امنیت در حال گذار تحول معنای امنیت در قرن بیست و یکم
نویسنده: اصغر افتخاری
در این نوشتار، مؤلف ضمن اشاره به چشم انداز حیات سیاسی انسان در قرن 21، برتغییراتی انگشت گذارده که به نظر می رسد درتقویت یا تضعیف ضریب امنیتی انسان بیشترین سهم را داشته باشند. از این میان ، جهانی شدن همچون شاخصه ای اصلی در تحول فضای امنیتی گزینش شده و ملاحظات امنیتی آن در ابعادگفتمانی ، فرهنگی و سیاسی به تفکیک آورده شده است .
به گمان نویسنده ، جهانی شدن آمیخته ای ازفرصت و تهدیدات امنیتی می باشد که با توجه به ساختار ایدئولوژیک و سیاسی هر کشوری ،ترکیب آن تغییر کرده ، از تهدید تا فرصت کامل ،تردد می نماید. برای این منظور نخست باید بامحتوای امنیتی شرایط تازه آشنا شد و پس از آن اقدام به طرح استراتژی بدیلی نمود که منطقه گرایی می تواند مصداق بارز آن باشد . . .
امنیت در حال گذار تحول معنای امنیت در قرن بیست و یکم
نویسنده: اصغر افتخاری
چکیده
در این نوشتار، مؤلف ضمن اشاره به چشم انداز حیات سیاسی انسان در قرن 21، برتغییراتی انگشت گذارده که به نظر می رسد درتقویت یا تضعیف ضریب امنیتی انسان بیشترین سهم را داشته باشند. از این میان ، جهانی شدن همچون شاخصه ای اصلی در تحول فضای امنیتی گزینش شده و ملاحظات امنیتی آن در ابعادگفتمانی ، فرهنگی و سیاسی به تفکیک آورده شده است .
به گمان نویسنده ، جهانی شدن آمیخته ای ازفرصت و تهدیدات امنیتی می باشد که با توجه به ساختار ایدئولوژیک و سیاسی هر کشوری ،ترکیب آن تغییر کرده ، از تهدید تا فرصت کامل ،تردد می نماید. برای این منظور نخست باید بامحتوای امنیتی شرایط تازه آشنا شد و پس از آن اقدام به طرح استراتژی بدیلی نمود که منطقه گرایی می تواند مصداق بارز آن باشد.
مقدمه
«درسی که جهان از تحولات دهه 1940 فراگرفت این بود که : چنان که دول ملی به تنهایی قادر نبودند در این دوره ـ به ویژه 1939 تا 1945 ـ امنیت خود را پاس دارند، نخواهند توانست به این مهم ـ به طور قطع ـ در سالهای آتی نیز جامعه عمل بپوشانند؛ این حکم نه خاص غرب یا شرق ، بل تمام جهان است .»(1)
ایوان لوآرد 1 در «جهانی شدن سیاست » پس از تحلیل ابعاد مختلف و ماهیت این فرآیند بدان جا می رسد که «جوهره ملی » سیاست معاصر با تحولات جاری در تنشی جدی قرار دارد و مدعی می شود که «کل سیاست » دستخوش تحولی گردیده که تا پیش از این ، جامعه بشری به خود ندیده است . نظر به گستره و عمق این تحول است که وی ازآن به «ستیزه ای بزرگ » یاد کرده ، چنین پیش بینی می کند:
«ما با ستیزه ای مواجه ایم که در اندک زمانی فراگیر شده و چنان می شود که تمامی منازعات جاری موجود در مقابل آن ، بسیار خرد و ناچیز می نماید.»(2)
اگرچه این پیش بینی لوآرد در آغاز دهه نود انجام گرفته بود، اما طولی نکشید که این مهم به تحقق پیوست و ما هم اکنون در سالهای آغازین قرن 21، در عرصه های مختلف ـاعم از سیاسی ، فرهنگی و اقتصادی ـ با ستیزه هایی رو به روییم که هر یک از آنها آثارامنیتی بسیاری دارد. در واقع امواج جهانی شدن ، عرصه های مختلف حیات انسان معاصر را در هم نوردیده و همین امر به ایجاد تحولاتی در محتوای «امنیت ملی » منجرشده است .
اما آن چه امروزه ما با آن مواجه هستیم در ورای پیش بینی لوآرد و اندیشه گران هم عصر وی قرار دارد؛ بدین معنا که محتوای امنیت در حال تغییر می باشد و جهانی شدن افزون به ایجاد تحول در مؤلفه های امنیتی به بروز تغییراتی در تلقی ما و جوهره امنیت ملی منجر شده که آن را از نمونه های پیشین کاملاً متمایز می سازد. به عبارت دیگر مادرنقطه ای از تاریخ ایستاده ایم که زمان گذار جوامع مدرن از یک تلقی ای امنیتی به برداشت تازه ای از امنیت ، است ؛ برهه ای تاریخی که «امنیت » در آن با «دعاوی جهانی » و نه «ملی »شناخته می شود و این معنا معادلات محاسباتی پیشین را در ارزیابی «فرصت »1 و«تهدید» امنیتی ، کاملاً به هم می ریزد؛ چنان که کارل یاسپرس 2 به درستی اظهار داشته است :
«ما در آستانه تحول تاریخی بزرگی قرار گرفته ایم . دیگر آن جایی 3 وجود ندارد. جهان به هم نزدیک شده است . در این فضا تهدیدات و فرصتهای تازه روییدن گرفته است .تمامی مسایل ضروری ما صبغه جهانی دارد. موقعیت فعلی ما بشری [و نه ملی] است .»(3)
با این توصیف می طلبد تا به ارزیابی پیشینه تاریخی مطالعات امنیتی پرداخته وجایگاه رویکرد و دیدگاه جدید به مقوله امنیت در جهان معاصر را مشخص سازیم . تنهادر این صورت است که سیاستگذاران و تحلیل گران امنیتی قادر خواهند بود در پرتودرک دقیق و هر چه بهتر این مفهوم تازه از امنیت ، به ارزیابی سلیم و سیاستگذاری صائب در زمینه امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران نایل آیند.
