخواهیم همبستگیای را که میان بهائیان و ازلیان ــ دو گروه منشعب از فرقه بابیه ــ با مشروطه بوده، بهراستى روشن گردانیم، باید بگوییم: بهائیان هواخواه خودکامگى و ازلیان هواخواه مشروطه بودند... در جنبش مشروطه، چون دولت انگلیس هواخواه آن مىبود، ازلیان پا به میان نهادند. ما تنها در اینجا نام خاندان دولتآبادى را مىبریم. حاجى میرزا هادى ــ پدر یحیى دولت آبادى ــ بزرگ این خاندان، نماینده صبح ازل در ایران بود. از آن سوى، چون دولت امپراتورى روس، دشمنى با مشروطه نشان مىداد، بهائیان با دستور عباس افندى عبدالبهاء، خود را از مشروطه کنار گرفته از درون هواخواهان محمدعلىمیرزا مىبودند. » ( کسروی، احمد ؛ تاریخ مشروطه ایران، تهران: مؤسسه چاپ و انتشارات امیرکبیر، ص291 )
اسماعیل رائین کتابی خواندنی با عنوان « انشعاب در بهائیت پس از مرگ شوقی ربانی » دارد که ضمن شرح انشعابها و دودستگیهای متعدد و مستمر در بین بابیت و بهائیت، وابستگی آنان به بیگانگان ( روسها، انگلیسیها، امریکاییها و صهیونیستها ) را بطور مستند بازگو کرده است. اسماعیل رائین نیز (همچون کسروى) معتقد است که در تحولات و انشعاباتى که پس از قتل علىمحمد باب در میان یاران و هواداران وى رخ داد، بهائیها سهم روس تزارى شدند و ازلیها، بهویژه پس از سلطه انگلیسىها بر قبرس (و بیرون آوردن آن از چنگ عثمانى) در سهم لندن قرار گرفتند. رائین این گروهها را مورد توجه خاص و حمایت ویژه بیگانگان دانسته و معتقد است رهبرى بهائیت، از آغاز تا امروز، مجموعاً بین روس تزارى، انگلیس و امریکا دست به دست شده است: "از سیصد سال قبل تاکنون، خارجیان همیشه به فرقههاى مذهبى در ایران و خاورمیانه توجه خاصى داشتند و حمایت از آنان را از اصول سیاست خود مىشمردهاند.» (انشعاب در بهائیت پس از مرگ شوقی ربانی، اسماعیل رائین، مؤسسه تحقیقی رائین، تهران، 1357، ص291 )
لرد کرزن، سیاستمدار مشهور انگلیسى، در کتاب « ایران و مسئله ایران» تصریح مىکند: « صبح ازل که در قبرس سکنى داشت، مقرّرى خاصى از حکومت انگلستان دریافت مىنمود و در عین حال روسها هم از وى حمایت مىکردند. چنانکه تا اواخر انقراض حکومت روسیه تزارى، دربار سلطنتى روس از هیچ گونه کمک و جانبدارى از بهائیان مضایقه نمىکرد و در مقابل قبرس، عشقآباد کانون بهائیان شد. » ولى با سقوط حکومت تزارى و تسلط انگلیسها بر سرزمین فلسطین و تنزل مقام و موقعیت و کاهش سازمان ازلیان، انگلیسها لقب «سِر» را به پیشواى بهائیان دادند و چنین وانمود کردند که بهائیان از حمایت آنان برخوردارند. اما بهتدریج که بهائیان توسعه و نفوذ جهانى پیدا کردند، به جانب امریکاییان روى آوردند و با گسترش دامنه بهائیت در امریکا، در این سرزمین پهناور به فعالیت پرداختند و از انگلیسیها روى برتافتند.
دانشنامه جهان اسلام منتشر شده توسط بنیاد دایره المعارف اسلامی جمهوری اسلامی ایران، اینکه بهاییت ساخته دست دولتهای استعماری است را رد مینماید: «علی رغم ادعای برخی ردّیههای موجود، سند متقنی در مورد اینکه دولتهای استعماری پدیدآورنده آیینهای بابی و بهائی باشند در دست نیست. تاریخ تکوین این دو مذهب، بیش از هرچیز، دگراندیشی فرقهای در درون مکتب شیخی و تنشهای اعتقادی، سیاسی و تاریخی را به عنوان موجد و مسبّب اصلی آنها به ذهن متبادر میکند.» ( محمود صدری، مقالة بهاییت، دانشنامه جهان اسلام )
دیدگاه دکتر فریدون آدمیت، که بهائیان او را بهائیستیز میخوانند، بهویژه نسبت به بهائیان، به شدت منفى است. از نظر او، دو مسلک بهائیت و ازلیت، که از بابیت انشعاب شده، دو « مذهب سیاسى» هستند که طی تاریخ، با استعمار روس و انگلیس در پیوند بوده و از لطف و حمایت آنها بهره داشتهاند. ازلیان (بابیان) به حمایت انگلیس پشتگرم، و روسها نیز میرزا حسینعلى و بالنتیجه بهائیان را زیر حمایت گرفته بودند و به همین جهت است که ادوارد براون به طبع « نقطه الکاف » [ از کتابهاى تاریخى کهن بابیه ] که جانشینى صبح ازل را ثابت کرده و مقام میرزا حسینعلى را غصبى مىنماید، دست یازیده و یک مقدمه پر آب و تابى بر آن نوشته که اگر درست در آن دقت شود، از یک دست، بابىها را حمایت نموده، غم آنان را مىخورد و از دست دیگر، بهائیان را تحقیر کرده پرده از روى مقام غصبى آنان برمىدارد. به همین جهت والنتین چیرول، مخبر معروف روزنامه تایمز، که از جمله کسانى بود که در مورد پیمان نحس 1907، وزارتخارجه انگلیس با وى مشورت کرد، در کتاب معتبر خود «مسئله شرق وسطى» یا «چند مسئله سیاسى راجع به دفاع هندوستان»، بهائیان را جاسوس روسها معرفى مىکند. به ادعای آدمیت، جنگ بینالمللىِ گذشته در سرنوشت بابیها مؤثر گردید و سقوط حکومت تزار به عمر حمایت آنان از بهائیان خاتمه بخشید. از آن طرف سرزمین فلسطین به دست انگلیسها افتاد و بهائیان را به سوى خود کشیدند. ( ر. ک: امیرکبیر و ایران، با مقدمه محمود محمود، چاپ اول: انتشارات بنگاه آذر، تهران 1323، قسمت اول، صص 258-256؛ همان: متن کامل، چاپ دوم: مؤسسه مطبوعاتى امیرکبیر، تهران 1334، صص 208-207. )
آدمیت در چاپ پنجم این کتاب ( چاپ شرکت سهامى انتشارات خوارزمى، تهران 1355، ص 457 ) گفتار فوق را تلخیص کرده و با اشاره به ماجراى اعطاء لقب سِر و نشان دولتى از سوى لرد آللنبى (حاکم انگلیسى حیفا) به عباس افندى، مىافزاید: « از آن پس عنصر بهائى چون عنصر جهود، به عنوان یکى از عوامل پیشرفت سیاست انگلیس در ایران درآمد. طرفه اینکه از جهودان نیز کسانى به آن فرقه پیوستهاند، و همان میراث سیاست انگلیس به آمریکائیان نیز رسیده است.»
محمدرضا فشاهى فصلى از کتاب خویش ( از گاتها تا مشروطیت ) را با لحنى جانبدارانه به موضوع باب و آشوب هواداران وى در زمان محمدشاه و ناصرالدینشاه قاجار اختصاص داده و از آنها با عنوان « نهضتى انقلابى» یاد کرده است.
دیدگاه فشاهى در مورد فرقه بهائیت، اما، از اساس منفى است و آن را از بابیتِ (نخستین) جدا کرده و به عنوان گروهی ارتجاعى و وابسته به قدرتهاى بیگانه، آماج انتقاد و حمله ساخته است. به اعتقاد وى؛ دودستگى میان بابیان (پس از مرگ باب) و تقسیم آنها به دو گروه «ازلیان» (به ریاست یحیى صبح ازل) و «بهائیان» (به ریاست حسینعلى بهاء) یکى از عوامل مهم شکست جنبش بابیه بود. زیرا به اعتقاد او: « این واقعه، نیروى «بابیان» را تحلیل برد» او به پیروان خود سفارش مىنمود که: «باید کشته شدن را بر کشتن ترجیح داد» و در دورانى که «ناسیونالیزم» ایرانى، براى مبارزه با تسلط سیاسى و اقتصادى بیگانه و نیز حکومت فئودال محلى دستنشانده آن، به منزله یکى از حیاتىترین سلاحهاى توده و روشنفکران ایران بود، به مبارزه با این سلاح پرداخت و گفت: « لیس الفخر لمن یحبّ الوطن بل الفخر لمن یحب العالَم» [حب وطن افتخارى ندارد، حب جهان افتخار دارد!] و بدین وسیله «جهان وطنى» را رسماً تائید نمود. بعدها جانشین او، عباس افندى، رسماً به دفاع از محمدعلىشاه در مقابل مشروطهخواهان برخاست و در یکى از الواح خود چنین نوشت: "طهران، حضرت ایادى امر الله، حضرت على قبل اکبر علیه بهاء الابهى (هو الله)
فشاهى در ادامه افزوده است: «سیاست دفاع از محمدعلىشاه و دولت روس تزارى تا هنگام پیروزى مشروطهخواهان و فرار محمدعلىشاه ادامه یافت و پس از آن، این فرقه یکسره در دامن دولت انگلیس درغلطید. » ( رک: از گاتها تا مشروطیت، محمدرضا فشاهی، فصل: « نهضت باب؛ رنسانس و رفرماسیون»، ص216 به بعد. )
احسان طبرى، از مخالفت حسینعلى بهاء (مؤسس بهائیت) با «تعصبات ملى و دینى»، که بهائیان بدان افتخار مىکنند، تلقى مثبتى نداشته و این آموزه را موجب بدآموزیهایى چون انصراف ملتها از مبارزات اجتماعى ــ سیاسى خویش، و تعطیلی هرگونه قیام و جنگ ( اعم از دفاعى یا تجاوزى ) از سوى آنان، دانسته است.
به نوشته طبرى: «بهاءاللَّه اعلام داشت که همه افراد بشر بارِ یک دار و برگ یک شاخسارند و با تعصبات ملى و دینى مخالفت ورزید. براساس اصل اخوت عمومى افراد بشر و نفى تعصب، به ناچار بهائیه با مبارزه اجتماعى، مخالفت با دولت، نبرد طبقاتى، قیام و انقلاب، جنگ اعم از دفاعى یا تجاوزى مخالفاند و این توصیه صلح کل در واقع به توصیه انصراف از نبرد طبقاتى مىانجامد و به بهائیگرى رنگ جهان وطنى و صلحگرایى منفعل مىدهد. به همین جهت برخى بهائیگرى را ایدئولوژى قشر لال بورژوازى ( کمپرادر ) مىدانند که سازش با دولت وقت و سازش با استعمارطلبان، لازمه ادامه کسب آنها است.»
سید محمد محیط طباطبائی پژوهشهایی را پیرامون بهائیت دارد: عظیم پس از باب و پیش از ازل، رساله خالویه یا ایقان، طاهرا یا طاهره (پژوهشی در شعر منسوب به طاهره)، برهان قاطع، کتاب اقدس، گفتگوی تازه درباره تاریخ قدیم و جدید، ادامه بحث درباره نقطه الکاف، از تحقیق و تتبع تا تصدیق و تبلیغ فرق بسیار است، تاریخ نو پدید نبیل زرندی، تاریخ قدیم و جدید (محیط ادب، مجموعه سی گفتار به پاس پنجاه سال تحقیقات و مطالعات سید محمد محیط طباطبایی، به کوشش حبیب یغمایی، جعفرشهیدی، محمد ابراهیم باستانی پاریزی و...، تهران، از انتشارات مجله یغما، اسفند ۱۳۵۷، مقدمه کتاب )
شیخ محمود ذاکر زاده تولائی معروف به حلبی متولد ۱۳ جمادی الاول ۱۳۱۸ هجری قمری از روحانیون شیعه شهر مشهد و از پایه گذاران انجمن حجتیه مهدویه پس از کودتای ۲۸ مرداد از سیاست کناره گرفت و افزایش تعداد بهائیان در ایران را زیر نظر گرفت. به همین منظور وی انجمن ضد بهائیت را پایه ریزی کرد که بعدها به نام انجمن حجتیه مهدویه نامیده شد. از فعالیتهای این انجمن سعی در شناخت مفهوم اسلامی امام زمان است. (جریانها و سازمانهای مذهبی سیاسی ایران سالهای ۱۳۲۰ الی ۱۳۵۷، تألیف آقای رسول جعفریان)
مهناز رئوفی، یک بهائی از اهالی سنندج بود که مسلمان شد. بهائیان او را بهائی ستیز خواندند. او علت روی گردانی از بهائیت را وجود سوالات بیجواب از تعاریف فرقه بهائیت عنوان کردهاست. کتابهای چاپ شده وی انتقاد برخی نویسندگان غیربهائی را نیز در پی داشت. به عنوان نمونه نویسنده غیر بهائی به نام سروش مهباد یزدی خاطر نشان میدارد که بطور قطع اگر این سری کتابها در یک کشور آزاد نوشته شدهبود، نهادهای حقوق بشر نویسنده آن را به اتهام ایجاد تنفر و تبعیض و تحریک به دادگاه میکشاندند. بهائیان معتقدند او با نوشتن مطالبی دروغین درباره اعتقادات بهائی و روابط بین اعضای جامعه بهائی، سعی در تخریب بهائیان دارد. بهائیان با توجه به مطالب ذکر شده از سوی مهناز رئوفی درباره دین بهائی، ادعا میکنند که او حتی ساده ترین عقاید آئین بهائی را نیز نمیداند و با ذکر موارد دروغین سعی در تخریب آئین بهائی دارد. او در کتاب در مسلخ عشق خود مینویسد: « پس از مرگ عبدالبهاء اعضای تشکیلات جانشین اصلی بودند که متشکل از ۹ نفر اعضای محفل که در اسرائیل مستقر بوده و در راس همه قرار داشتند و بعد نه نفر در پایتخت هر کشور و سپس نه نفر در هر شهر که انتخاب شده خود بهائیان آن شهر و کشور بودند این افراد را جانشین بهاء و در واقع جانشین خدا و مصون از خطا میپنداشتیم.»