الف ـ تحول گفتمانی
مقوله امنیت ملی در مقایسه با حوزه هایی چون اقتصاد، سیاست و فرهنگ دیرترتحت تأثیر پی آمدهای فرآیند «جهانی شدن » قرار گرفته است ؛ به گونه ای که می توان آن را واپسین عرصه ای دانست که پس از مقاومتهای بسیار در برابر «جهانی شدن » هم اکنون برآنست تا چشم اندازهای تازه ای را برای انسان معاصر و دولتهای ملی ترسیم نماید. باتوجه به اهمیت و حساسیت این بخش است که جهانی شدن در این حوزه با آهستگی هرچه تمامتر رخ داده و تاکنون در پذیرش آن ، اجماعی نزد اندیشه گران به وجود نیامده است . از حیث تاریخی نیز مشاهده می شود که اگر چه ورود مفهوم جهانی شدن به حوزه مطالعات انسانی به طور مشخص به دهه 60 برمی گردد ـ البته ریشه های نظری آن را که به صورت دامنه داری در تاریخ حضور دارد فعلاً مدنظر نداریم 1 ـ و در دهه 80 به مثابه یک موضوع جدی و جاافتاده مطرح می باشد، اما بحث از «امنیت جهانی » بسیار تازه بوده وعمری بیش از سه سال ندارد. (4) به عبارت دیگر عرصه ای که در فراسوی «جهانی شدن »قرار دارد و در قرن 21 گمان بر تأکید بیشتر در بارة آن می رود، حوزه مطالعاتی «امنیت ملی » می باشد. طلیعه این تحول را در تغییرات ایجاد شده در گفتمان امنیتی ملی می توان مشاهده کرد که طی آن ، موج تازه ای از مطالعات امنیتی شکل و نضج یافته که درآن شأن و جایگاه «بازیگر ملی » به میزان زیادی دستخوش تغییر و تحول گشته است . درمجموع حوزه مطالعات امنیتی سه موج مطالعاتی را به خود دیده است که در قالب دوگفتمان «امنیت مثبت » و «منفی » می گنجد و چنین به نظر می رسد که ما در حال آزمودن «موج چهارمی » هستیم که می تواند زمینه ساز پیدایش گفتمان تازه ای در سالهای آینده گردد.
گفتمان نخست : امنیت منفی 2
در این گفتمان ، امنیت جنبه سلبی دارد و با نبود عامل دیگری که از آن به «تهدید» یادمی شود، تعریف می گردد. از حیث تاریخی این گفتمان بسیار دیرین بوده و از آن به نخستین گفتمان تاریخی شناخته شده در حوزه مطالعات امنیتی یاد می شود. در درون این گفتمان دو سنت مطالعاتی از یکدیگر قابل تمییز می باشد:
اول ـ مطالعات سنتی :3 شاخصه بارز این گونه از مطالعات تأکید تحلیلگران برروی بعدنظامی امنیت می باشد و این که ضریب امنیتی با توجه به توان سرکوب دشمن خارجی ،ارزیابی می گردد. نسل اول اندیشه گران پیرو این دیدگاه که به «سنت گراهای ارتدکس » 4 مشهورند، صرفاً بر «تهدید نظامی » نظر دارند(5) و راهبرد امنیتی آنها را به بهترین وجهی آلوین تافلر 5 از زبان مائوتسه تونگ ،6 توصیف کرده است ، آن جا که در ابتدای کتابش چنین بازگو می کند که : «قدرت از درون لوله یک تفنگ بیرون می آید». (6) نسل دوم سنت گرایان ، از حیطه محدود «نظامی گری » پارا فراتر گذارده و مقوله کلان «جنگ » را درمحور تحلیلهای خود قرار داده اند. این اندیشه گران که معمولاً از آنها به «پیروان مکتب جنگ گرایی » در تاریخ یاد شده ، از نظر رویکرد تحلیلی در زمینه «امنیت شناسی » به «سنت گراهای معتدل » معروف هستند. اطلاق وصف «معتدل » از آن روی است که ایشان در بیان دیدگاه و ضرورت تقویت بُعد نظامی ، به صرف محاسبات مربوط به جنگ افزارهای نظامی بسنده ننموده ، بر ملاحظات روان شناختی و جامعه شناختی مربوط به جنگ نیز به شدت توجه کرده اند. به همین خاطر هم هست که اندیشه گران معتدل نسبت به ارتدکسها، در بیان دیدگاه خود و ثبت تاریخی آن با اقبال و توفیق بیشتری مواجه بوده اند. مطالعات ژوونل ، بوتول و حتی هگل از این نظرگاه دارای اهمیت و درخور تأمل می باشد.(8)
موج دوم ـ مطالعات فراسنتی : نقد جدی رویکرد سنتی از آن حیث که امنیت رامقوله ای تک بُعدی می پنداشت ، راه را برای طرح دیدگاهی هموار ساخت که «چند بعدی بودن »،ویژگی بارز آن به حساب می آید. البته در درون همین موج می توان طیف متنوعی ازاندیشه گران را سراغ گرفت که هر یک به اقتضای مطالعات و شرایط زمانی و مکانی خود، برابعادی چند ـ اعم از مادی یا معنوی ـ تأکید داشته اند. در مجموع ، حاصل تلاش پی گیرانه این گروه از اندیشه گران ، تصویر سیمای نسبتاً جامعی از امنیت می باشد که درآن ابعاد متفاوتی چون اقتصادی ، سیاسی ، فرهنگی ، زیست محیطی ، فضایی ، فنی ـ تکنولوژیک و نظامی در سه سطح داخلی ، منطقه ای و جهانی ، توأمان مدنظر هستند.ویژگی بارز امنیت ملی در این دوران آن است که از آن به مثابه «پروژه ای باز»1 یادمی شود که با گذشت زمان به تنوع و تعدد ابعاد آن افزوده می گردد. به عبارت دیگر،امنیت ، «فرآیندی مستمر»2 به شمار می آید که در هر عصر و دوره ای می توان ـ و باید ـابعاد تازه ای از آن را کشف کرده و بدین ترتیب به تکمیل «چیستان 3 امنیتی » کمک نمود. (9) تعبیر لودگارد 4 مبنی بر این که از ویژگیهای جهان معاصر، یکی «تولید انبوه ناامنی » است ، خود دلالت برآن دارد که گویی تحدید ابعاد امنیت ملی اساساً امری ناممکن بوده و باید این خیال خام را از سر به در کرد.(10)