بهائیان معتقدند مشکل بتوان این مقدار اشتباه را در یک جمله گنجاند. آنها عدم شناخت رئوفی از آئین بهائی و تاریخ خاورمیانه را این چنین بیان میکنند که آشکار است پس از وفات عبدالبهاء (۱۹۲۱ میلادی) دوره ولایت شوقی افندی آغاز گردید که با فوت وی (۱۹۵۷ میلادی) دوران ولایت امری به پایان رسید. در موقع فوت عبدالبهاء نیز خبری از دولت اسرائیل نبود و دولت اسرائیل ۲۷ سال پس از فوت عبدالبهاء در سال ۱۹۴۸ تشکیل شد. بیت العدل اعظم در ۱۹۶۳ تشکیل شد نه پس از فوت عبدالبهاء در ۱۹۲۱ میلادی بلکه ۴۲ سال بعد. به علاوه هیچ بهائی این افراد یعنی رهبران انتخاب شده در هر شهر و کشور در جامعه بهائی را جانشین خدا و بهاءالله و مصون از خطا نمیدانند و بهائیان معتقدند اگر مهناز رئوفی در نوشتن رمان خود (در مسلخ عشق) ذرهای به دنبال اطلاعاتی درست میگشت دچار چنین اشتباهاتی نمیشد. ( نیمه پنهان: سایه شوم: خاطرات یک نجات یافته از بهائیت (۱۳۸۶) ( «سایه شوم» خاطرات زن مسلمان شده بهایی. کتاب نیوز. بازدید در تاریخ 26 مارس ۲۰۱۰ ) مسلخ عشق (۱۳۸۵) نامهای برای برادرم (۱۳۸۲) )
عبدالحسین بافقی یزدی، معروف به آیتی (۱۲۸۸ ـ ۱۳۷۴۱ قمری / ۱۳۳۲)و متخلص به «ضیایی»، «آواره» و «آیتی»، از شعرا، محققان، نویسندگان و قرآنپژوهان معاصر، و از مبلغین بهائی که به او عنوان رئیس المبلغین داده شد و پس از ۲۰ سال به دین اسلام گروید و از منتقدان بهائیت شد. بعضی از مبلغان بهایی کتابهایی را، به تعبیر خودش، به ترفند، به مطالعه ی او رساندند و همین امر، سبب شد که عدهای از روحانیان محل، وی را به گرایش به بهائیت متهم سازند. اتهام به بد دینی و انحراف عقیده؛ آزار و ایذاء و بدنامی، او را به بهائیت سوق داد. و از آنجا که توان بالای در فن بیان داشت، از جمله مبلغان مهم آنان شد. بیش از ۲۰ سال با عنوان «آواره» که عباس افندی به او داد، به بهائیت خدمت کرد. به او عنوان رئیس مبلغان نیز داده شد. ( کاظم موسوی بجنوردی. آیتی. دانشنامه بزرگ اسلامی )
سعید زاهد زاهدانی، در کتاب بهائیت در ایران و به نقل از مجموعه الواح میرزا حسینعلی نوری، عقاید بهائیت را اینگونه برمی شمرد:
- واجب است انهدام و نابودی تمام ابنیه و بقاع روی زمین از کعبه و قبور انبیأ و ائمه و تمام مساجد و. . . هر بنایی که به نام دیانت ساخته می شود. واجب است بر سلاطینی که به دین باب روی می آورند، خانه علی محمد باب در شیراز را که در آن تولد یافته و زندگی کرده، به گونه ای خاص بنا کنند که از بیرون نود و پنج درب داشته باشد و از میان نود درب و آنقدر وسعت داشته باشد که تمام شیراز را دربر گیرد و زمانی که اهل دنیا به حج بابیگری می روند گنجایش آن را داشته باشد. علاوه بر آن خانه شیراز که «کعبه» می شود، هیجده بقعه رفیع دیگر بر قبر هیجده حروف حی که مؤمنین او هستند بنا نمایند. . . .
- حج کعبه شیراز بر تمام مردان پیرو باب واجب است و نیز بر همه مردان و زنان شیراز.
- سال 19 ماه، ماه 19 روز، روزه 19 روز و روز عید فطر اول نوروز است!
- ازدواج با محارم غیر از زن پدر، حلال می باشد.
- معاملات ربوی آزاد و حلال است.
- حجاب زنان ملغی می باشد (و بی حجابی آزاد و حلال).
- دخالت در سیاست ممنوع می باشد.
احمد یزدانی نیز در کتاب « مقام و حقوق زن در دیانت بهائی » معتقد است؛ در بهائیت حقوق و وظائف شرعیه بر دو قسم است، قسمی مانند نماز و روزه و غیرهما فردی و شخصی است و قسمی مانند شرکت در انتخابات محافل روحانیه و امور عمومی امری وظیفه اجتماعی است. در قسمت اول انجام فرائض شرعیه از ابتدای سن بلوغ که اول شانزده سالگی است بر دختر و پسر متساویاً فرض و واجب است و در قسمت دوم انجام تکالیف اجتماعی پس از پایان بیست و یک سالگی و ورود به بیست و دو سالگی که سن بلوغ اجتماعی آن هم بر پسر و دختر متساویاً واجب است. «عبدالبهأ» در مورد تفاوت حقوقی مردان و زنان در فرقه بهائیت می گوید: «در شریعت . . . نسأ و رجال در جمیع حقوق متساویند مگر در بیت العدل عمومی زیرا رئیس و اعضای بیت العدل به نص کتاب رجالند.»
عقاید و آراء
در عالم اسلامی، تشیع قائل به وجود فیضبخش امامان(ع) در حضور و غیبت است که از آن به «ولایت» تعبیر میشود و اهل سنت نیز به تاریخی واقعی بدون ولایت؛ پس تشیع به عالم مسیحیت نزدیک است و اهل سنت به یهود. بنابراین روشنفکران سکولار در جهان تشیع، برای روشنفکری خود ناچار به رجوع به عقل کانتی یا عقل یهودی و یا عقل معتزلی (اهل سنت) هستند، عقلی که مجرد و جدای از ولایت باشد و تاریخ را در جهت انسانی بازسازی کند.
نفی فیض امام زمان(ع) زندة در پردة غیبت فضای زیادی برای روشنفکران سکولار در عالم تشیع ایجاد میکند. برای آنکه عقل کانتی یا معتزلی، خود را به جولان درآورند، همان عقل کانتی که بهائیت در قرن نوزدهم به وجود آورد و فیض امام غایب را منکر شد تا فردگرایی معرفتی را در عالم تشیع به وجود آورد. (هر چند در نهایت پیروان خود را به پرستش رهبر مذهبی خود واداشتند.)
روشنفکران سکولار در عالم تشیع با ایجاد مناطق و فضاهای فراغ ( [خالی و تهی] از عقیده و شریعت ) برای تحقق نظریههای بازی معرفتی انگلوساکسونی تلاش میکردند که در مرحله اول به مناطق الفراغ از ولایت ناشی از انسان کامل و نفی نظریة انسان کامل رسیدهاند (مدیریت سکولار و نفی حکومت اسلامی) و در نهایت، نفی فیض انسان کامل حاضر و غایب و تفسیر انسان کامل به ذهن فعال.
با تحویل انسان کامل به عقل کانتی، میتوان در احکام و اخلاقیات و عقاید صادره از او تشکیکی عقلی کرد و سپس نشاندن روشنفکران سکولار بر جای او و صدور احکام و اخلاقیات بر عقاید از جانب روشنفکر معاصر که از آن به دین سکولار شده، تعبیر میشود و روشنفکران سکولار، به جای روحانیت خواهد نشست و این همان بهائیت جدید است.
بهائیت جدید دارای مبانی خاصی است :
1. نفی عقل شیعی و ولایی و پناه بردن به عقل معتزلی یا عقل کانت یا یهودی.
2. نفی حجیت لفظی قرآن و جدایی لفظ قرآن از معنای آن وارد شدن در این جدایی و نظریه پردازی سکولاریستی.
3. نفی امامت ظاهر و غایب و جایگزینی عقل مفسر به جای آن.
4. ایجاد فضای لازم برای یهودیت معرفتی به منظور ایجاد فضای لازم برای نظریة جهانیسازی انگلوساکسونی.
5. سیاست معرفتی دینی برای پذیرش اندیشههای جهانیسازی لیبرالیستی انگلولاساکسونی، و سپس پذیرش ارزشهای زرسالاران یهودی جهانی و مصرفزدگی جهانی. ( محمود قوچانی» نویسنده وبلاگhttp//anti-bahai.blogfa.com به نقل از http//anti-bahai.blogsky.com )
احکام بهائی
بهائیان معتقدند همان طور که بشر رشد میکند، بنا به مقتضیات زمانی و مکانی و با ظهور دین جدید، احکام دین قبل نیز تکمیل میشود و تغییر میکند. دین بهائی احکامی دارد که متفاوت از احکام اسلامی است، از این رو انتقادهائی به این احکام وارد میشود.
بهره پول : جائز بودن بهره پولی در بهائیت بر خلاف اسلام، یکی از نقدهای مسلمین بر بهائیت است. ربا یا ربح نقود یا بهره پول در دین بهائی اگر به شرط انصاف و اعتدال باشد، بلامانع است. در صورتی که در اسلام بهره پول در هیچ شرایطی جایز نیست و حرام است.
با توجه به این که مردم در آن زمان، با اسمها و روشهای مختلف به انجام ربا مشغول بودند و ظاهر حلال برای آن ایجاد کرده بودند، در دین بهائی بهره پول حلال است ولی به شروط خاص. ( مجموعه الواح بعد از کتاب اقدس، صفحه ۷۸ )
بهاءالله در این مورد میگوید: « اکثری از ناس محتاج به این فقره مشاهده میشوند، چه اگر ربحی در میان نباشد امور معطل و معوق خواهد ماند نفسی که موفق شود با همجنس خود و یا هموطن خود و یا برادر خود مدارا نماید و یا مراعات کند یعنی به دادن قرض الحسن کمیاب است، لذا فضلاعلی العباد ربا را مثل معاملات دیگر که مابین ناس متداول است، قرار فرمودیم. یعنی ربح نقود از این حین که این حکم مبین از سما مشیت نازل شد حلال و طیب و طاهر است تا اهل ارض بکمال روح و ریحان و فرح و انبساط به ذکرمحبوب عالمیان مشغول باشند.» (مجموعه الواح بعد از کتاب اقدس، لوح اشراقات، صفحه ۷۸ )
بهائیان و سیاست
بهائیان از آغاز فعالیتهای خود طی تبلیغاتی که کرده اند و هنوز هم می کنند . شرکت در امور سیاسی را برای عمومی پیروان خود ممنوع اعلام کرده آنان را از دخالت در سیاست محروم ساخته اند. اما از همان روزی که پس از اعدام باب به ناصرالدین شاه سوء قصد شد تا به امروز کار بهائیان ناخواه به سیاست گرویده است و بارها و بارها این امر به اثبات رسیده که بهائیان ایران درهمه امور مختلف سیاست ایران دخالت می کردند. رهبران بهائیت همواره بر جدایی دین از سیاست تأکید داشته و به دنبال آن، بر عدم پیوند بهائیت و بهائیان با جهان سیاست اصرار میورزند. ( سید محمدباقر نجفی. بهائیان. تهران، طهوری، 1357. صص 755 بـه بـعـد؛ عباس افندی (عبدالبهاء)، رساله سیاسیه، صص 21-25.4. مجله اخبار امری، ایران، شماره 7-8 (مهر و آبان)، شوقی افندی، اخبار امری ایران، شماره 9، دی ماه 1324.9 )
باید دید آیا بهائیت و سران آن از ابتدا بر عدم مداخله اتباع خود در سیاست تأکید داشتند و به عبارتی این موضوع جزء اصول اولیهشان محسوب میشود، یا آن که این رویّه را به عنوان تاکتیکی حساب شده جهت مقابله با شرایط و اوضاع اجتماعی اتخاذ کردند تا بتوانند با آرامش به پیشبرد اهداف خود نائل شوند؟ آنچه مسلم است، بروز و ظهور مشکوک این فرقه در تاریخ ایران با تنشهای تند سیاسی همراه بود. ظهور فرقهای با ادعاهای بابیه و سپس بهائیه که دم از ظهور منجی و موعود منتظر شیعیان و بشریت میزد و سپس ادعای نبوت و الوهیت و نسخ اسلام را مطرح کرد خودبخود یک حرکت براندازانه فرهنگی ـ سیاسی تلقی میشود که قلب و اساس یک جامعه را مورد هدف قرار داده است. حمایت استعمارگران و دشمنان تمامیت ارضی و استقلال ایران از این جریانات، در شرایطی که جامعه ایرانی جنگها و درگیریهای سخت نظامی را با استعمار تجربه کرده بود، سیاسی بودن این تحرک موذیانه را بیش از پیش آشکار میساخت. از همین رو بود که صدراعظم اصلاحطلب و ایراندوست عصر قاجار، امیرکبیر، چاره کار را در قلع و قمع این فرقه مسلح و برانداز دید. جنگ داخلیای که اتباع باب علیه دولت مرکزی به راه انداخته بودند در آن شرایط خطیر میتوانست استقلال ایران را به باد دهد. تلاش برای ترور امیرکبیر، و نیز ترور ناکام ناصرالدینشاه که یکی از متهمین اصلی آن حسینعلی بهاء بود و نیز ترور آیت الله شهید ثالث در قزوین و دهها جنایت دیگر، حکایت از عزم شورشیان بر براندازی سیاسی ـ فرهنگی در ایران دارد. نتیجه این امر، دستگیری بهاء و تعدادی از اتباع او و نهایتاً تبعید آنها به بغداد شد که البته دخالت سفیر روسیه در آزادی حسینعلی نوری و رهانیدن او از مجازات را نباید از نظر دور داشت. بهاء و برادرش صبح ازل توانستند بعد از حذف دیگر مدعیان رهبری بابیه، نظیر فردی به نام عظیم، رهبری این جریان را به دست بگیرند و به مدت ده سال در بغداد همان روند سیاسی تند را علیه قاجاریه و علما دنبال کنند، که البته موفقیتی برایشان در برنداشت. وقوع اتفاقات مهم در ایران عصر ناصری در این دوره ده ساله نظیر جنگ هرات و تجزیه آن از ایران، تأسیس فراموشخانه ملکم و تعطیل آن به همت آیتالله حاج ملا علی کنی، عزیمت ملکم به بغداد و اوج گرفتن تحرکات ضداسلامی آخوندزاده، روی کار آمدن میرزا حسینخان سپهسالار و طرح مسائل جدید در ایران که بعضی از آن موارد میتوانست به ترویج بهائیت، البته نه در یک فضای متشنج بلکه فضایی آرام، کمک کند، در کنار ناکام ماندن حرکتهای تند و مسلحانه بابیان منجر به تغییر رویه بهائیان از براندازی علنی به براندازی نرم شد و تحت پوشش اعلام اطاعت بهائیان از هر رژیم و حکومتی صورت گرفت. حسینعلی بهاء در این باره میگوید: « این حزب (بهائیت) در مملکت هر دولتی ساکن شوند باید به امانت و صدق و صفا با آن دولت رفتار نمایند». عباس افندی هم میگوید: « بر احبای الهی اطاعت اوامر و احکام اعلیحضرت پادشاهی است آنچه امر فرماید اطاعت کنند. و همچنین کمال تمکین و انقیاد به جمیع اولیای امور داشته باشند». (عباس افندی، رساله سیاسیه، ص 35 )
بهائیان به این نتیجه رسیده بودند که به جای درگیری با دولتها و مردم، با اعلام عدم مداخله در سیاست، حاشیه امنیتی برای ترویج تفکر خود و براندازی نرم ایجاد کنند. آنها در این مسیر، ضمن تمجید از پادشاهان و عادل خواندن آنان، به روحانیت شیعه حمله و آنها را به جرم! جدا نشمردن دین از سیاست و مداخله در سیاست، متهم به مخالفت با سلطنت کرده و میکنند.
حزب بهائی ظاهراً اعضای خود را از مداخله در امور آشکار سیاسی بازمیدارد و در عین حال آنها را به نفوذ در امور اداری، تجاری، صنعتی، زراعی و معارف و علوم تشویق میکند. ظهور افرادی نظیر هژبر یزدانی، حبیب ثابت، عبدالکریم ایادی، عینالملک هویدا، دکتر ذبیح الله قربان، ظاهراً در همین راستا قابل تعریف است. هر چند برخی از آنان در عالیترین مقامات سیاسی دولتی نیز حضور داشتند. دستیابی به چنین موقعیتی فقط در سایه سیاست انقیاد از حکومت و البته حمایت بیگانگان حاصل میشد. این که عباس افندی تأکید میکند: « ای احبای الهی، باید سریر سلطنت هر تاجداری را خاضع گردید و سُدّه ملوکانه هر شهریار کامل را خاشع شوید»، تاکتیکی است جهت خروج از بحران و بنبست سیاسی و گشودن فضاهای حیاتی جهت تنفس حزب سیاسی بهائی و پیشبرد اهداف حزب در قالبی جدید.
بهائیان، سیاست خود را در خصوص ارتباط با سیاستمداران و اصحاب قدرت تحت عنوان « اطاعت فعال » مطرح میکردند. در آستانه تشکیل حزب رستاخیز، سیاست آنها اعلام وفاداری کتبی به « اعلیحضرت همایونی » احترام به قانون اساسی و تمکین و تحسین از اصول نهضت ترقی و تعالی ایران که به نام انقلاب ششم بهمن معروف است بود. آنها خود را « مطیع فعال » معرفی میکردند نه «بیطرف بیاعتنا».
پس، شعار عدم مداخله در سیاست پوششی برای انجام امور سیاسی از سوی حزب بهائیت است نه رکنی از ارکان اساسی آن، و در عمل نیز موارد نقض فراوانی برای رد این ادعای آنان وجود دارد. مداخله این حزب در امور سیاسی نظیر کودتای سوم اسفند 1299 و شرکت اعضای مهم آن در سطوح عالیه حکومت پهلوی حکایت از بطلان این ادعا دارد. اما این حکم ظاهراً ابعاد و معانی دیگری هم دارد. گاهی اوقات مراد آنان از این موضوع، عدم دخالت در براندازی حکومتهاست. این شعار در زمانی مطرح میشود که توان انجام براندازی وجود ندارد. اما در صورت پیدا شدن زمینه و امکان وقوع، از همکاری و همراهی با جریانهای برانداز نیز کوتاهی نمیکنند. نظیر آنچه در عثمانی و ایران رخ داد و منجر به انقراض خلافت عثمانی و سلطنت قاجاریه شد که در هر دو مورد چهرههای بهائی حضور دارند. گاهی اوقات منظور وارد نشدن در دعواهای سیاسی است که البته توجیهشان این است که بهائیت مسلکی جهانی و کلی است و اگر وارد در تنازعات سیاسی ـ حزبی شود، شمولیت خود را از دست میدهد. و گاهی نیز منظورشان جلوگیری از جذب افراد بهائی در گروهها و احزابی است که منجر به جدایی آنها از حزب بهائی خواهد شد. در اینجا بهائیت در قالب یک حزب قد علم میکند و اعضای خود را از عضویت در احزاب دیگر منع میکند. بهائیان میترسند که «اگر فردی بهائی عضو حزبی سیاسی شود مرام و مقصد کدامیک را ترویج و تبلیغ خواهد کرد» ، و در صورت تعارض و تناقض بین حکم [ بهائیت ] با اصلی از اصول حزب سیاسی، چه روشی اتخاذ خواهد نمود؟
پیدایش انشعابهای درون فرقهای و نبرد برای کسب رهبری فرقه، نوعی دیگر از فعالیت سیاسی است. مانند انشعاب به دو جناح ازلی و بهایی پس از اعدام باب و یا اختلاف بین غصن اعظم و غصن اکبر علیرغم امر الهی! مطابق وصیت بهاء الله و درنتیجه تقسیم بهائیان به دو شاخه ثابت(پیروان عباس افندی) و موحد (پیروان میرزا محمدعلی). در قاموس سیاست، اینها همه ماهیت سیاسی داشته و نوعی سیاستورزی تلقی میشوند.افزون بر این، حضور بهائیان در تحولات سیاسی ایران معاصر از مصادیق بارز فعالیت سیاسی است. نـقـش ویـرانـگـر آنـان در واگـرایـیها و بحرانهای مشروطیت، حضور آنان در فعالیتهای تروریستی کمیته مجازات، نقش آنان در متلاشی ساختن نـهـضـت جـنـگـل، حـضـور آنـان در بـالاتـریـن و حساسترین موقعیتها و مناصب سیاسی حکومت پهلوی اول و دوم و بنابراین، نقش آنان در تعمیق وابستگی کشور به بیگانگان و تحکیم سلطه استعمار و امپریالیسم بر مملکت، در این مقال نمیگنجد.
واژه ی حروف حی
لفظ «حی» بمعنای زنده است. شوقی افندی، ولیامرالله در دین بهائی، عبارت «حروف حی» را به Letters Of The Living ترجمه کردهاست. لفظ «حی» بدون احتساب شد (تشدید) از لحاظ ارزش عددی در حساب جمل برابر با هجده است و لذا عبارت «حروف حی» بمعنای هجده تن مومنین اولیهاست. همچنین باب، خود و هجده نفر حروف حی را واحد اول شریعت بیان نامیدهاست.
ملاحسین بشرویهای، اولین کسی بود که به باب ایمان آورد. پس از ایمان آوردن او تا مدت پنج ماه، هفده نفر دیگر نیز به باب ایمان آوردند. این هجده نفر از پیروان اولیه ی او حروف حی نامیده میشوند .در تاریخ سنتی معتقدان چنین گفته میشود که تمامی این افراد شخصا و بدون تبلیغ کسی، به باب ایمان آوردند. در میان این افراد یک زن نیز وجود داشت که طاهره قرةالعین بود. حروف حی مأمور بودند که آئین بابی را تبلیغ و منتشر نمایند. حروف حی عبارت اند از: ملا حسین بشرویهای، میرزا محمد حسن برادر ملا حسین، میرزا محمد باقر همشیره زاده ی ملا حسین، ملا علی بسطامی، ملا خدابخش قوچانی، ملا حسن بجستانی، سیّد حسین یزدی، میرزا محمد روضه خوان یزدی، سعید هندی، ملا محمود خویی، ملا جلیل ارومی، ملا احمد ابدال مراغی، ملا باقر تبریزی، ملا یوسف اردبیلی، میرزا هادی قزوینی، میرزا محمّد علی قزوینی، طاهره قرةالعین، ملا محمد علی بارفروشی( قدوس)
نماز بهایی
هر فرد بهائی بعد از رسیدن به ۱۵ سال تمام ( سن بلوغ در آئین بهائی برای دختر و پسر یکسان میباشد و ۱۵ سال تمام قرار داده شدهاست) طبق احکام دین بهائی که پایه و اساس آن در کتاب اقدس امالکتاب دین بهائی قرار دارد، باید شروع به خواندن نماز نماید. در دین بهائی ۳ نماز وجود دارد که خواندن یکی از این ۳ برای بهائیان واجب است. نماز به صورت جمعی و جماعت نهی شدهاست. تنها نماز میت، نمازی که برای مردگان خوانده میشود، به صورت جماعت برگزار میگردد.
قبل از نماز باید وضو گرفت که وضو شامل شستن دست با آب همراه با ذکر آیهای و سپس شستن صورت با ذکر آیهای دیگر است ( آیتین ذکر شده در کتاب اقدس امالکتاب دین بهائی قرار دارد).
در دین بهائی سه نوع نماز وجود دارد که هر فرد بهائی بنا به خواست خویش میتواند یکی از آنها را انتخاب کند و بجا بیاورد.
نماز صغیر: وقت تلاوت آن ظهرها میباشد(یکبار در روز). نماز وسطی: روزی سه بار باید خوانده شود. از طلوع آفتاب تا ظهر و از ظهر تا غروب آفتاب و از غروب آفتاب تا ۲ ساعت از شب گذشته. نماز کبیر: در ۲۴ ساعت یکمرتبه خوانده میشود. بهائیان به این نماز اعتقاد خاصی دارند. و طبق بیانات بهاالله هر وقت انسان به حالت توجه به خداوند رسید باید آن را بخواند.
برای نمازی که قضا شود و یا برای زمانی که برای وضو گرفتن آب در اختیار نباشد نیز احکام خاصی برای اجرای نماز وجود دارد.
وحدت عالم انسانی
یکی از ۱۲ تعلیم اجتماعی دین بهائی است. این تعلیم، هدف اصلی دین بهائی است. جمیع تعالیمی که در دین بهائی آمدهاست. حول این محور یعنی وحدت علم انسانی میگردد. ( روزنههای امید در آستانه قرن بیست و یکم،Duncker & Humblot – Berlin ، فرزین دوستدار، صفحه ۲۸ به نقل از ویکی پدیا )
وحدت عالم انسانی در دین بهائی، به معنی اتحاد واقعی و تساوی انسانها از نظر حقوق روحانی، اجتماعی، فردی و مدنی است. عبدالبهاء فرزند ارشد بهاءالله (شارع دین بهائی) و مبین آثار بهائی در پاسخ به سوال یکی از فلاسفه بزرگ فرانسه که از وی سوال کرده بود که، هدف دین بهائی چیست که برای پیشرفت آن به سرزمین غرب آمدهاید. گفت: هدف دین بهائی در سه کلمه خلاصه میشود وحدت عالم انسانی.
هر چند میتوان هدف این آئین را در سه کلمه خلاصه کرد ولی در بیش از صد کتاب از آثار بهاءالله و نوشتهها و گفتههای بسیاری از عبدالبهاء و شوقی افندی چگونگی وحدت عالم انسانی شرح داده شده است و روش آن بیان شدهاست. به اعتقاد بهائیان وحدت عالم انسانی، نیاز بارز زمانی است که در حال حاضر جهان در آن وجود دارد. وحدت خانواده، وحدت قبیله، وحدت حکومت شهری و وحدت ملی ایجاد شده است واکنون هدفی که دنیا برای رسیدن به آن تلاش میکند وحدت عالم انسانی است. مرحله ی ایجاد کشورها به پایان رسیدهاست. آشوب ناشی از برخورد قدرتهای ملی به نهایت خود میرسد و دنیا که در جهت کمال پیش میرود باید وحدت و تمامیت روابط انسانی را بشناسد. بهائیان برای رسیدن به وحدت عالم انسانی به یک رشته تعالیم اجتماعی و روحانی اعتقاد دارند و انجام آن را شرط لازم و کافی برای رسیدن به آن میدانند. امروز خدمتی بزرگتر از ترویج وحدت عالم انسانی و صلح عمومی نیست. تا افراد از تعصبات و تقالید آزاد شوند. به اعتقاد بهائیان تا این تعصبات باقی است آسایش و سعادت در جهان به وجود نمیآید. بهائیان معتقدند وحدت عالم انسانی بدون قوّه الهیّه ممکن نیست. بهائیان اهمیت زیادی برای « زبان اسپرانتو» قائل هستند و وحدت جهانی با یک دولت، یک ارتش، یک پارلمان و یک زبان را تبلیغ می کنند و در عین حال معتقدند: « در تشکیل اتحادیه آینده ملل یک نوع حکومت ها فوق حکومت ها باید تدریجاً به وجود آید که دارای تأسیسات و تشکیلات وسیعه است»
گاهشمار بهایی
دور بهائی از اظهار امر سید علی محمد باب ( مؤسس دین بابی ) در سال ۱۸۴۴ میلادی آغاز شدهاست. سال بهائی مانند سال خورشیدی ۳۶۵ روز است که از ۱۹ ماه ۱۹ روزه تشکیل شدهاست.
ایام هاء : در هر سال ۴ روز و در سالهای کبیسه ۵ روز باقی میماند که به ایام هاء در دین بهائی نامگذاری شدهاست. این ایام دقیقا قبل از شهرالعلاء (ماهی که در آن بهائیان روزه میگیرند) قرار گرفتهاست و به نوعی تاکیدی بر اهمیت ماه روزه در این دین میباشد.
در تقویم بهائی هر سال شامل ۱۹ ماه ۱۹ روزه است. در این بین ۴ و یا در سالهای کبیسه ۵ روز اضافه میآید که ایام هاء نام گرفتهاست. هاء یا همان "ه" در حروف ابجد شماره ۵ را دارد که همان نهایت تعداد این روزها است. ضمن اینکه در دین بهائی حرف "ه" از اسرار و رموز خاصی بر خوردار است. ایام هاء دقیقا قبل از ماه روزه در دین بهائی قرار دارد.این ایام اختصاص به جشن و سرور دارد.
ایام محرمه: در هر سال بهائی ۹ روز به نام ایام محرمه وجود دارد که در آن روزها بهائیان کار اداری، مالی و تجاری را تعطیل میکنند. این روزها در حقیقت سالروز وقایعی مربوط به شخصیتهای بارز این دین است و به قرار زیر میباشند:
نوروز، نخستین روز از سال بهائی(مطابق اول فروردین، ۲۱ مارس)
روز نخست عید رضوان، روز اظهار امر علنی بهاءالله (مطابق با اول اردیبهشت، ۲۱ آوریل)
روز نهم عید رضوان، (مطابق با ۹ اردیبهشت، ۲۹ آوریل)
روز دوازدهم عید رضوان، (مطابق با ۱۲ اردیبهشت، ۲ می)
روز بعثت باب، (مطابق با ۲ خرداد، ۲۳ می)
روز وفات بهاءالله، (مطابق با ۸ خرداد، ۲۹ می)
روز تیرباران باب، (مطابق ۲۸ شعبان)
روز ولادت باب، (مطابق با اول محرم)
روز ولادت بهاءالله، (مطابق با دوم محرم)
ماه ها : ۱۹ ماه تقویم بهائی با اسامی ذیل نامگذرای شدهاند. شهر به معنی ماه میباشد ( گفتاری کوتاه پیرامون امر بهائی، دکتر مومن موژان، ۱۹۹۷ وان ورلد آکسفورد، به نقل از ویکی پدیا ) : شهرالبهاء، شهرالجلال، شهرالجمال، شهرالعظمه، شهرالنور، شهرالرحمه، شهرالکلمات، شهرالکمال، شهرالاسماء، شهرالعزه، شهرالمشیه، شهرالعلم، شهرالقدره، شهرالقول، شهرالمسائل، شهرالشرف، شهرالسلطان، شهرالملک، شهرالعلاء ، عید صیام، عید صیام یا نوروز یکی از ایام محرمه در دین بهائی است.
در تقویم بهائی، اسم اعظم «بهاء» نام اولین ماه سال و اولین روز هر ماه است. با این ترتیب «یوم البهاء من شهرالبهاء» روز اول سال نو بهائی یعنی نوروز است. که سید علی محمد باب آنرا در کتاب بیان عید مقرر کردهاست. و بهاءالله در کتاب اقدس این مسئله را تائید کردهاست. ( کتاب اقدس بند ۱۲۷ و ۱۱۱ )
در تقویم بهائی هر سال شامل ۱۹ ماه ۱۹ روزه است (بعلاوه ۴ یا ۵ روز ایام هاء). آخرین ماه از این سال، شهرالعلاء است که بهائیان در این ماه از طلوع تا غروب خورشید از خوردن و آشامیدن پرهیز کرده و روزه میگیرند. تقویم بهائی دارای ۳۶۵ (و یا ۳۶۶ روز در سالهای کبیسه) است، بنابراین بر اساس این تقویم ثابت، این ماه همه ساله مطابق ۱۱ اسفند تا عید نوروز است.
عید صیام یا نوروز اولین روز بعد از ۱۹ روز روزه گرفتن در آئین بهائی است. این روز همه ساله مطابق با عید نوروز و اول شهرالبهاء است. بهائیان این روز را به مناسبت شروع بهار جشن میگیرند. این روز جزء ایام محرمه دین بهائی به حساب میآید و کار کردن در این روز بر بهائیان حرام است. در کتاب اقدس امالکتاب دین بهائی آمدهاست: « و جعلنا النیروز عیدا لکم بعد اکملها » ( کتاب اقدس بند ۱۶ )
اینکه این موضوع چه ارتباطی با اقدس دارد جای بسی اندیشه است و اگر قرار باشد این آیه الهی باشد باید برای تمام آداب و سنن کشورهای جهان آیه آید و در آن صورت اقدس وکتب مشابه آن باید چند صد جلد باشد و این از خصایص کتب الهی دور به نظر می رسد .