گفتمان دوم : امنیت مثبت 1
اگرچه نمی توان منکر «واقع گرایی» گفتمان امنیت منفی در مقام تحلیل وضعیت جوامع بشری گردید، اما وجود کاستیهایی چند، زمینه را برای زوال گفتمان منفی و طرح گفتمان تازه در عرصه مطالعات امنیتی فراهم ساخته است . از جمله مهمترین این اشکالات می توان به موارد زیر اشاره کرد:
1ـ طرح امنیت به مثابه یک مفهوم دست دومی 2
در درون گفتمان امنیت منفی ، نقش محوری ، پیوسته با «قدرت » است و از این حیث ،امنیت با تمام اهمیتی که داشته ، در رتبه دوم قرار دارد و با توجه به متغیر دیگری چون «قدرت » تعریف و فهم می شود. این شیوه حتی با پیروزی جنبش ضدرئالیستی در دهه 1970، تغییر نکرد و مشاهده می شود که ادعای این جنبش مبنی بر تقلیل بخشیدن جایگاه قدرت ، در نهایت به ارتقای مفهوم «صلح » و نه «امنیت » منتهی می شود. به تعبیری ، امنیت همچنان در مرتبه دوم باقی می ماند، با این تفاوت که این بار در پرتو«صلح » معنا و تعریف می پذیرد. خلاصه کلام آن که ، در گفتمان امنیت منفی ، مفهوم امنیت در هیچ دوره ای چونان یک مفهوم مستقل مطرح نبوده و همین امر، تعدادی ازاندیشه گران را برآن داشت تا به طراحی گفتمان تازه ای همت گمارند.(11)
2ـ ضعف فلسفی مفهوم امنیت
واقع گرایی افراطی در تحلیل امنیت ، بسیاری از اندیشه گران پیرو گفتمان نخست را ازپرداختن به ریشه های فلسفی و بنیادین امنیت باز داشت . به گونه ای که بجز معدودی ازسنت گراهای معتدل ، دیگران به این مهم چندان توجهی ننمودند. همین امر به نواندیشان امنیتی ـ افرادی چون رابرت ماندل ،3 ـ این امکان را داد تا با نگر بر معضلات نظری دیدگاه سنتی امنیت آن را «ناهمگن » بیابند. (12) افزون براین ، اصل «سلبی نگری » به زیرسؤال رفته و به تبعیت از الگوی تحلیلی آیزیابرلین ، این پرسش مطرح شد که : آیاصرف نبود یک تهدید می تواند موجد وضعیّت امن باشد یا خیر؟ تزلزل در«سلبی نگری » گام بزرگی بود که به تضعیف «گفتمان امنیت منفی » منتهی شد.
در گفتمان تازه ، امنیت در نبود «تهدید» ـ که خود اصطلاحی جنجال برانگیز و به اندازه امنیت مبهم است ـ دیگر تعریف نمی شود، بلکه ماهیتی «تأسیسی » دارد و بروجود «اطمینان خاطر» نزد شهروندان دلالت می کند. در این دیدگاه ، «امنیت ملی »مجموع توانمندیهای (طبیعی ، بهره برداری و راهبردی ) یک نظام برای دست یابی به «منافع ملی » را شامل می شود که مقدمه آن «نبود تهدید» است ؛ اما صرفاً در آن خلاصه نمی شود، چنان که رابرت ماندل نیز گفته است :
«امنیت ملی شامل تعقیب روانی و مادی ایمنی است و اصولاً جزء مسؤولیت حکومتهای ملی است نکته محوری این تعریف ، بیشتر کلمه تعقیب ایمنی است تا کسب آن »(13)
اگر چه از عمر این گفتمان بیش از دو دهه نمی گذرد، اما با توجه به ظرفیت بالای آن ،امواج مطالعاتی متفاوتی در درون آن پدید آمده که مهمترین آنها، در ادامه امواج پیشین ،عبارتند از:
موج سوم ـ مطالعات مدرن
این موج مطالعاتی بیشتر وامدار و متأثر از تأملات دو تن از محققان برجسته این حوزه ، یعنی مارک سومر 1 و جوآن گالتنگ 2 است که با طرح ایده « امنیت اطمینان بخش »3 در حقیقت سنگ بنای این سنت تازه را در مطالعات امنیتی گذاردند. ایشان که از حیث روش شناختی متعلق به نحله «نئوپوزیتویسم » می باشند، موفق به احیای نگرش «اثباتی »در تحلیل امنیت شدند و به تعبیری «طبیعت » را به حوزه مطالعات امنیتی ، باز گرداندند.با توجه به تشریح این دیدگاه در مقالات پیشین نگارنده ، (14) در این جا صرفاً به بیان این مطلب بسنده می نماییم که ، نگرش مدرن با طبیعت به مثابه یک الگوی امنیتی مواجه شده و با تحلیل عملکرد طبیعت در تأمین امنیت کلیه بازیگرانش ، اصولی چند را درحکم «اصول عملی » راهبرد امنیتی ، ویژه جوامع انسانی استخراج می نماید. رعایت این اصول منجر به آن خواهد شد که بیشترین ضریب امنیت برای همگان حاصل آید.اصولی از قبیل : تکامل تدریجی ، تنوع ، فراوانی ، صرفه جویی ، همزیستی ، دفاع ،آسیب ناپذیری ، خودترمیمی ، همزیستی ، آزادی ، پیوستگی منافع ، عدالت ، مشارکت ،آینده نگری ، تخیل و برنامه ریزی .
موج چهارم - مطالعات فرامدرن 1
آن چه زمینه را برای شکل گیری موج تازه ای از مطالعات امنیتی در سالهای واپسین قرن بیستم و آغازین قرن بیست و یکم هموار ساخته ، نه تلقی از امنیت بلکه تغییر دربازیگر اصلی عرصه معادلات امنیتی ـ یعنی «دولتهای ملی » ـ است . در واقع تأثیر عمده جهانی شدن نیز در همین حوزه قابل رؤیت می باشد و این تغییر از کلیه لوازم فلسفی ومنطقی یک «انقلاب » برخوردار است . به گونه ای که می توان آن را انقلابی در عرصه مطالعات امنیتی به شمار آورد. اگر تا پیش از آن مفهوم امنیت بررسی و نقد می گردید،امروزه جهانی شدن با قبول گفتمان مثبت امنیتی به تحول در جوهره فلسفی و سیاسی «دولت ـ کشور» پرداخته و بدین ترتیب ، موج مطالعاتی تازه ای را در حوزه «امنیت » بنیان گذارده که از آن به «مطالعات فرامدرن » تعبیر می شود.
ب ـ تحول فرهنگی
[«جهانی شدن] فرآیند اجتماعی [ ای است ] که در آن قید و بندهای جغرافیایی که برروابط اجتماعی و فرهنگی سایه افکنده است ، از بین می رود و مردم به طور فزاینده ای ازکاهش این قید و بندها آگاه می شوند.»(15)
در تعبیر مالکوم واترز از جهانی شدن ، اگرچه «ملاحظات جغرافیایی » نقش محوری دارد، اما نباید فراموش کرد که تحول ناشی از جهانی شدن ، بیش از هر چیزی دلالت فرهنگی دارد تا سیاسی ـ اقتصادی . به عبارت دیگر، انسان معاصر وارد فضای فرهنگی تازه ای شده که در قیاس با دوران پیشین بسیار متفاوت می نماید. از نظر فرهنگ سیاسی سه فضای اصلی را می توان در تاریخ بشر از یکدیگر تمییز داد: ماقبل ملی ، ملی وجهانی . از زمان حاکمیت الگوی مبتنی بر «ملت ـ کشور» تا دهه 1990، نگرش ملی معمولاً رویکردی غالب در تجزیه و تحلیل مسایل سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی به شمار آمده ، اما دهه نود آغازگر طرح رویکرد تازه ای است که در آن عنصر «جهانی شدن » نقش برجسته ای دارد و حتی در حوزه هایی چون اقتصاد و ارتباطات موفق می شود تا خود را حاکم سازد. این تحول فرهنگی ، مبنای تغییرات بسیاری می باشد که در این میان «امنیت ملی » نیز به واسطه اتصافش به «فرهنگ ملی » ناگزیر از آن تأثیر خواهد پذیرفت . پیترجی . کاتزنشتاین 1 و همکاران وی در اثر «فرهنگ امنیت ملی :هنجارها و هویت در سیاست جهانی »2 دقیقاً برروی همین نکته انگشت گذارده و مدعی شده اند که : الگوی امنیتی ای که مبتنی بر فرهنگ ملی بوده ـ و ایشان از آن به «فرهنگ امنیت ملی » یاد نموده اند ـ در جریان «جهانی شدن » متحول شده و ما امروزه نه با «امنیت ملی » بل با مفهوم سترگی چون «امنیت جهانی » مواجه هستیم .(16)
به عبارت دیگر محیط امنیتی ، گرانبار از ارزشهای فرهنگی است و آن چه ما با آن مواجه هستیم تغییر ارزشهای فرهنگی ای می باشد که برپادارندة اصلی امنیت ملی هستند. رونالد چپرسون ،3 الکساندر ونت 4 و پیتر کاتزنشتاین جهت تبیین هرچه بهتر این موضوع به تحلیل محیط امنیتی پرداخته ، بیان داشته اند که هر محیط امنیتی حداقل از سه لایه اصلی تشکیل می شود: نهادهای رسمی (یا همان رژیم امنیتی )،5 فرهنگ سیاسی جهانی و سرانجام الگوهای بین المللی ای که روابط خصمانه را از دوستانه تمییز می دهد.تأمل در جوهره لایه های سه گانه مذکور نشان می دهد که هر سه لایه ، ماهیتی فرهنگی دارند و از این رو بدیهی است که در گذار از فضای ملی به فضای جهانی ، متحول شده ومعنای پیشین را نخواهند داشت . معنای ادعای ایشان آن است که در جهان آتی تعاریف تازه ای از دوست و دشمن و یا اصول نوینی در حمایت از حقوق بازیگران وضع می شودکه چه بسا با استانده های ملی متعارف سازگار نباشند. خلاصه کلام آن که ، فرهنگ امنیتی تحول پذیرفته و دیگر نمی توان بر مبنای اصول پیشین به تجزیه و تحلیل ، فهم وسیاستگذاری امنیتی دست یازید. (17) تجلیات مهم این تحول فرهنگی را در چند حوزه می توان مشاهده کرد که مهمترین آنها عبارتند از:
1ـ هویت سازی
فردریک فری 6 و کنث والتز 7 براین باورند که تحول فرهنگی حاضر، تلقی دولت ملی از زندگی سیاسی ، الگوی حکومتی ملی و نظام بین المللی ـ هر سه ـ را شامل می شود وبدین ترتیب ما صرفاً نباید منتظر ایجاد تحول در رفتار دولتها بوده بل افزون برآن بایدتوقع پیدایش هویتهای سیاسی تازه ای را داشته باشیم که در قالب «ملی » قرار ندارند.(18)