عید رضوان : عید رضوان یکی از اعیاد دین بهائی و سلطان اعیاد این دین به شمار میرود. ( کتاب اقدس، بند ۱۱۲ ) این عید را عید گل هم میگویند. ایام عید رضوان از سی و دوم نوروز شروع و مدت ۱۲ روز ادامه دارد. روز اول مطابق ۲۱ آوریل، اول اردیبهشت و ۱۳ شهرالجلال بدیع (تقویم بهائی) است. این ایام مصادف ورود بهاءالله شارع دین بهائی به باغی در حومه شهر بغداد در آوریل ۱۸۶۳ است. این باغ بعدها در بین بهائیان به باغ رضوان شهرت یافت. این ایام ایامی است که در آن بهاءالله صریحا به اصحاب خود اظهار امر کرد.
بهاءالله مدت ۱۲ روز در این باغ توقف و سپس به سوی اسلامبول که محل سرگونی بعدی وی بود حرکت کرد. به مناسبت اظهار امر بهاالله، هر سال ۱۲ روز ایام رضوان که به گفته شوقی افندی اعظم و اقدس اعیاد بهائی محسوب است جشن گرفته میشود. ( کتاب اقدس، بهاءالله، بند ۷۵،۱۱۰،۱۱۲ )
روزهای اول، نهم، و دوازدهم عید اعظم رضوان از ایام محرمه دین بهائی محسوب است. یعنی کسب و کار تجاری در این ایام حرام است. در رساله سوال و جواب بهاالله چنین میگوید:«اول عید، عصر ۱۳ ماه دوم از اشهر بیان است. یوم اول و تاسع و دوازدهم عید اشتغال به امور حرام است.» ( رساله سوال و جواب، بهاءالله، بند ۱ )
تقدس عدد 19 در بهائیت : این خرافه گرایی به میرزا حسینعلی بهاء هم سرایت کرده و او هم چنین افاضاتی دارد ازجمله : در کتاب اقدس ص۴۱ می گوید: « تجدید کردن اثاث خانه در هر ۱۹ سال بر شما واجب است.» بهائیان عدد ۱۹ را مقدس می دانند، تعداد ماههای سال نزد آنها ۱۹ می باشد و هر ماه را ۱۹ روز می دانند. علی محمد باب که خرافه گرایی در آثار او مشهود است بسیاری از نام گذاری ها را بر اساس حروف ابجد و اعداد تنظیم میکرد از جمله حروف ” حی ” که اولین فریب خوردگان او هستند و یا وقتی جانشین برای خود تعیین کرد فردی را که نام او معادل با نام” وحید ” است یعنی ” یحیی صبح ازل ” برادر حسینعلی نوری را مطرح کرد و بسیاری موارد دیگر .این خرافه گرایی به میرزا حسینعلی بهاء هم سرایت کرده و او هم چنین افاضاتی دارد ازجمله : در کتاب اقدس ص۴۱ می گوید: « تجدید کردن اثاث خانه در هر ۱۹ سال بر شما واجب است.» این خرافه گرایی در بهائیت که به شکل های مختلف رایج است باعث شده تا نوعی بی هویتی و بی ملیتی در بهائیت شکل گیرد.
تقویم اختراعی بهائیت که بر هیچ یک از مبانی علمی و نجومی سازگار نیست از همان خرافه گرایی هاست که توسط علی محمد باب مطرح شد و از سوی میرزاحسینعلی بهاء نیز مورد پذیرش واقع گردید و امروزه جزئی از آموزه های بهائیت درآمده حال آنکه در تمام ادیان الهی یک سال به دوازده ماه تقسیم شده است.
این در حالی است که خداوند در آیه ۳۵ از سوره توبه تصریح می کند : « ان عدة الشهور عند الله اثنی عشر شهراً » شماره ماههای سال نزد خداوند، دوازده ماه است. پیامبرانی که می خواستند با آموزه های وحیانی و الهامات ربانی و سروش غیبی، غبار از رخ عقل و وجدان بشر برگیرند و قوه عقل و خرد انسان ها را شکوفا کنند. چنانکه امام علی (ع) هم در توجیه و تعلیل رسالت پیامبران می فرماید : ” لیثیروا لهم دفائن العقول ” انبیاء آمده اند تا گنجینه های خرد را شکوفا و زمینه بروز داده های فطری و موهبت های الهی انسان را فراهم کنند. بنابراین سنگ بنای مدنیت، توسعه و تعمق و شکوفایی خرد است و خرافات، قید و بندی است که مانع شکوفایی ابعاد وجودی انسان ها و جوامع میشود.
( http//www.adyannews.comarchive.phpcategory=46 )
ازدواج در بهائیت
یکی از نقدهائی که بعد از انقلاب اسلامی ایران از سوی مسلمانان ایرانی به بهائیت وارد میشود، محارم در ازدواج بهائی است. عدهای از مسلمانان یا به اعتقاد بهائیان، بهائیستیزان، بر این باورند که بهائیان منعی برای ازدواج با محارم ندارند. اما در هیچ کجا از احکام بهائی چنین چیزی ذکر نشدهاست و حتی به اعتقاد بهائیان تحریم ازدواج با محارم در آئین بهائی بسیار قاطعانهتر و جدّیتر از همه ادیان گذشتهاست. علّت این امر اینست که در آئین بهائی نه تنها ازدواج با محارم حرام شدهاست بلکه ازدواج با زن پدر نیز با تاکید بیشتری نسبت به دین اسلام حرام اعلام شدهاست. در اولین نوشته باب، اولین شخصیت محوری دین بهائی، با قاطعیت و صراحت کامل و تاکید بر حکم قرآن ازدواج با محارم صددرصد تحریم میگردد: ازدواج را خداوند حلال فرموده مگر با افراد محارم یعنی با مادر، دختر، عمه، و نظیر آن ، و دختر برادر، و دختر خواهر... و این حکم کتاب خداست در قران که در این کتاب هم عمل به آن مؤکد شدهاست. ( قیوم الاسماء یا تفسیر سوره یوسف )
بهاءالله غیر از حکم زیر که مربوط به حرمت ازدواج با زن پدر است حکم دیگری در کتاب اقدس نیاوردهاست و در کتاب رساله سوال و جواب نیز حکم آنرا به بیت العدل اعظم واگذار کردهاست .
بهاءالله در این باره در کتاب اقدس چنین حکمی را اضافه میکند: «حرمت علیکم ازواج آبائکم». ( کتاب مستطاب اقدس آیه ۱۰۷ )
و ازدواج با زن پدر حرام اعلام میشود. از این جهت است که گفته شد در دین بهائی ازدواج با محارم تاکید بیشتری دارد، چون در دین اسلام با این آیه « لاتنکحوا ما نکح آبائکم من النساء » ( با زنانی که پدران شما با آنها ازدواج کردهاند، هرگز ازدواج نکنید)، برخلاف ازدواج با دیگر محارم که در قرآن حرام اعلام میشود، ازدواج با زن پدر نهی میشود، ولی در دین بهائی برای همه این ازدواجها که با محارم باشد از کلمه «حرمت» استفاده میشود.
بهاءالله غیر از این حکم که مربوط به حرمت ازدواج با زن پدر است در رساله سوال و جواب شماره ۵۰ تشریع احکام کامله در این رابطه را بر عهده بیت العدل اعظم میگذارد.
به گزارش «ادیان نیوز» به نقل از سرویس زنان جهان نیوز؛ یکی از مسائل تاسف بار در این فرقه مسئله ازدواج با محارم است. در قوانین فرقه، تنها ازدواج با زن پدر تحریم شده و در نتیجه، بهائیان ازدواج با محارم مثل خواهر و مادر و خواهر زاده و برادر زاده و خاله و عمه و ... را حرام ندانسته و این کار برای ایشان کاملاً مجاز شمرده شده است. میرزا حسینعلی بهاء ( رهبر اصلی بهائیان) برای خود چهارهمسر اختیار نمود اما به دیگر مردان بهائی اجازه گزینش بیش از دو همسر را نداده است درعوض، می توانند دوشیزگان بکر را به عنوان خدمتکار در منزل داشته باشند و برای آن هم حد و اندازه ای معین نکرده است. حتی بهاء خود، دختر دوشیزه اش را درایام ریاست برادرش یحیی بر بابیان، برای او می فرستد تا در او تصرف کند. منظور از دو همسری و تعدّد زوجات در این مسلک، آن است که در زمانی واحد، فرد می تواند دو همسر داشته باشد و از هر یک صاحب فرزندانی شود. در حالیکه زنان حق هیچ اعتراضی ندارند، او در اجازه به مردان برای چند همسری هیچ توصیه ای به رعایت شرایط عدم تبعیض میان دوهمسر و تأکیدی بر شرط عدالت نکرده است و تنها، راحتی و آرامش خودِ مرد را شرط قرار داده است. بهاء حتی در توضیح این جواز چند همسری به این نکته اشاره کرده است که اگر مرد راحتی خود و همسر اول را می خواهد به همان یک همسر قناعت کند؛ اما او آزاد است دو همسر انتخاب کند. در این جا ملاکِ تعدد همسران، راحتی مرد است، اگرچه همسر اول او از این کار ناراحت باشد. جالب است که ملاحظه ی انصاف وعدالت میان دو همسر تحت الشعاع راحتی مرد قرار می گیرد که دو همسر را بر گزیده است. جالب توجه است که بلافاصله پس از اعلام جواز دو همسری، به ایشان اجازه می دهد دوشیزگان بکر و ازدواج نکرده را در منزل به عنوان خدمتکار داشته باشند. تشریع حکم آوردن دوشیزه به عنوان خدمتکار در خانه پس ازحکم ازدواج با دو زن، دارای معنای خاصی است چرا که انتخاب خدمتکار برای خانه (چه زن و چه مرد) چه ربطی می تواند به ازدواج داشته باشد؟ در قوانین این فرقه، تنها ازدواج با زن پدر تحریم شده و در نتیجه بهائیان ازدواج با محارم مثل خواهر و مادر و خواهر زاده و برادر زاده و خاله و عمه و ... را حرام ندانسته و این کار برای ایشان کاملاً مجاز شمرده شده است.
به عقیده منتقدان، گرچه پیروان این فرقه ادّعا می کنند این یک اتهام بی اساس است و آنها به چنین کاری مبادرت نمی ورزند؛ اما پژوهشگران متون، نمی توانند نتیجه بگیرند که ازدواج با محارم بجز زن پدر در بهائیت مجاز نباشد؛ زیرا جز این در متون بهائی یافت نشده است.
بیت العدل مرکز مذهبی بهائیان که در سرزمین های اشغالی قرار دارد نه تنها حکم کتاب منصوب به خود را در مورد انحصار حرمت ازدواج با اقارب به زن پدر را تایید کرده، همچنان آن را جاری دانسته و می گوید هنوز زمان تغییر آن نرسیده است، بلکه کار را به خود بهائیان واگذار می کند تا طبق شرایط شخصی و محیطی و اقتضائی عمل نمایند امّا به گونه ای که آبروی بهائیت مخدوش نشود. گفتنی است معنای جواز ازدواج با محارم و اقارب این ست که هر کس خودش تصمیم بگیرد و اقدام کند و اگر با نزدیکانش ازدواج کند هیچ کار قبیح و حرامی طبق نصوص فرقه ضاله بهائی مرتکب نشده است؟ ( httpwww.adyannews.comarchive.phpcategory=46)
تساوی حقوق زن و مرد
تساوی حقوق رجال و نساء (به فارسی: برابری حقوق زنان و مردان) یکی از ۱۲ تعلیم اجتماعی بهائیت است.
بهائیان معتقدند زن و مرد هر دو انسانند و امتیازی از نظر انسانی بر هم ندارند برای همین زن و مرد باید در جمیع حقوق اجتماعی برابر باشند، مثلاً در حقوق اجتماعی از لحاظ تعلیم و تربیت، حق انتخاب کردن و انتخاب شدن، همچنین در حقوق مدنی از لحاظ ازدواج و ...
در مورد حقوق زن و مرد نیز نباید حقوق با وظایف اشتباه شوند. اعتقاد به تساوی حقوق، اعتقاد به تساوی وظایف نیست.
بهائیان معتقدند زن و مرد مانند دو بال یک پرنده هستند زمانی که این دو بال به اندازه هم رشد کنند پرواز این پرنده راحت است. تحقق کامل تساوی حقوق زن و مرد که از اجزای تشکیل دهنده وحدت عالم انسانی است در این زمان ممکن و حتی لازم به نظر میرسد.
نقش زنان در جامعه همواره باید از جنبه وحدت بشریت دیده شود. تمام اصول و اعمالی که پیوندهای اتحاد بشر را تقویت میکند، هر یک به نوبه خود در ارتقاء موقعیت زنان مؤثر است. به همین دلیل بهائیان سعی دارند به جای یکدست کردن جوامع با از بین بردن کلیه اشکال تبعیض اعم از جنسی، نژادی، دینی، ملی یا طبقاتی به وحدت در کثرت دست یابند.
ایراداتی که بر این تعلیم بهائیت وارد میشود از این سوست که منتقدین میگویند در پرداخت مهریه زن روستائی و زن شهری با هم متفاوتند و این تساوی نیست. ( مهریه زن روستایی برابر با نوزده مثقال نقرهاست و مهریه ی زن شهری نوزده مثقال طلا ! )
اما بهائیان میگویند بر طبق تعالیم بهاءالله، اصلا روستائی و شهری بودن زن تعیین کننده مهریه نیست و این ایراد از پایه اشتباه است. زیرا پرداخت مهریه در بهائیت بر اساس شرح زیر است: پرداخت مبلغی به عنوان مهر از طرف مرد به زن در ازدواج بهائی لازم است ولی این مبلغ بسیار ناچیز تعیین شده و فقط جنبه تشریفات دارد. میزان مهر در دین بهائی به شرح زیر است: اگر مرد اهل شهر باشد از یک واحد تا پنج واحد طلا باید بپردازد. اگر مرد اهل ده باشد از یک واحد تا پنج واحد نقره باید بپردازد. به هر حال محلی که مرد ساکن است میزان پرداخت مهر است.
انتخابات جدید بیت العدل در کشور اسرائیل و در شهر حیفا برگزار گردید و همانگونه که از قبل مشخص بود هیچ سهمیه ای به زنان بهائی در عضویت 9 نفره بیت العدل اختصاص نیافت. هرچند به ادعای بهائیت فرقه بهائی یک آئین مترقی و مربوط به قرن اتم است و تساوی کامل حقوق زن ومرد از تعالیم 12گانه و اصلی آن می باشد ولی به رغم این ادعا ، شاهد تضاد آن در انتخابات بالاترین نهاد قانون گذاری بهائیت یعنی بیت العدل می باشیم. هر چند ماهیت وجودی و مشروعیت بیت العدل از اساس برخلاف نص صریح رهبران بهائی یعنی بهاالله و عبدالبها تشکیل یافته و مورد سوال هزاران بهائی قرار گرفته است اما کماکان روند خارج شدن از مسیر تعیین شده توسط رهبران بهایی ادامه دارد. در حالی که از جمع 1400نفری شرکت کنندگان در مراسم به اصطلاح انتخابات اعضای بیت العدل بیش از 400 نفر زن نیز حضور داشته اند ولی در عین حال هیچ حقی برای این گروه از جامعه بهائی قائل نشده اند. علیرغم اینکه فرقه بهائیت بخش عمده ای از بار فعالیت فردی و جمعی خود در تشکیلات مربوطه را برعهده زنان این جامعه گذارده و شبانه روز از آنان کار می کشنداما در انتخابات بیت العدل زنان این جامعه به در بسته می خورند و این بالاترین توهینی است که درهیچ نهاد انتخاباتی مشابه آنرا سراغ نداریم. این نکته که زنان فقط ابزاری برای اجرای نیات ماشین تبلیغاتی بهائیت کاربرد دارند، بقدری به مسئله ای بحث برانگیز و غیر قابل توجیه در آمده است که بدنبال خود موجبات خروج تعداد زیادی از بهائیان غربی را از این فرقه فراهم کرده است.