این پدیده های تازه به تعبیر تاملینسون 1 زاییده «فرهنگ جهانی »اند و ما امروزه برخلاف پیشینیان مان آنها را نه تنها اموری «ناکجا آبادی » نمی دانیم بلکه از نزدیک لمس نموده و«عینیت » آنها را درک می کنیم . (19) به هر حال «تغییر مفهومی »ای که مارتین آلبرو 2 مد نظردارد، رخ داده و می توان ادعا کرد که این تغییر در حوزه امنیت به باز تعریف امنیت درچارچوب «فرهنگ جهانی » منتهی شده است .(20)
2ـ هنجارسازی
پل کاورت 3 و جفری لگرو 4 سه فرآیند را به مثابة فرآیندهای تولیدکننده هنجارهای امنیتی در گفتمانهای رایج از یکدیگر تمییز داده اند؛ فرآیندهای بوم شناختی ، اجتماعی وداخلی . به گمان ایشان «جهانی شدن » توانسته به نوعی سه فرآیند مذکور را متأثر سازد وبدین ترتیب ظهور هنجارهای تازه ، امری کاملاً طبیعی به شمار می آید. به عبارت دیگر،جهانی شدن با تأثیرگذاری بر «محیط زندگی انسان »، «روشی که انسانها به تعریف سازماندهی و دولت سازی می پردازند» و «رفتار بازیگران »، به صورت غیر مستقیمی فرهنگ امنیت ملی را متغیر ساخته و ملاکهای تازه ای را برای حیات سیاسی عرضه داشته است که ضرورتاً مؤید رفتارهای ملی نیستند و همین امر «امنیت ملی » را به پرسش جدی می کشد.(21)
ج ـ تحول سیاسی
لایه رویین تحول حاصله از رهگذر جهانی شدن ، به طور مشخص ناظر بر بازیگران عرصه روابط بین الملل یا همان «دولت ـ کشور»، می باشد. مجموع ملاحظات پیشین که در لایه های زیرین و فلسفه سیاسی به وقوع پیوسته ، در مقام آن است تا روبنای تازه ای رابنیان نهد که طبیعتاً نمی تواند «ملی » باشد. «ملت ـ کشور» در این گذار از چند حیث به نقدو بازسازی درمی آید که از جمله آنها می توان به ابعاد زیر اشاره داشت :
1ـ نقد حاکمیت ملی
توسعه فزاینده فناوریهای اطلاعاتی ، منجر به «تراکم » دو بعد مهم «زمان » و «مکان » در حیات انسان معاصر گردیده است ، به گونه ای که برخی از اندیشه گران ، ایده «کوچک شدن » جهان را طرح و در قالب اصطلاحاتی چون «دهکده جهانی » و یا «کلبه جهانی »بدان اشاره کرده اند. بدیهی است که در «جهان کوچک شده » کنونی ، دیگر نمی توان سراغ از «حاکمیت ملی سنتی » گرفت و همین امر دیدگاههای متنوعی را نسبت به چگونگی اعمال «حاکمیت » در جهان آتی پدید آورده که از این میان می توان به سه رویکرد زیر اشاره کرد:
اول ، گروهی که قایل به اعتبار «حاکمیت ملی » بوده و حتی جهانی شدن را درچارچوب اصول «حاکمیت ملی » تعریف و فهم می نمایند. به نظر اندیشه گرانی چون کارت ،1 واد،2 هی رست 3 و تامپسون ،4 تحقق آرمانهای عالی «جهانی شدن » بدون همراهی حاکمیتهای ملی ممکن نبوده و در هر حال نقش بازیگران ملی حائز اهمیت است .(22)
دوم ، اندیشه گرانی چون زورن 5 و اُهمت 6 که عمر حاکمیت ملی را پایان یافته پنداشته و معتقد به باز تعریف حاکمیت در چارچوب اصول «جهان » و خروج آن از گستره ملی ،هستند. به تعبیری مرز میان ، «این جا» و «آن جا» از بین می رود و چون گستره بین دو «آن جا» دیگر وجود خارجی ندارد، از این رو می توان ادعا کرد که «حاکمیت ملی » نیزنمی تواند همچون پیش وجود داشته باشد؛ «دیگر آنجا وجود نخواهد داشت ، ما همه این جا خواهیم بود»(23)
اما سومین گروه ، اندیشه گرانی را در بر می گیرد که قایل به جمع بین این دو دیدگاه هستند. از این منظر اگر چه مبانی حاکمیت ملی دیگر چندان استوار نخواهد ماند اما این بدان معنا نیست که الگوی بدیل «جهانی » است . چنان که گلوب ،7 کیوهان و هاس 8 اظهارداشته اند، امکان شکل گیری «سیستمهای میانی » ـ از قبیل منطقه گرایی ـ بسیار زیاد بوده وبعید به نظر می رسد که «جهانی شدن » بتواند به سادگی جایگزین «الگوی ملی »بشود.(24)
منطقه گرایی از نظر امنیتی نیز نسبت به دو الگوی پیشین ، توان بیشتری دارد؛ چرا که نه چون «الگوی ملی » منکر تحولات جاری می شود و نه چون الگوی جهانی خواهان ایجاد تغییرات بنیادین و برهم زدن کامل ثبات موجود است . تجربه تاریخی نیز مؤیدهمین مدعاست ، آن جا که استفان گئورک با توجه به تحولات اروپا می نویسد:
«رابطه بین این دو گرایش در عرصه اقتصاد سیاسی جهان معاصر ـ منطقه گرایی به مثابه یک پروژه دولتی و جهانی شدن به مثابه یک فرآیند اجتماعی ـ به نظر می رسد که متوازن باشد و بتوان بین آن دو جمع کرد. بنابراین ، هیچ ضرورتی ندارد که یکی صحنه را به نفع دیگری ترک کند. ما نیازمند ترکیبی از این دو هستیم ؛ یعنی منطقه گرایی .»(25)
آنتونی پی یان 1 نیز همین الگوی تحلیلی را در خصوص «سیاست امنیت آمریکا» به کار برده است و در مجموع نشان داده که ، گذار از الگوی ملی ، اگر چه ضروری است اماهدف آن منطقه گرایی و نه جهانی شدن است .(26)
2ـ نقد دولت ملی
در پی انتشار اثر گران سنگ باری بوزان «مردم ، دولتها و هراس »، رویکرد انتقادی شکل گرفت که مدعای اصلی آن نقد «دولت محوری » در دیدگاه بوزان بود. اسمیت وبوث ضمن ارج گذاردن به ایده تازه بوزان در طرح ابعاد و سطوح مختلف مقوله امنیت ،براین باورند که بوزان به شکل افراطی ای بر «دولت » تأکید دارد و این در حالی است که اعتبار «دولت » و محوریت آن در تأمین امنیت ، مورد پرسش جدی قرار گرفته است .اشکالات سه گانه ای که دیدگاه بوزان با آن مواجه است ، عبارتند از: نخست دولتهاضرورتاً امنیت ساز نیستند؛ دو دیگر دولتها در مقام امنیت سازی همیشه تابع ملاحظات منطقی نبوده و چه بسا به سیاستهای غیرمنطقی متوسل شوند، و آخر آن که : دولت نیز ازتنوع مفهومی بالایی برخوردار است و از این رو در تضعیف انسجام درونی تئوری امنیت ملی نقش مؤثری می تواند داشته باشد. نتیجه ای که از رهگذر این نقد حاصل می آید،ضرورت توجه به نقش آفرینی بازیگران تازه ای است که بدیل رقیب و سرسخت دولتهاهستند. (27) از این روی چنان که دیویدهلد اظهار داشته ، تأمین امینت مهمترین کار ویژه دولت ملی می باشد که انسان را به تأسیس این نهاد رهنمون شده است . به عبارت دیگر،امنیت به مثابه مصداق بارز «منفعت ملی » مطرح می باشد که هر دولتی مکلف به تحصیل و صیانت از آن است . این در حالی است که به باور گروهی از اندیشه گران ، «منفعت ملی »مفهومی کهنه و ورافتاده می باشد که به خاطر «غیرعقلانی بودن »، «انحصارگرایانه بودن » و «غیر دموکراتیک بودن »، دیگر قابل اتکا نیست . بنابراین دولتهای مبتنی بر اصل «منفعت ملی » اساساً قادر به تأمین «امنیت » نمی باشند؛ و افزون برآن ادعا شده که بقای این الگو و عمل بر مقتضای آن ، موجد ناامنی نیز تواند بود. (28) ازاین رو چنان که دیویدهلد بیان داشته ، مقدمات امنیت ملی متزلزل شده و بدین خاطر توقع چنین کارویژهایی از «دولت ملی » نابه جا و بی مورد است . هلد جهت تبیین این مدعا مقدمات نگرش حاکم را در جدول زیر به تحلیل و به بررسی گذارده است :
4ـ نقد اصل برابری ملی
شاید هیچ اصلی را نتوان سراغ گرفت که همچون اصل برابری واحدهای ملی درعرصه رفتارهای بین المللی در تأمین امنیت کشورها، مؤثر و کارساز بوده باشد. وجوداین زمینه ، تعادل نسبی ای را بین قدرتهای بزرگ و متوسط از یک سو و کشورهای ضعیف از سوی دیگر فراهم آورده که مبنای امنیت در عصر حاضر را شکل می دهد. این در حالی است که بنابر ادعای هورل نوعی «نابرابری مدرن » پدید آمده که در سه حوزه مهم امنیتی ـ یعنی «امنیت چه کسی » ، «بر ضد چه تهدیداتی » و «چگونگی پاسداری ازامنیت » ـ تأثیرگذار بوده و در نتیجه تلقی ما از امنیت را نسبت به پیشینیان متفاوت می سازد. به عبارت دیگر تضعیف و یا نفی اصل برابری ، آینده مقوله امنیت ملی را درابهام فرو برده و چندان نمی توان بدان دل خوش داشت .(29)
نتیجه گیری
آن چه که بدیهی می نماید آن است که انسان معاصر از رهگذر تجربه خطیر و حساس «جهانی شدن » در آستانه تلقی تازه ای از امنیت قرار گرفته است که بنابر مقتضای ماهیتش عام و فراگیر می باشد. از این رو هیچ ملتی نمی تواند به سادگی از کنار آن بگذردو آن را نادیده انگارد. در چنین فضایی ، پرسش از امنیت ، پرسشی حیاتی به شمار می آیدکه کلیه واحدهای سیاسی نسبت به آن حساس هستند. به همین علت است که تحلیلگران حوزه «جهانی شدن » از ملاحظات امنیتی به مثابه مهمترین مسایلی که بایدبدان پرداخته شود، یاد کرده اند. آلن اسکات و همکاران وی در «محدودیتهای جهانی شدن »، براین مهم انگشت گذارده و نشان داده اند که چگونه تأثیرات فرهنگی ، اقتصادی ،جامعه شناختی و فنی ناشی از «جهانی شدن »، می تواند به ایجاد ناامنی منجر شود. (30) آن چه که «تهدید امنیتی » به شمار می رود، به طور مشخص شامل فرآیندهای تضعیف کننده «دولت ـ ملت »، «بسط منازعات قومی ، مذهبی ، نژادی » و «توسعه مهاجرتهای یکسویه وگسترده »، می شود. (31) در مقابل نیز فرصتهایی وجود دارد که می توانند «امنیت ساز»باشند: تأسیس جنبشهایی با رسالت جهانی ، حاکمیت نگرش فراملی در رفع معضلات ومصائب ملی و سرانجام پذیرش اصل «مسؤولیت جهانی »(32) که تماماً می توانند درافزایش ضریب امنیتی نقش مؤثری داشته باشند. به عبارت دیگر، امنیت در چشم اندازآتی با دو چهره متفاوت رخ می نماید که هر یک معنایی متفاوت را برای ما دارد:
اول ـ امنیت حاصله از حاکمیت بی منازع نگرش غربی
تفکر «لیبرالیستی » با به کنار راندن رقیب دیرینه اش یعنی ایدئولوژی کمونیستی ، هم اکنون در پی آن است تا حاکمیت بی هماورد خود را بر گستره جهانی کامل سازد و بنابرگفته فوکویاما، پایان تاریخ را با سلطه لیبرالیسم پیوند زند. اطلاق وصف «جهان شمول »به مفاهیم و آموزه های غربی ـ چون دموکراسی ـ طرح جدیدی است که حکایت ازسلطه گری «نظام نوین » دارد و این بدان معناست که واحدهای «ناهمساز» ـ چون جمهوری اسلامی ایران ـ باید آماده رویارویی با ستیزه های جدی ای باشند که هدف ازآنها نه تغییر در روبنا ـ یعنی شکل و ساختار حکومتی ـ بل افزون برآن ، تحول زیربنا ـ یعنی نگرش و ایدئولوژی مبنای اعمال سیاسی ـ است . شاید نتوان تعبیری را سراغ
گرفت که چون بیان هانتینگتون در این زمینه «رسا» و «دقیق » باشد؛ آن جا که در ورای منازعات ملی ، از برخورد تمدنها سخن به میان آورده و معتقد است که سلطه غرب بازوال اتحاد احتمالی بین اسلام و کنفوسیوسیم کامل خواهد شد.(33)
دوم ـ امنیت حاصله از بسط تجربه بشری
پروژه مبنی بر بسط همگرایی در گستره جهانی و به کارگیری توان ملی در قالب نهادهای فراملی برای رفع و یا دفع تهدیدات کلان که کل حیات بشری را به مخاطره می افکند، روی دیگر سکه می باشد که برخی از اندیشه گران بر آن تأکید ورزیده ، آن رافرصتی جهانی قلمداد می کنند. (34) براین اساس چنان که دانیل بل 1 اظهار داشته ، جهان به کمک «دولت ـ ملت » هایی می رود که بسیار «کوچکتر» از آنند که بتواند از عهده حل «مسایل بزرگ » عصر حاضر برآیند:
«دولت ـ ملت برای حل مسایل بزرگ زندگی ، بسیار کوچک و برای حل مسایل کوچک زندگی بسیار بزرگ شده است »(35)
با این تفسیر «جهانی شدن » می تواند فرصتی امنیتی به شمار آید که به بسط تجربه بشری در حل مسایل انسان معاصر منتهی می شود.
یادداشتها
1. Luard, Evan,The Globalization of Politics: The Changing Focus of Political Action in the ModernWorld,Mac Millan,1990,p.20.
2- lbid, p. xii.
3- Quoted From: Albrow, Martin,The Global Age,Polity Press, 1996, p.75.
4ـ نک : واترز، مالکوم ، جهانی شدن ، اسماعیل مردانی گیوی و سیاوش مریدی ، تهران ، سازمان مدیریت صنعتی ،1379، صص 22ـ8.
5. See: Mandel, Robert, The Changing Face of National Security: A Conceptual Analysis, Greea –Wood Press, 1994, pp. 26-7; Buzan, Barry,People, States and Fear: The National Security Problem inInternotional Relation, Harvester, Wheat Sheaf, Hemec Hempsted, 1983; Thompson, W. Scott and Kenoeth Jensen (Eds), Approaches to Peace: An Intellectual Map,U.S., Institute of Peace, 1991.
7ـ به نقل از: تافلر، آلوین ، تغییر ماهیت قدرت ، شاهرخ بهار و حسن نورانی بیدخت ، تهران ، مرکز نشر و ترجمه کتاب ، 1370، ص 43.
8ـ جهت مطالعه در مبانی و اصول این موج مطالعاتی نک : باقری ، علی ، کلیات و مبانی جنگ و استراتژی ،(تهران : مرکز نشر بین الملل ، 1370، صص 60ـ 225)؛ بوتول ، گاستن ، تتبعی در ستیزه شناسی ، حسن پویان ،(تهران : چاپخش ، 1364، صص 4ـ80)؛ افتخاری ، اصغر، «حوزه ناامنی » (فصلنامه مطالعات راهبردی ، تهران :بهار، 1378، ش سوم )؛ آرنت ، هانا، خشونت ، عزت الله فولادوند (تهران : خوارزمی ، 1359، صص 40ـ30)
Fisher, Dietrich, Non - military Aspects of Security: A System Approach(Great Britain, Cambridge
University Press, 1993); Sorel, George,Reflection on Violence: Introduction to The First Publication,(New York: 1961); de Jouuenel, Bertrand,Power: The Nature History of Its Growth(Londen: 1952); Graebner, A. Norman (Edi),The National Security: lt's Theory And Practice 1945-1960(Oxford:Oxford University Press, 1980).