باعتقاد بهائیت « قوانینی که درآثار مقدسه آمده قابل تغییر نیست اما آنچه در آثار مقدسه نیامده باشد برعهده بیت العدل است که تشریع نماید و لذا آنچه ایشان تصویب نمایند بااتفاق و با اکثریت آرا تحقق می یابد» و انتظار زنان بهائی اینست که این تغییر مشابه سایر تغییراتی که تاکنون بوجود آمده در بیت العدل بوجود آید. اعتقاد گروههای مخالف اینست که نبایستی از سادگی و احساسات زنان بهائی سوء استفاده و حقوق اولیه انسانی آنها در نهاد انتخاباتی بیت العدل نادیده گرفته شود. سوال اساسی اینست چرا بهائیت ارزش و منزلت زنان را در حد یک وسیله تبلیغاتی کاهش داده و هر زمان بحث حضور زنان در بیت العدل پیش می آید زنان از هیچ اعتبار و وجه قانونی برخوردار نیستند و لذا آنرا ظلمی آشکار برخود تلقی می کنند بگونه ای که انگار آنان جزو جامعه بهائی نیستند. بهر تقدیر بحث حضور زنان در این نهاد بصورت چالشی حل نشدنی برای بیت العدل در آمده است.
مشرق الاذکار
یکی دیگر از تغییرات احکام در بهائیت نسبت به اسلام، معبد این دین است. در حالی که در اسلام معبد، مسجد نام دارد و فقط در آن دعا و نماز مسلمین باید خوانده شود در بهائیت معابد، مشرق الاذکار نام دارند و هیچ منعی برای ورود غیر بهائیان و دعا و مناجات آنها به سبک خویش، نیست. بهاءالله بنیانگذار دین بهائی به پیروانش دستور میدهد که در هر شهری ساختمانی به بهترین صورت ممکن به نام خداوند ساخته شود و در آن به ذکر پروردگار پردازند؛ به این بناها مشرقالاذکار گفته میشود. همچنین بهاءالله گذاشتن تصاویر را در مشرقالاذکار نهی کردهاست. مشرقالاذکارها در دین بهائی مختص بهائیان نمیباشد و هر کس با هر دین و اعتقادی میتواند در آن به هر نوعی که علاقه و اعتقاد دارد، به دعا با خالق خویش بپردازد. (کتاب اقدس آیه ۶۷ )
بهاءالله بنیانگذار دین بهائی به پیروانش دستور میدهد ( کتاب اقدس آیه ۶۷ ) که در هر شهری ساختمانی به بهترین صورت ممکن به نام خداوند ساخته شود و در آن به ذکر پروردگار پردازند به این بناها مشرقالاذکار گفته میشود. همچنین بهاءالله گذاشتن تصاویر را در مشرقالاذکار نهی کردهاست. مشرقالاذکارها در دین بهائی مختص بهائیان نمیباشد و هر کس با هر دین و اعتقادی میتواند در آن به هر نوعی که علاقه و اعتقاد دارد، به دعا با خالق خویش بپردازد.
عبدالبهاء مبیّن آثار دین بهائی در مورد مشرقالاذکار چنین میگوید: ( لوح مشهدی عبدالرزاق قمی ) « مشرقالاذکار مغناطیس تائید پروردگار است، مشرقالاذکار اساس عظیم حضرت آمرزگار است. مشرقالاذکار رکن رکین آئین کردگار، مشرقالاذکار تأسیسش سبب اعلاء کلمةالله، مشرقالاذکار تهلیل و تسبیحش مفرح قلوب هر نیکوکار، مشرقالاذکار نفحات قدسش روح بخش کل ابرار، مشرقالاذکار نسیم جان پرورش حیات بخش عموم احرار... »
ساختمان مشرقالاذکار باید نوعی بنا گردد که دارای ۹ در باشد که به ۹ خیابان باز شود و در اطراف مشرقالاذکار باید تأسیساتی از قبیل موسسات فرهنگی، بهداشتی، محل نگهداری بینوایان و عاجزان(دار العجزه)، محل مشورت و ملاقات، یتیم خانه و موسسات تحقیقات علمی و... بنا گردد. مشارقالاذکار هر یک طرحی مخصوص به خود دارند و بهائیان معتقدند که مشارق اذکار جهانیان را از ادیان و نژادهای مختلفه دعوت به عبادت خالق عالمیان مینمایند و نمودار عشق بشر به خداوند یگانه هستند.
همچنین در مشرق الاذکار فقط باید به تلاوت دعا و آیات الهی پرداخت و نباید برای کارهای اداری از آن استفاده کرد.
اوّلین مشرقالاذکار در سال ۱۹۰۸ در عشقآباد در آسیای مرکزی در روسیه ساخته شد (ترکمنستان کنونی). تا سال ۱۹۳۸ که مقامات کشوری (دولت کمونیست) آنرا تصرّف کردند، بهائیان آن منطقه از آن استفاده میکردند. در سال ۱۹۴۸ توسط زلزله شدیدی بنایش متزلزل شد و به آن صدمه زیادی وارد آورد که به تخریبش انجامید(۱۹۶۳). مشرقالاذکار عشق آباد از لحاظ تاریخی از زمان خویش جلوتر بوده و علاوه بر آنکه مرکز روحانی جامعه مترقّی آن منطقه بود نشانی از افکار عملی خدمات اجتماعی بود و توابعی داشت از قبیل مدرسه، درمانگاه و مسافرخانه که همه در اطراف بنای مشرقالاذکار وجود داشتند.
نشانه های بهائی ( در پایان همین مجموعه تصاویر این نشانه ها خواهد آمد )
علامات و نشانههائی که تعریف کننده مفاهیمی خاص در دیانت بهائی باشد، به عنوان نشانههای بهائی شناخته شدهاست، که از آن جمله میتوان به ستاره ۵ پر و اسم اعظم که خود علاماتی گوناگون دارد، اشاره کرد.
شوقی افندی، ذکر کردهاست که نشان و علامت دیانت بهائی، ستاره ۵ پر است. ( انوار هدایت، صفحه ۸۲ ) بر طبق حروف ابجد، باب برابر ۵ است و بهاء برابر ۹. از این رو ستاره ۹پر نیز به عنوان یکی از نشانهای دیانت بهائی ذکر میشود.
اسم اعظم : بهائیان کلمه اسم اعظم الهی را کلمه بهاء میدانند. بهاء به معنی شکوه، درخشندگی و نور است.
اسم اعظم نشان برجسته و علامتی از دیانت بهائی است. بنا به تعریف شوقی افندی، که بهائیان او را به عنوان ولی امرالله در دیانت بهائی معصوم و مصون از خطا میدانند ، اسامی بهاء، یابهاءالابهی، بهاءالله و نقش روی انگشتر، اسم اعظم هستند و به عنوان یکی از نشانهای بهائی تعریف شدهاند.
هم چنین او ذکر کردهاست که اسم اعظم، نام بهاءالله است و به این معناست که بهاءالله با اعظم اسامی خداوند ظاهر شدهاست. به بیان دیگر بهاءالله اعظم ظهور الهی است. ( نقل از نامهای از جانب شوقی افندی به محفل روحانی ملی استرالیا و نیوزلند، ۲۶ دسامبر ۱۹۴۱ به نقل از ویکی پدیا )
عبدالبهاء بهائیان را خاطر نشان میسازد که هنگام طلوع اولین چیزی که بر لبانشان بیاید باید «اسم اعظم» باشد همچنین در هنگام بروز هر مشکلی با گفتن آن قوت بگیرند و «اسم اعظم» باید آخرین کلامی باشد که در هنگام شب بر زبانشان میآید.
اسم اعظم، اسم آسایش، امنیت، سعادت، نور، عشق و وحدت است.
ادعای الوهیت بهاءالله
بهاءالله در کتاب «بدیع» گفته: «اننی انا الله لا اله الا انا کما قال النقطه (میرزا علی محمد الشیرازی) من قبل و بعینه یقول من یأتی من بعد.
بدون تردید من خدا هستم و خدایی جزمن نمی باشد چنانکه میرزا علی محمد شیرازی هم گفت خداست و بعد از این افرادی مدعی این مقام خواهند شد. ( بدیع، ص154 )
عباس افندی در کتاب « تاریخ صدرالصدور» گفته: «مقام حضرت اعلی میرزا علی محمد، الوهیت شهودی و مقام جمال اقدس و اقدم (میرزا حسینعلی) احدیت ذات هویت وجودی ورتبه این عبد (عباس افندی) عبودیت حقیقی و هیچ تفسیر و تاویلی ندارد. ( تاریخ صدر الصدور، ص207 )
بهاءالله در قصیده ورقاییه می گوید: «کل الالوه من رشح امری تالهت کل الربوب من طفح حکمی تربت» همه خدایان از اثر من به خدایی می رسند و تمام پروردگاران از ریزش حکم من به مقام ربوبیت رسیدند. ( مکاتیب،ج2 ، ص254/255 )
یکی از بهاییان از عبد البهاء پرسید: مقصود از مالک دنیا در انجیل چیست؟ پاسخ داد: مالک دنیا جمال مبارک میرزا حسینعلی است. (مکاتیب، ج3 ، ص404 )
عباس افندی وخواهرش ( ورقه علیا ) بهاییان را به پرستش وبندگی و ستایش بهاءالله تشویق می کردند و عبودیت اغنام در برابر بهاءرا می ستودند و بهاییان را « بندگان جمال مبارک ابهی و بندگان صادق جمال مبارک» خطاب می کردند. ( مکاتیب، ج2 ، ص56، ص12،14،33،37 )
اسجدوا الله ربکم العلی الاعلی الذی کان فی جبروت البقاء باسم البهاءوفی ملکوت السماء بالعلی مذکورا. ( مبین، ص167 )
در برابر پروردگار علی اعلی سجده کنید که در جبروت بقا آسمانها با نام بهاء است ودر ملکوت اسما با نام علی خوانده می شود.
خط مشی کاری بهائیت
اعضای قدیمی از طریق تملقگویی و ابراز عشق و علاقه سعی در جذب افراد مورد نظر دارند. به دلیل ساختار فرقهای تشکیلات بهائیت پارهای از بهائیان مبتلا به بیماریهای روحی، روانی شده و پارهای هم پس از سالها عضویت در تشکیلات منزوی شدهاند. تشکیلات بهائیت از روشهای روانی بهره میگیرد و بهائیان تازه وارد را وادار به بازخوانی گذشته خود با نگاهی دیگر کرده و تصویر شیطانی از والدین آنها ترسیم میکند تا به آنان اعتماد نکنند و به آنها میآموزند تا بیرونیها، حتی اقوام درجه یک را مانند شیطان تلقی کنند و چارهای جز این نیست که باید از آنان گریزان بود. تشکیلات بهائیت توسط رهبرانی که هرم قدرت و منابع مادی را کنترل میکنند هدایت میشود. در تشکیلات بهائیت هر کس که رهبریت تشکیلات را به چالش بکشاند تحقیر میشود و شامل طردهای اداری و روحانی میشود. رهبران تشکیلات بهائیت برخلاف روحانیون ادیان آسمانی که تکریم و ستایش پیروان خود را به سمت خدا معطوف میکنند، ستایشگری و تکریم را به سوی خود متمرکز میکنند. ساختار فرقهای تشکیلات بهائیت خودکامه است، رهبریت تشکیلات به عنوان مقام عالی و دارای امتیاز مصون از خطا شناخته میشود و هیچ دادخواستی خارج از سیستم رهبریت تشکیلات بهائیت به سیستم بالاتر قضایی وجود ندارد. برای این منظور، تشکیلات برنامههای آموزشی را برگزار میکند و از طریق مغزشویی از سوی اعضای قدیمیتر مانع از آن میشود که اعضای جدید و تازهوارد تشکیلات را به چالش بکشانند. به اعضای جدید آموخته میشود که هرگز نباید تشکیلات به چالش کشیده شود و هر کس هر گونه سئوال، تردید و یا احساس منفی که دارد باید از مسئول بالای خود راهنمایی بخواهد. البته تشکیلات با برگزاری برنامه سنگینی از فعالیتهای مختلف از حضور در کلاسهای آموزشی گرفته تا آوازخوانی جمعی، انجام فعالیتهای مشترک، مطالعه متون پایه، شرکت در تجمعات، رفتن برای جمعآوری پول و غیره اعضای جدید را به حدی مشغول میکند که فرصت فکر کردن از آنها سلب میشود.
تشکیلات بهائیت تبلیغ و عضوگیری را متوجه افراد آسیبپذیر جامعه میکند زیرا چنین اشخاصی نمیتوانند از پشت پرده فریب تشکیلات، واقعیت را بیابند. از دیگر کسانی که مورد هدف تشکیلات قرار میگیرند افراد مطیع و منعطف هستند؛ زیرا این افراد به راحتی مجاب میشوند. همچنین افرادی که در مشکلات زندگی به طور عام دچار گرفتاریهایی همچون دوری از خانواده ، طلاق، افسردگی، بیکاری، گذار از دبیرستان به دانشگاه و ... هستند بیش از هر فرد دیگری در معرض افتادن در دام بهائیت قرار دارند. در تشکیلات بهائیت افرادی که سوژه تبلیغ قرار میگیرند، از تغییراتی که در درون آنها در طی چندین پروسه شکل میگیرد آگاه نیستند. زیرا برنامهریزی شستوشوی مغزی یک روند تدریجی است که هدف آن تغییر هویت فرد در اعتقادات، جهانبینی و گذشته است.
از جمله روشهایی که در شستوشوی مغزی استفاده میشود بمباران محبت است و آن یک اقدام هماهنگ و منسجم تحت رهبریت تشکیلات است که اعضای قدیمی از طریق تملقگویی و ابراز عشق و علاقه سعی در جذب افراد مورد نظر دارند. در واقع بمباران محبّت چیزی جز یک ترفند فریبکارانه تشکیلات بهائیت به منظور عضوگیری نیست. از دیگر ترفندهای تشکیلات دوره کردن اعضا جدید توسط اعضای قدیمی است که با رفتار خود تلاش میکنند با افتخار تمام خوشحالی خودشان را نسبت به عضویت در تشکیلات، کامل جلوه دادن اعتقادات و منحصر به فرد بودن رهبریت تشکیلات را از خود بروز دهند. این اعضا قدیمی تا به آنجا پیش میروند که به منظور مجابسازی اعضا جدید داستانهایی از گذشته وحشتناک خود میبافند و وانمود میکنند که همه چیز الان که در تشکیلات هستند عالی است و ادعا میکنند که بهائیان «برگزیده»، «تکامل یافته» ، و «خاص» هستند در حالی که غیربهائیان موجودات پایینتری به حساب میآیند. نحوه شروع عضوگیری تشکیلات بهائیت ممکن است متفاوت باشد اما یک اصل اساسی در آن ثابت است و آن بهرهگیری از انبوهی از فریبکاری در جذب افراد است. این فریبکاریها در آغاز عضو گیری از مخفیکاری در خصوص آنچه واقعاً ماهیت تشکیلات میدهد تا پنهانکاری از منظور نهایی عضویت را شامل می شود. اصولاً در تشکیلات بهائیت آنچه فرد در نگاه اول مشاهده میکند همانی نیست که در داخل آن نهفته است و یا نهایتاً به آن منتهی میشود. تشکیلات به خوبی میداند که اگر بهائیان ایران از ابتدا کار میدانستند که به چه دلیل و به چه صورت جذب شدهاند هرگز به تشکیلات نمیپیوستند. تشکیلات بهائیت همه جا حقوق شهروندی بهائیان ایران را در خدمت منافع تشکیلات مصادره میکند.
امروزه سوءاستفادهها و برنامههای اغلب غیراخلاقی تشکیلات بهائیت نه تنها در حواشی بلکه در بخشهای اصلی جامعه ظاهر میشود. در گذشته، تشکیلات بهائیت در ایران با جذب افراد به اصطلاح حاشیهای جامعه به فعالیت خود ادامه میداد ولی امروزه شکل تبلیغ و روشهای مجابسازی افراد با روشهای پیچیده اعمال میشود که فراتر از چهارچوبهای معمولی است زیرا در متن اصلی جامعه حرکت میکنند به طوری که تشکیلات همه جا را برای مغزشویی افراد جامعه انتخاب میکند؛ از کلاس درس گرفته تا سمینارها، گردهماییهای مذهبی، تبلیغ در منازل (بیوت تبلیغی)، مدرسه، دانشگاه، درمانگاه، داروخانه وموسسات تجاری.
در سالهای اخیر تشکیلات بهائیت راههای جدیدی برای عضوگیری افراد از طریق دستیابی به فعالیتهای تجاری و نفود در مؤسسات غیردولتی یافته است. بسیاری از بهائیان ایرانی با مزد خیلی کم در مراکز اقتصادی که تحت تملک تشکیلات است و توسط تشکیلات اداره میشود کار میکنند و بخشی از درآمدشان همراه با منافع شرکت به صورت مستقیم و یا غیرمستقیم به مرکز تشکیلات فرستاده میشود و بدین ترتیب تشکیلات در یک موقعیت استراتژیک به لحاظ اقتصادی قرار میگیرد؛ به طوری که در عرصه رقابت اقتصادی صدمات جدی بر پیکره مؤسسات غیربهائی وارد میشود. در واقع تشکیلات بهائیت در یک بازار غیرمنصفانه از استثمار کارگران بهایی گرفته تا وارد شدن در انواع تقلبها و کلاهبرداریها، قادر میشود تا ثروت خود را افزایش دهد. باتوجه به مسایل پیشین؛ این نتیجه حاصل میشود که تشکیلات بهائیت نوعی از روابط تشکیلاتی است که در آن رهبران تشکیلات، آگاهانه بهائیان ایران را با استفاده از روشهای خاصی وادار میکنند تا به طور کامل در خصوص تقریباً همه تصمیمات مهم زندگیشان وابسته به تشکیلات باشند.
بیتالعدل اعظم
سازمان ادارى بهائیان که شوقى افندى آن را «نظم ادارى امرالله» نامیده، زیر نظر مرکز ادارى و روحانى بهائیان موسوم به «بیتالعدل اعظم الهى» اداره مىشود که در شهر حیفا ( واقع در فلسطین اشغالى ) قرار دارد.
عباس افندى (عبدالبهاء)، دومین رهبر بهائیت، در « الواح وصایا» ، که به منشور و میثاق جامعه بهائیان شهرت دارد، سازمان رهبرى و ادارى بهائیان را بر دو رکن ــ «ولى امر» و «بیتالعدل» ــ بنیان نهاده و ضمن برشمردن حوزه اختیارات هر کدام، اعضاى سازمان بیتالعدل، ایادى امرالله و همه آحاد بهائیان را به تبعیت از دستورات ولى امرالله فراخوانده است. او ولىامر را به عنوان عضو ارشد و ریاست دائمى و عزلناشدنی بیتالعدل منصوب کرده، و اختیارات گستردهاى، نظیر اخراج یا تنبیه اعضاى خطاکار بیتالعدل، براى وى برشمرده است. ولىامر موجود باید ولىامر بعد از خود را معرفى و تعیین کند و سازمان ادارى بهائیان در همه اعصار باید تحت اشراف و نظارت عالیه ولىامر اداره شود. با وجود این، از زمان فوت شوقى افندى (سومین پیشوا و اولین ولى امر سازمان بهائیت) تا کنون نزدیک به پنجاه سال است که تشکیلات موسوم به بیتالعدل، برخلاف منشور و دستورات عبدالبها، جایگاه ولىامر را از سازمان ادارى بهائیان حذف نموده است و به تنهایى و بىحضور ولىامر، مدیریت جامعه بهائیان را بر عهده دارد و بدینسان، سازمان بهائیت را با بحران مشروعیت مواجه ساخته است.
نحوه تشکیل بیتالعدل
عنوان بیتالعدل، اول بار توسط حسینعلى بهاء در کتاب « اقدس » به کار رفت. بر اساس نظر وى، در هر شهر و محلهاى که حداقل نُه تن بهائى در آنجا ساکن باشند، تشکیل بیتالعدل واجب است. عباس افندى (جانشین بهاء) به دنبال مسافرت به کشورهاى اروپایى و امریکایى، دایره تشکیلاتى بیتالعدل را بسیار فراتر از آن چیزى که بهاء پیشبینى کرده بود، گسترش داد و آن را رکن و مرکز تشریع ( یکى از دو رکن و مرکز اصلى سازمان بهائیت) تلقی نمود. رهبرى سازمان به عنوان ولى امرالله (رکن اول) مرکز تبیین، و تشکیلات بیتالعدل ( به عنوان رکن دیگر) مرکز تشریع نامیده شد.
پس از عباس افندى به دلایلى همچون ناتوانى و ضعف شخصیتى شوقى افندى، بنیانهاى تهى و سستِ مرام بهائیت، بىرغبتى مردم براى گرایش به این مسلک (بهرغم تبلیغات بسیار گسترده و فراگیر آن)، ریزش تعداد بسیاری از پیروان، و از همه مهمتر تجارب مثبت نودینان امریکایى در امر سازماندهى فرقههاى به ظاهر دینى، و تأکید و توصیه دستهای از حکام اسرائیل بر تأسیس هرچه سریعتر بیتالعدل، سیر شکلگیرى بیتالعدل در دوره شوقى شدت بیشترى به خود گرفت و بر همین اساس « هیأت بینالمللى بهائى» (جنین بیتالعدل) تشکیل، و میسن ریمى امریکایى توسط شوقى به ریاست آن منصوب شد.
شوقى در 1957. م/1336. ش به طور مشکوکى در لندن فوت کرد. همزمان با مرگ مشکوک وى و بهرغم وجود و ادامه فعالیت هیأت بینالمللى بهائى، خانم روحیه ماکسول (بیوه شوقى) بدون کمترین توجه به هیأت منصوب شوقى، عملاً مدیریت تشکیلات بهائیت را به عهده گرفت. ماکسول ابتدا هیأتى سه نفره را (متشکل از خود، جان فرابى و حسن موقر بالیوزى) تشکیل داد، سپس هیأت بینالمللى بهائى را، که در زمان حیات شوقى براى استقرار بیتالعدل تأسیس شده و میسن ریمى ریاستش را بر عهده داشت، ملغى اعلام کرد. هیأت سه نفره در گام بعدى، اعضاى ایادى امرالله را از سراسر جهان دعوت نمود و با حضور آنها (که 27 تن بودند) هیأت نُه نفرهاى از ایادى به عنوان «هیأت ایادى امرالله مقیم ارض اقدس» انتخاب شد. همزمان با این امر، میسن ریمى (منصوب شوقى) از جمع ایادى امرالله طرد، و به بهائیان مقیم کشورهاى جهان نیز اعلان شد که از هرگونه تماس با او و طرفدارانش خوددارى کنند. محفل ملى بهائیت در فرانسه نیز، که از طرفداران میسن ریمى تشکیل مىشد، منحل گشت و سایر حامیانش از عضویت سازمان بهائیت اخراج شدند.
هیأت ایادى امرالله مقیم ارض اقدس به مدت شش سال (1957ــ1963. م) اداره تشکیلات بهائیت را بر عهده داشت و طى این مدت، تعداد محافل ملى از نٌه به 56 محفل افزایش یافت. سرانجام در 1963 (1342. ش) با حضور نمایندگان 56 محفل ملى، نخستین انتخابات بیتالعدل برگزار و طى آن سه ایرانى، چهار امریکایى، یک انگلیسى و یک ایرلندى، جمعاً نُه نفر به عنوان اعضاى بیتالعدل انتخاب شدند.
بر اساس قانون اساسى بیتالعدل، اعضاى آن هر پنج سال یک بار با حضور نمایندگان محافل ملى کشورها و اجتماع آنها در قالب «انجمن شوراى بینالمللى بهائى» ، با رأى اکثریت این شورا انتخاب مىشوند و تاکنون طى سالهاى 1963ــ2003. م نُه دوره انتخاب بیتالعدل برگزار شده است. اختیارات و وظایف بیتالعدل نسبت به جوامع و آحاد بهائى، نامحدود و فاقد هر نوع قید و شرط است، همچنان که تسلیم بودن جوامع و آحاد بهائى در قبال اوامر و تصمیمات بیتالعدل نیز مطلق و فاقد قید و شرط مىباشد.
بیتالعدل به لحاظ ساختار، داراى واحدهاى سازمانى گستردهاى است که از طریق این واحدها، تمامى عرصههاى فردى و اجتماعى بهائیان جهان را پوشش مىدهد. در واقع، ساختار بیتالعدل همانند ساختار حزبى فراگیر است که اعضاى آن، خود را در هر حال ملزم به رعایت اصول حاکم بر حزب میدانند و هر کدام از اعضا در یک یا چند واحد سازمانى حزب مشغول فعالیتاند. به علاوه، تمامى بهائیان باید طىّ تشریفات خاصى، به عضویت سازمان بهائیت درآیند و کسانى که این تشریفات را رعایت، و تعرفه عضویت در سازمان بیتالعدل را تکمیل نکنند، بهائى شناخته نمیشوند و از مزایاى حزبى و حمایتهاى سازمانى محروم خواهند بود.
درخور ذکر است که پس از مرگ شوقى، جمعى از بهائیان که بر لزوم حضور و استمرار ولایت امر باور داشتند، یکى از ایادى امر به نام چارلز میسن ریمى را ( که شوقى او را به ریاست هیأت بینالمللى بهائى منصوب کرده بود) به عنوان ولىامر دوم خود برگزیدند. میسن ریمى در 1974. م مرد و پس از وى جوئل مارانژلا به عنوان ولىامر سوم و در حال حاضر نیز نصرتالله بهرهمند در جایگاه ولىامر چهارم قرار دارد. مقرّ اصلى طرفداران میسن ریمى فعلاً در کشور استرالیاست. این گروه، که خود را بهائیان راستین مىخوانند، تحت عنوان بهائیان ارتودکس در کشورهاى مختلف از جمله امریکا، هند، استرالیا، و کانادا فعال، و داراى مراکز تبلیغى و محافل تشکیلاتى مىباشند.
بحران ناشى از خلأ وجود ولىامر
مطابق تعالیم بهائى، بیتالعدل نمىتواند وظایف ولىامر را انجام دهد، همچنان که ولىامر نمىتواند وظایف بیتالعدل را انجام دهد و این دو سازمان به طور مستقل و هر یک با شرح وظایف معین، جامعه بهائى را اداره مىکنند. این در حالى است که در حال حاضر تشکیلات، بدون توجه به دستورات صریح رهبران خود، رکن اول و اعظم سازمان ادارى بهائیان ــ ولىامر ــ را حذف نموده است و به تنهایى بر کرسى مدیریت جامعه بهائى یکهتازى مىکند.
بنابراین با توجه به اینکه اختیارات هر دو سازمان (سازمان ولىامر و سازمان بیتالعدل) را به صورت شفاف رهبران بهائیان تعریف و تعیین کرده و بر مداخلهنکردن هر سازمان در حوزه وظایف دیگرى تأکید فراوان نمودهاند، هیچیک از سازمانهاى یادشده بدون وجود سازمان دیگر و به تنهایى نمیتواند جماعت بهائیان را اداره کند و در این صورت موضوعیت و مشروعیت خود را از دست مىدهد و نمىتواند وظایف و رسالت خود را تحقق بخشد. مضافاً اینکه هیچیک از این سازمانها نمىتوانند در جایگاه سازمان دیگر قرار گیرند و وظایف و رسالت آن را انجام دهند.
علاوه بر نصوص و دستورات یادشده، در دهها نوشته دیگر از رهبران بهائیت تأکید شده که ولىامر، رکن اعظم و اول سازمان مدیریت بهائیان و رئیس و عضو ارشد بیتالعدل است و تبعیت همه آحاد و رجال بهائى از وى واجب مىباشد، اساس سازمان مدیریت بهائیان بدون ولىامر متزلزل مىگردد، سازمان بیتالعدل فقط با ریاست و حضور ولىامر معنا و موضوعیت مییابد و بدون وجود و حضور ولىامر فاقد مشروعیت مىباشد؛ اتفاقى که قریب نیم قرن در سازمان مدیریت بهائیان رخ داده، جامعه بهائیان را با مشکل اساسى و بنیادى دچار ساخته، ریزش جماعت زیادی از سازمان بهائیت را موجب گردیده، پرسشهاى بسیاری را متوجه سازمان بیتالعدل نموده و این سازمان را به آشفتهگویى و تناقضگویى وادار ساخته است.
البته نخستین «بیت العدل» بهائیان در سال 1951 میلادی یعنی هشت سال قبل از مرگ شوقی ربانی و توسط وی ایجاد شد. اولین وظیفه این هئیت ایجاد رابطه با دولت اسرائیل بود. اسامی اعضای اولین دور بیت العدل اعظم به شرح زیر بود: 1- چارلز ولکات 2- علی نخجوانی 3- بورا کاولین4- ایان سمبل5- لطف الله حکیم6- داوید هوفمن7- یوج جانی8- امور گیبسون9- هوشمند فتح اعظم
و اعضای هیئت دوم بیت العدل: 1- دکتر لطف الله حکیم 2- ایمامی گیبسون 3- هوشمند فتح اعظم 4- یورا کاولین 5- هیو جانس 6- ایان سمبل 7- چارلز ولکات 8- دیوید هونمان 9- علی نخجوانی
و اسامی اعضای بیت العدل سوم به شرح زیر میباشند: 1-علی نخجوانی 2- هوشمند فتح اعظم 3- ایماس گیبسون 4- دیوید هوفمان 5- یورا کاولین 6- هیو جانس 7- ایان سمبل 8- چارلز ولکات 9- دیویدروح
رشته های تشکیلات ایادی امرالله تا دوردست ترین نقاط جهان می رسد.در دوره پهلوی درایران محافلی از سطح ملی تاسطح ده تشکیل شد و هر محفل حداکثر 9 عضو داشت، با تقسیم کار در لجنه های تابعه خود فعالیت های بهائیان را پوشش می داد و از همین رهگذر بود که بهائیان بر تمام امور مملکتی ما چنگ انداختند.
از آنجا که ایران به عنوان تنها کشور شیعه است که تا کنون فرقه های استعماری چون وهابیت و قادیانیگری و. . . نتوانسته است در آن نفوذ کند بهائیان علاقه عجیبی به ایران دارند و ایران را «مهد و سرزمین امرالله» می خوانند و برای تبلیغ این فرقه در میان ایرانیان نهایت کوشش را به عمل می آورند.