9- See: Singh, Narindar,Economic & the Crisis of Ecology(London: Bellew Books, 1989); Kepstein,B,Political Economy of National Security(Mc - Graw Hill: 1992); Farson, A. Stuart and David Stafford and Wesley Wark,Security And Intelligence in Changing World: New Prespectives For The1990 s(Great Britain: Frank Cass & Co - LTD. 1991); Buzan, Barry, People, States and Fear,op. cit. (note:5); Goodwin, Craufurd (Edi),Economic & National Secutity(U. S: Duke University Press, 1991); Rene, Michael,National Security: Economic & Regional Dimensions(World Politics: 1989); Lightzed, Jim,Economic & National Secarity(Westview: 1993); Wolf, Charles,Economic Dimensionsof Nationel Security(Rand Crop: 1994), Dalby, Simon, "Security, Modernity, Ecology" )Alternative,1992, no. 17).
10- Lodgard, Suerre a & Karl Birnharm (Edis),Overcoming Threats to Europe: A New Deal ForConfidence And Security, Oxford, Oxford University Press, 1987, p.3.
11- See: evans, Gareth,Cooperation For Peace: The Global Agenda For The 1992 s & Beyound(Allen& Unwin: 1993, esp. pp. 5-50); People States and Fear,op. cit (note: 5).
12-The Changing face of National Security, op. cit (note: 5). Also See: Blak, Max (Edi),TheImportance of Lanquage(Englewood Cliffs, NY: Prentice Hall, 1962).
13ـ ماندل ، رابرت ، چهره متغیر امنیت ملی ، تهران ، پژوهشکده مطالعات راهبردی ، 1379، ص .20.
14ـ اصول مورد نظر جوآن گالتنگ و مارک سومررا به شکل مبسوطی در مقاله «حوزه ناامنی : مبانی فرهنگی مدیریت استراتژیک و امنیت داخلی در ایران » (فصلنامه مطالعات راهبردی ، بهار 1378، شماره سوم ) توضیح داده ام . بحث از مبانی روش شناختی این دیدگاه و کمکی که به احیای سنت فلسفی پوزیتویستی کرده را نیز به شکل مبسوطی در مقدمه کتاب «امنیت جهانی » (تهران ، پژوهشکده مطالعات راهبردی ، 1380) به بحث گذارده ام . به منظور مطالعه بیشتر در این دو بعد نک :
Hurrell, Andrew & N. Gaire (Edis),Inequality, Globalization & World Politics(Oxford: Oxford University Press, 1999, pp. 95-122); Sommer, Mark,"Step towards an ecology of peace", in;Peace& Conflict Studies Program(University of California: 1989); Galtung, John, The Worlds: ATransnational Perspective(New York: The Free Press, 1980, esp.pp. 89-94).
15ـ واترز، مالکوم ، جهانی شدن ، پیشین (یادداشت شماره 4)، ص 12.
16. See: Katzenstein, Peter, (Edi), The Culture of National Security: Norms & Identity in World Politics, New York, Columbia University Press, 1996.
17- Ibid, p. 34.
18- Ibid, pp. 33-4.
19- Ibid, p. 22.
20- See: Albrow, Martin,The Global Age, op. cit (note:3).
21ـ فرآیندهای بوم شناختی ، ناظر بر تعامل انسان با محیطش می باشند و چنان که لگرو و کاورت اظهارداشته اند دارای چند ویژگی بارز هستند: اول آن که ، مبهم بوده و همین امر ارزیابیهای امنیتی را با مشکل مواجه می سازد؛ البته مظفر شریف طی پژوهش میدانی ای به سال 1939 نشان داد که ابهام ، همیشه ضدامنیتی نبوده وچه بسا وجود وضعیت شفاف برای تحصیل امنیت چندان مناسب هم نباشد. چنان که به زعم هرمان اتحادجماهیر شوروی سابق از این ویژگی بهره برداریهای امنیتی بسیاری کرده است . دوم آن که ، پاسداری ازهنجارها در جریان تغییراتی که به شدت در حال وقوع هستند، امری بسیار مشکل ارزیابی می شود که بازیگران سیاسی را به باز تعریف هنجارهایشان وادار می سازد. و سرانجام آن که ، تحولات عصر حاضر به علت بنیادین بودن ، به سادگی قابل هضم نیستند و برخورد صوری با آنها ناممکن است . بنابراین محیط به صورت بسیار مؤثر وفعالی در نوع فرهنگ موجود مؤثر بوده و تأثیرگذار می باشد.
منظور از فرآیندهای اجتماعی نیز روشی است که مطابق آن انسان به تعریف ، سازماندهی و دولت سازی برای صیانت از خود همت می گمارد. بدیهی است که با توجه به حضور پررنگ هنجارها در بطن این فرآیند وتغییرپذیری شدید آنها، نتیجه ای مشابه فرآیند نخست نیز از این محل ناشی می شود. و سرانجام فرآیندهای داخلی که رفتار بازیگران عرصه داخلی را در نظر دارد. کیوهان و گلدستین نیز در این خصوص به پدیده مهم تحول نگرش بازیگران داخلی و تنوع خواستهای سیاسی ایشان ، اشاره کرده اند که در مجموع حکایت از تحول فرهنگ امینت ملی دارد و این که فرهنگ تازه ای در این زمینه پدید آمده و یا حداقل در حال شکل گیری است . به منظور مطالعه بیشتر در مورد محورهای سه گانه پیش گفته رک .
The Culture of National Security, op. cit (note: 16), pp. 470-8; Sherif, Muzafar,The Psychology ofSocial Norms(New York: Harper, 1939); Herman, Robert,ûIdentity norms & national security: the Soviet foregin policy revolution & the end of the cold war, in:The Culture of NationalSecurity, op. cit (note: 16