دانشگاه علمی آزاد
دانشگاه علمی آزاد یا (B.I.H.E. ( Bahá'í Institute for Higher Education در سال ۱۳۶۴ توسط جامعه بهائیان ایران تأسیس گشت. نظام جمهوری اسلامی ایران مدرک این دانشگاه در ایران را معتبر نمیداند. اما در خارج از ایران، - به ادعای خود دانشگاه - ، ۲۵ دانشگاه که نام آنها در زیر آورده شدهاست، مدرک لیسانس این دانشگاه را معتبر میدانند و دانشجویان فارغ التحصیل در دانشگاه علمی آزاد را برای مراتب بالاتر تحصیلی در دانشگاه خود ثبتنام مینمایند.
دانشگاه بوستون (ایالات متحده آمریکا)، دانشگاه شیکاگو (ایالات متحده آمریکا)، مرکز تکنولوژی ایلینویز (ایالات متحده آمریکا)، دانشگاه ایندیانا (ایالات متحده آمریکا)، دانشگاه کنتاکی (ایالات متحده آمریکا)، دانشگاه سنت جوزف (ایالات متحده آمریکا)، دانشگاه کلمسون (ایالات متحده آمریکا)، مرکز تکنولوژی نیوجرسی (ایالات متحده آمریکا)، دانشگاه کالیفرنیا (ایالات متحده آمریکا)، دانشگاه بال استیت (ایالات متحده آمریکا)، دانشگاه یوتا (ایالات متحده آمریکا)، دانشگاه کوئینز (کانادا)، دانشگاه بریتیش کلمبیا (کانادا)، دانشگاه کارلتون (کانادا)، دانشگاه مانیتوبا (کانادا)، دانشگاه کانکوردیا (کانادا)، دانشگاه اتاوا (کانادا)، دانشگاه لندن (پادشاهی متحده)، دانشگاه بریستول (پادشاهی متحده)، دانشگاه انگلستان غربی (پادشاهی متحده)، دانشگاه کالج لندن (پادشاهی متحده)، دانشگاه ویکتوریا در ولینگتون (نیوزیلند)، دانشگاه پونا (هندوستان)، مرکز اطلاعات تکنولوژی هندوستان (هندوستان)، دانشگاه اسلو (نروژ)، دانشگاه وولوگانگ (استرالیا)
این دانشگاه در رشتههای تحصیلی گوناگونی مشغول به تحصیل دانشجویان میباشد: مهندسی عمران، مهندسی کامپیوتر، شیمی کاربردی، داروسازی، مدیریت بازرگانی، حقوق، حسابداری، و ... از جمله رشتههای تحصیلی ذکر شده میباشند.
ترمهای این دانشگاه به صورت ۳ ترم در سال میباشد. بدین صورت که ترم پاییز از نیمه آبان شروع و تا نیمه اسفند ادامه دارد. ترم بهار از نیمه ی فروردین تا مرداد ماه ادامه دارد و ترم تابستان شامل ماههای شهریور و مهر بوده و واحدهای کمتر و معمولا عمومی در طول ترم تابستان ارائه میشود.
نحوه ارائه دروس به صورت نیمه حضوری میباشد و این بدان علت است که امکان برگزاری کلاسها برای بهائیان در ایران و در محلی خاص و به صورت دائم وجود ندارد. اغلب کلاسها در خانه دانشجویان است و دانشگاه محل مستقلی برای خود ندارد.
بر طبق مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی جمهوری اسلامی ایران، بهائیان علاوه بر محرومیت از اشتغال در اماکن دولتی، از تحصیلات دانشگاهی نیز محروم میباشند. این مصوبه که به تاریخ ششم اسفند ۱۳۶۹ (۲۵ فوریه ۱۹۹۱) صادر شده و در بند سوم آن دقیقاً نوشته شده که باید از ثبت نام بهائیان در دانشگاهها جلوگیری به عمل آید و چنانچه هویت بهائی فردی هنگام تحصیل احراز گردد باید از تحصیل محروم شود. در تاریخ ۷۷/۷/۷ دولت جمهوری اسلامی با هجوم به خانه دانشجویانی که در آن جا کلاس خاصی از دانشگاه برگزار میشد، عدهای از دانشجویان و اساتید مربوطه را دستگیر نمود. بنابر اسناد محرمانه دولتی و با استناد به مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی و دستور وزارت اطلاعات، بهائیان نمیتوانند در دانشگاهها ثبت نام کنند و در صورت ثبت نام باید اخراج گردند.
یاران ایران ( برگرفته از سایت ویکی پدیا ، بازدید 8/3/1389 )
یاران ایران نام گروهی است که فعالیتهای اداری جامعه ی بهائی را در غیاب محفل روحانی ملی که به دستور نظام جمهوری اسلامی تعطیل شد در ایران هدایت میکنند. این گروه جایگزین «محفل ملی ایران» پس از تعطیلی نظام اداری بهائی و تشکیلات بهائی به دستور حکومت جمهوری اسلامی است.
بهاییان تأسیسات رسمی روحانیت را مردود میداند و بنابراین وظایف اداری که در مذاهب دیگر به طور سنتی در حوزه مسؤولیت روحانیون میباشند، در بین بهائیان بر عهدة محفلهای روحانی هستند. محفلهای روحانی به نظارت بر امور داخلی بهاییان و اداره امور مالی ایشان میپردازند و به عنوان کانال ارتباطی میان نهادهای محلی، ملی و بین المللی عمل میکنند. محفلهای روحانی محلی همچنین اختیارات لازم را به افراد، کمیتهها و گروههای ویژه برای انجام خدمات محلی مانند امور آموزشی، انتشارات، ترویج تعلیمات بهایی، مشاوره ازدواج و جمعآوری اعانات اعطا میکنند. به طور خلاصه، محفلها نقش اداره امور جامعه بهایی را بر عهده دارند.
دستور تشکیل محافل توسط بهاءالله در کتاب اقدس داده شدهاست و حداقل تعداد اعضای این جمع را ۹ نفر اعلام میکند. اولین محفل روحانی رسمی در طهران و در سال ۱۸۹۷ تحت نظر عبدالبهاء و توسط حاجی آخوند از ایادیان امرالله تشکیل شد. به خاطر آزار و اذیت بهائیان ایران این محفل هم وظیفه محلی و هم ملی را بر عهده گرفت. محفل روحانی ایران در سال ۱۳۶۲ و پس از انقلاب، توسط نظام جمهوری اسلامی در ایران غیر قانونی اعلام شد و پس از آن جمع جایگزین و عموما ۳ نفره یاران ایران مسئولیت اداره امور جامعه بهائی را بر عهده گرفت.
تمام مؤسسات انتخابی و انتصابی بهائی در ایران از سال ۱۹۸۳ (۱۳۶۲) ممنوع اعلام شد و اکثر اعضای سه محفل روحانی ملی اداره کننده ی امور بهائیان به قتل رسیدند. در نبود این محافل یک مجمع موقت با عنوان «یاران ایران» با اطلاع کامل حکومت تشکیل شد که به امور اولیه ی جامعه ی سیصدهزار نفره بهائیان ایران رسیدگی کند.
در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۳۸۷ مطابق ۱۴ مه ۲۰۰۸، شش تن از این افراد به نامهای فریبا کمال آبادی، جمال الدین خانجانی، عفیف نعیمی، سعید رضایی، بهروز توکلی و وحید تیزفهم؛ در حمله مامورین امنیتی به منازلشان دستگیر و به زندان اوین منتقل شدهاند. این اتفاق در ادامه دستگیری مهوش ثابت یکی دیگر از یاران ایران در اسفند ماه ۱۳۸۶ صورت گرفت. کمیسیون بینالمللی آزادی ادیان در ایالت متحده آمریکا این عمل نظام جمهوری اسلامی ایران را محکوم کرد. آمریکا، کانادا و اتحادیه اروپا این اقدام نظام جمهوری اسلامی ایران را محکوم کرده و خواستار توقف آزار و اذیت بهائیان در ایران شدند. در تاریخ ۱۱ فوریه ۲۰۰۹ میلادی (۲۳ بهمن ۱۳۸۷) دادسرای امنیت تهران از صدور قرار مجرمیت برای ۷ تن از شهروندان بهایی به اتهام: «جاسوسی برای اسرائیل، توهین به مقدسات و تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی»، خبر داد. به نظر میرسد این هفت نفر همان یاران ایران باشند.
خانم شیرین عبادی پرونده وکالت این افراد را بر عهده گرفتهاست و اولین جلسه دادگاه این اشخاص بعد از گذشت حدود 20 ماه، روز سهشنبه 22 دی 1388 برگزار شد.
انجمن حجتیه
( مقاله ی حجتیه بر روی دانشنامه ی ایرانیکا )
انجمن حجتیه تشکیلاتی که هدف اصلی آن، دفاع از اسلام در مقابل بهائیت و تلاش برای «فراهم کردن زمینه ظهور امام عصر» است. این انجمن در سال ۱۳۳۲ به وسیله یک روحانی شیعه به نام «شیخ محمود حلبی» تأسیس شد.
انجمن حجتیه پس از کودتای ۱۳۳۲ با هدف تعلیم کادرهایی برای دفاع علمی از اسلام و تشیع در برابر چالش الهیاتی بهائیت ایجاد شد. مبلغان بهائی این نظر را تبلیغ میکردند که منجی منتظَر شیعیان ظهور کرده و پس از او پیامبری جدید ظهور کرده و اسلام با آمدن این پیامبر آیین جدیدش که بهائیت نام دارد، منسوخ شدهاست.
حجتیه به دنبال دفاع از موقعیت شیعه، با مراجعه به متون اسلامی و بهائی بود. حساسیت حلبی نسبت به این موضوع از یک تجربه شخصی سرچشمه میگرفت. در دوران طلبگی، او و همشاگردیاش سید عباس علوی توسط یک مبلغ بهایی به آئین بهائی دعوت شده بودند و دوست او به بهائیت گرویده بود. این موضوع زنگ خطری را برای حلبی به صدا درآورد و او با کنارگذاشتن تحصیلات و مطالعات معمول، وقت خود را وقف مطالعه تاریخ و متنهای اصلی بهائیت کرد تا یک پاسخ جامع اسلامی برای مسئله بهائیت بیابد. طرح اولیه حلبی آموزش گروهی از طلبهها برای انجام این وظیفه بود، این امر با مخالفت مقامات مذهبی حوزه علمیه قم روبرو شد. حلبی آنگاه یک گروه داوطلب غیر روحانی متبحر در مباحثه و مناظره را برای این منظور استخدام کرد. این گروه ابتدا به نام انجمن ضد بهائیت و پس از انقلاب به انجمن حجتیه معروف شد.
مراحل اولیه پروژه حلبی در مشهد سپری شد. پیشرفت پروژه در مشهد امیدوارکننده نبود. تصمیم حلبی برای سفر به تهران موفقیتهای استراتژیکی را برای او به ارمغان آورد. نخستین حلقه شاگردان او از بازاریها و پیشهوران مذهبی تشکیل میشد و آنها توانستند گروهی از دانشآموزان مشتاق و بااستعداد مدارس مذهبی و دبیرستانها را به خدمت گیرند.
ساختار تشکیلاتی
در اواخر دهه ۱۳۴۰ نسل دوم نوآموزان حجتیه وارد دانشگاهها شدند و در پی مدرنیزه و استاندارد کردن مدیریت انجمن برآمدند. به این ترتیب ابتدای دهه ۱۳۵۰ شاهد اصلاحات سازمانی در داخل انجمن بود که به تخصصی شدن و تقسیم کار در انجمن منجر شد. افراد پس از آموزشهای پایهای در مورد تشیع، تاریخ بهائیت و الهیات جذب گروههای عملیاتی تخصصی میشدند. این گروهها عبارت بودند از:
گروه ارشاد که مسئولیت بحث با مبلغان بهایی، دعوت بهائیان به اسلام و خنثیسازی تأثیرات فعالیتهای مبلغان بهایی را بر عهده داشت.
گروه تدریس و گروه نگارش که به استانداردسازی درجات و متنهای آموزشی میپرداختند. متنهای آموزشی حجتیه به صورت تایپ شده و پلی کپی به کلاسهای انجمن ارسال میشد. کلاسهایی که هر هفته در خانههای شخصی اعضا در سراسر کشور برگزار میشد. به جهت الزام اعضا به فراگیری محتویات جزوات و جلوگیری از دستیابی بهاییان به آن ها، این جزوات تا یک هفته پس از توزیع بازیافت میشدند، اما تمامی این جزوات در حال حاضر برای بررسی سوایق اعتقادی این جریان، در دست است.. به شاگردان نیز آموزش داده میشد که نباید جزوات را به دیگران نشان داده یا در مورد آنها با دیگران بحث کنند، چرا که مطالب جزوات، تناقض های موجود در بهاییت بود و چون مبلغان بهایی از این تناقض ها اطلاع کامل نداشتند، در بحث و مناظره، مفتضح می شدند. در واقع مخفی بودن محتویات جزوات از بهاییان، یکی از برگ برنده های نیروهای ارشادی در مناظره با بهاییت بود.
گروه سخنرانی تجمعهای هفتگی همگانی را در مکانهای مختلف سازمان میداد که سخنرانان آموزش دیده حجتیه در آنها به به بحث در مورد الهیات شیعی، انتقاد از نگرشهای بهایی و پاسخ به سؤالات میپرداختند. گروه تحقیق بازوی اطلاعاتی انجمن بود و در سه واحد عملیاتی جداگانه به عنوان ستون پنجم انجمن در بهائیت فعالیت میکرد و توانست با شکیبایی و به آرامی در سلسله مراتب مقامات بهائی نفوذ کند. به این ترتیب بدون آن که بهائیان متوجه شوند، تعدادی از اعضای حجتیه از برجسته ترین مبلغان بهایی شدند.
واکنش بهائیان به ظهور حجتیه اتخاذ یک وضعیت تدافعی و محتاطانه و خودداری از بحثها و رودرروییهای علنی بود. این پاسخ اعضای حجتیه را از مؤثر بودن رویکرد خود مطمئن کرد و تشویقی برای ادامه فعالیت آنها بود. سازمان به طور مداوم رشد میکرد و در ابتدای دهه ۱۳۵۰ در سراسر ایران و تعدادی از کشورهای همسایه مانند پاکستان و هند گسترش یافت. در بخشهایی از ایران وسعت حجتیه توازنی با میزان تهدید بهائیت نداشت و این امر خشم و حسادت سازمانهای دیگر اسلامی را برانگیخت که قصد داشتند از موفقیتهای حجتیه الگو برداری کنند و یا برای استفاده از منبع اصلی عضوگیری حجتیه یعنی جوانان مذهبی مستعد با این انجمن در حال رقابت بودند.
از ابتدای دهه ۱۳۳۰ تا ابتدای ۱۳۵۰ بسیاری از نخبگان آینده انقلاب اسلامی از آموزشهای حجتیه بهرهمند شدند، معمولا به عنوان یک مرحله مقطعی در دوران رشد ایدئولوژیکیشان، در برنامههای عملی و آموزشی که توسط حجتیه ترتیب داده میشد. علاوه بر اهداف مشخص و تعریف شده حجتیه، حس فداکاری، تعهد و وفاداری همانند نوعی تعصب فرقهای نسل بعدی اعضای حجتیه را ترغیب میکرد. انجمن حجتیه در کنار مدرسه علوی نشانگر تلاش اسلام شیعی سنتی برای خوگیری با دنیای مدرن پیرامون بودند و با بهرهگیری از منابعشان برای ترویج جهان بینی خود میکوشیدند.
جالب آنکه حجتیه در تلاش برای مقابله با بهائیت برخی از ویژگیهای بهائیان را تقلید کرد. مانند فعالیت محرمانه با مقید بودن به کارایی بوروکراسی ناشی از آن و دستیابی به ادبیات اصلی آن، ماهیت طبقاتی غیر مذهبی سازمان و استفاده از وسایل مدرن ارتباط جمعی. برای مثال مدتها پیش از افتتاح حسینیه ارشاد نخستین سالن سخنرانی اسلامی مدرن در شمال تهران، حجتیه با برگزاری تجمعات عمومی نخستین سازمان اسلامی بود که منبر و قالی را با تریبون و صندلی عوض کرد. اعضای حجتیه برخلاف برادران مذهبی سنتی خود آراسته و مرتب بودند تا در دنیای آموزشی و حرفهای سکولار موفق باشند.
پس از انقلاب
انقلاب اسلامی حجتیه را غافلگیر کرد. واکنش آغازین رهبری نسبت به انقلاب با بدگمانی و بدبینی همراه بود. این موضوع باعث ریزش بسیاری از نیروهای سازمان شد. با پیروزی انقلاب حجتیه به رهبری حلبی درصدد آشتیجویی با رهبری انقلاب برآمد اما مورد استقبال قرار نگرفت. امام خمینیره که پیش از این انجمن را تأیید کرده بود، اجازه ی انتقاد علنی از ماهیت غیر سیاسی و گرایش محافظهکارانه انجمن در تفسیر اسلام را داد. نهایتاً، پنج سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی امام خمینیره در اشارهای تلویحی به انجمن آنها را به سرکوب خشونتبار تهدید کرد. پاسخ حلبی تعلیق کامل تمام فعالیتهای انجمن بود. بیانیه کوتاه حلبی که تعطیلی حجتیه را اعلام میکرد در ۵ فروردین ۱۳۶۲ در روزنامهها به چاپ رسید. پس از آن، جنبشی برای تصفیه وابستگان به حجتیه از نهادهای آموزشی، دانشگاهی و سیاستگذاری در سراسر ایران ایجاد شد.
در این میان، انتشار کتاب در شناخت حزب قاعدین زمان، که توسط عماد الدین باقی به رشته تحریر در آمده بود، بر شدت مخالفت طرفداران انقلاب اسلامی با انجمن حجتیه افزود. باقی در این کتاب با انتقاد از انجمن حجتیه و فعالیت های آنان، آشکارا این انجمن را عامل استعمار خوانده بود. او سال ها بعد، اعلام کرد که: « فکر میکنم در فضای پس از انقلاب و جو مسلط آن زمان، به شدت تحت تاثیر انقلاب بودم و در راستای دفاع مطلق از انقلاب و نفی هر جریان مخالف انقلاب، به دور از داوری منصفانه و با ادبیاتی تند، غیراخلاقی و غیرعلمی کتاب «در شناخت حزب قاعدین» را نوشتم. البته شور و حال جوانی نیز در این قضاوت شتابزده و احساسیام بیتاثیر نبود.»
او همچنین با اشاره به نظرات انجمن حجتیه در مورد ولایت، اعلام می کند که انتقادات او بر این انجمن، ناشی از تقلید او از امام خمینیره بوده و بعد از گذشت سال ها، هنگامی که با دیده ی یک محقق به آن مطالب نگاه می کند، پشیمانی وجودش را فرا می گیرد.
اختلافات آرای حلبی و امام خمینیره به اختلاف آشکار آنان در مورد مفهوم موعودگرایی در اسلام (مهدویت) بازمیگشت. تفسیر کاملا محافظهکارانه حجتیه از موعودگرایی را میتوان مشابه جهانبینی پیشاهزارهای در دنیای یهودی مسیحی دانست. آنها در حالیکه از تمرین زاهدانه و مشتاقانه انتظار ظهور منجی دفاع میکردند، انقلاب عملی برای تعجیل در ظهور مهدی یا هر اقدامی در جهت ساختن آرمانشهر نوید داده شده اسلامی را در غیاب شخص منتظَر نفی میکردند.
از سوی دیگر فعالیت انقلابی امام خمینیره گرایش پساهزارهای در مسیحیت و یهودیت را به ذهن متبادر میکند که از برعهده گرفتن نقش فعال در ایجاد جامعه عادل اسلامی پیش از ظهور مهدی دفاع میکند تا زمینه آمدن او را فراهم آورد. در این زمینه میتوان به رویدادی اشاره کرد که به خوبی این تمایز یاد شده را نشان میدهد: در ماههای آغازین پس از انقلاب، تجمع وابستگان حجتیه با شعار «مهدی بیا مهدی بیا» برگزار شد. در پاسخ هواداران امام خمینیره در تجمعات خود این شعار را ساختند: «خدایا خدایا تا انقلاب مهدی، حتی کنار مهدی، خمینی رو نگهدار».
در سالهای پس از پایان فعالیتهای حجتیه، در مورد منشأ، ماهیت و اهداف انجمن بحثهایی مطرح میشود که بسیاری از اوقات بیدقت و جانبدارانه هستند. منتقدان نامنصف در هر دو جناح چپ و راست با پراکندن افسانهها و تئوریهای توطئه در مورد حجتیه به جا انداختن دیدگاهی اغراق آمیز و تحریف شده از میزان تأثیرگذاری و برنامههای حجتیه کمک کردند. سازمانها و اشخاص هوادار امام خمینیره از جمله سپاه پاسداران و صادق خلخالی بارها به زنده بودن خط فکری جحتیه اشاره کره و آن را تهدیدی جدی برای نهضت انقلابی میدانستند.
انجمن حجتیه ایجاد حکومت اسلامی را تنها با حضور مهدی، امام دوازدهم شیعیان، میسر میدانست و همچنین نظریه ولایت مطلقه فقیه را مردود میدانست و بیان میکرد که ولایت مطلقه فقط به امام معصوم تعلق دارد به همین علت بین اعضاء انجمن و افرادی که به ولایت مطلقه معتقد بودند اختلافهای زیادی وجود داشت. البته انجمن به ولایت فقیه اعتقاد داشت و از مراجع تقلید تبعیت میکرد و تنها بحثش، در حدود اختیارات فقیه بود و نه اصل آن.
امام خمینیره در پیامی که به «منشور روحانیت» معروف بود نوشت : ( صحیفه امام، ج ۲۱، ص ۲۸۱ )
«... دیروز حجتیهایها مبارزه را حرام کرده بودند و در بحبوحه مبارزات، تمام تلاش خود را نمودند تا اعتصاب چراغانی نیمه شعبان را به نفع شاه بشکنند، امروز انقلابی تر از انقلابیون شدهاند. ولایتیهای دیروز که در سکوت و تحجّر خود آبروی اسلام و مسلمین را ریختهاند، در عمل پشت پیامبر و اهل بیت عصمت و طهارت را شکستهاند و عنوان ولایت برایشان جز تکسّب و تعیّش نبوده است، امروز خود را بانی و وارث ولایت نموده و حسرت ولایت دوران شاه را میخورند! » پس از رحلت امام خمینیره در سال ۱۳۶۸ و بازتر شدن فضای فرهنگی ایران، بار دیگر فعالیتهای این گروه آغاز شد. سالهای ابتدایی دهه ۷۰ به تربیت نیروهای جدید این گروه گذشت و در اواخر دهه ی ۷۰ شمسی، با اشاره مراجع تقلید و با توجه به فعالیت گروههای مختلف ضد شیعی ( نظیر وهابیت و شکل گیری دوباره تشکیلات بهاییت در ایران) و تبلیغ اعتقادات این فرقهها علیه تشیع، فعالیت خود را گسترش داد.
اعتقادات
انجمن حجتیه به شدت مخالف تشکیل حکومت اسلامی و دخالت عالمان دینی در سیاست بود. آنها با تمسک به روایت «رایت»(پرچم) ( کُلُّ رَایَةٍ تُرْفَعُ قَبْلَ قِیَامِ الْقَائِمِ فَصَاحِبُهَا طَاغُوتٌ یُعْبَدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ( کافی، جلد 8، صفحه 295 و وسائلالشیعة ج : 15 ص : 52 و مستدرکالوسائل ج : 11 ص : 34) ترجمه: هر پرچمی که قبل از قیام قائم برپاداشته شود، صاحبش طاغوت است، غیر از خدای عزوجل پرستیده می شود.) معتقد بودند قبل از امام زمان، هر پرچمی که بلند شود در ضلالت است و به شکست میانجامد. همچنین با تمسک به روایتی از امام صادق تشکیل حکومت خالص را تنها در زمان امام مهدی می دانستند. ( «ما خرج و لا یخرج منا اهل البیت الی قیام قائمنا احد لیدفع ظلما او ینعش حقا الا اصطلمه البلیه و کان قیامه زیاده فی مکروهنا و شیعتنا» (مقدمه صحیفه سجادیه) ترجمه: امام صادق فرمود: هیچ یک از ما اهل البیت تا روز قیام قائم ما، برای جلوگیری از ستمی یا برای بپاداشتن حقی خروج نمی کند، مگر آنکه بلا و آفتی، او را از بیخ برکند و قیام او بر اندوه ما و شیعیانمان بیافزاید. )
همچنین بر خلاف مشهور، آنها معتقد نبودند که باید گناه و ستم و معصیت به اوج خود برسد تا زمینه قیام امام مهدی فراهم شود. بلکه آنان را اعتقاد بر این بوده و هست که راه گشایش از فتنهی غیبت، خواست و ارادهی الهی است و خواست خداوند، تنها با درخواست مردم از او و دعا کردن برای فرج امکان پذیر است. لذا از دید آنها توجه دادن به ساحت مقدس امام عصر، مصداق بارز امر به معروف است و بدین وسیله، باید مردم را به دعای برای ظهور آن حضرت توجه داد. این گروه در دوران غیبت امام عصر، به پیروی از برخی مراجع تقلید، شرایط را برای جهاد ابتدایی، مناسب نمی داند. هر چند که منکر دفاع در صورت تجاوز نیستند.
این سازمان در دوران غیبت امام عصر، قایل به تقیه بوده، معتقد بودند که مبارزة نابخردانه و ماجراجویانه، هدر دادن نیروهاست. آنان در عصر غیبت یکی از مسئولیتها و وظایف یک انسان مسلمان را « انتظار» می دانند و البته در کنار انتظار، سایر وظایف یک مسلمان شیعه، همچون برقراری نماز، روزه، پرداخت خمس و زکات و اقامه امر به معروف و نهی از منکر را برقرار می دانند.
نیز آنها فلسفه را نوعی بدعت و ورود فلسفه یونان را به اسلام از طرحهای خلفای بنی عباس برای مقابله با مکتب اهل بیت عصمت و طهارت و دستگاه سازی در مقابل مبانی اندیشه ی دینی ناب تشیع میدانستند.
آنها معتقد بودند هر گونه مبارزهی هیجانی و نابخردانه با استعمار و استبداد نه تنها سودی ندارد بلکه مایه نیرومندی و پیشرفت دشمنان خواهد شد و پیوسته این اندیشهی شیعی را پراکنده میساختند که مبارزه با زورمندان و قدرتهای جهانی ویژه مهدی است و قرآن با صدای رسا اعلام میدارد که خود را به دست خویش هلاک نکنید.
آنها معتقد بودند هر گونه مبارزه با استعمار و استبداد نه تنها سودی ندارد بلکه مایه نیرومندی و پیشرفت دشمنان خواهد شدو پیوسته این اندیشه را پراکنده میساختند که مبارزه با زورمندان و قدرتهای جهانی ویژه مهدی است و قرآن با صدای رسا اعلام میدارد که خود را به دست خویش هلاک نکنید.
آنها خود را پیرو علما و فقهای اسلام شناس، آگاه، عالم و دلسوز برای اسلام میدانستند و معتقد بودند، رهبر و ولی و حاکم جامعه فقط باید معصوم باشد، و عدالت تنها برای مرجعیت دینی کافی است، و برای تشکیل حکومت اسلامی به عصمت و علم الهی نیز احتیاج است. سه اصل اساسی آنها در زمان شاه چنین بود: 1. مبارزهی منطقی و علمی با گروه های منحرف که اعتقادات شیعیان را هدف قرار گرفته بودند به منظور نجات شیعیان از انحرافات اعتقادی و هدایت منحرفان؛ 2. خودداری از دخالت در سیاست به منظور حفظ کیان خود وجلوگیری از زدو خورد بی مورد با دولت مستقر در کشور؛3. پیروی از مرجعیت دینی.
اختلاف اصلی اعتقادی انجمن حجتیه با دیدگاه حاکم در جمهویاسلامی ایران، آنست که آنها معتقد به تلاش برای تشکیل حکومتی اسلامی تا پیش از ظهور مهدی نیستند.( www.andisheqom.com/Files/shobahat.php?level=4 ) با این حال علی اکبر محتشمی معتقد است به واسطه ی ارتباط با برخی مراجع، توانستند در نهادهای حکومتی چون جامعه ی مدرسین حوزه ی علمیه ی قم، شورای نگهبان و مجلس خبرگان رهبری نفوذ نمایند. ( هشدار علی اکبر محتشمی درباره مصباحیسم (فارسی). مردمک. بازدید در تاریخ ۲۶ خرداد ۱۳۸۸ ) .
منابع
همانطور که مشاهده گردید؛ منابع و مآخذ بصورت درون متنی ارجاع گردیدند. لیکن، در اینجا به برخی از منابع خاص که شخصاً به آنها مراجعه نموده ام را خواهم آورد؛
امانت، عباس؛ قبله عالم ، نشر کارنامه
بامداد، مهدی؛ شرح حال رجال ایران در قرن ۱۴، ۱۳، ۱۲ هجری ، انتشارات زوار ۱۳۷۱
رائین، اسماعیل؛ انشعاب در بهائیت پس از مرگ شوقی ربانی، مؤسسه تحقیقی رائین، تهران، 1357
شهبازی، عبدالله؛ فصلنامه تاریخ معاصر ایران، شماره 27، مورخه پاییز 1382
شیخالاسلامی، محمد جواد؛ خاطرات سیاسی سر آرتور هاردینگ وزیر مختار بریتانیا در دربار ایران در عهد سلطنت مظفرالدینشاه قاجار، چ اول
فریدون آدمیت؛ امیرکبیر و ایران، انتشارات خوارزمی، چاپ ششم
فشاهی، محمدرضا؛ از گاتها تا مشروطیت، فصل: « نهضت باب؛ رنسانس و رفرماسیون»
کسروی، احمد ؛ بهایی گری، ، انتشارات فرخی ، متن PDF
کسروی، احمد ؛ تاریخ مشروطه ایران، تهران: مؤسسه چاپ و انتشارات امیرکبیر
مقاله دکتر محمود صدری از محققان و نویسندگان دائره المعارف ایرانیکا (IRANICA) در " دانشنامه جهان اسلام "
نجفی، سید محمدباقر؛ بهائیان، تهران، طهوری
نیکو، حسن؛ فلسفه نیکو، انتشارات فراهانی
یغمایی، حبیب، جعفرشهیدی، محمد ابراهیم باستانی پاریزی و...؛ محیط ادب، مجموعه ی سی گفتار به پاس پنجاه سال تحقیقات و مطالعات سید محمد محیط طباطبایی، به کوشش تهران، از انتشارات مجله ی یغما.
http//www.bahairesearch.ir/htmlindex.phpname=News&file=article&sid=216
http//bahaism-news.blogfa.com/post-95.aspx
http//mouood.org/contentview48612
http//www.adyannews.com/archive.phpcategory=46
نرم افزار «سلسله مباحث آشنایی با بهاییت»؛ انتشارات گوی، و تارنمای آن در: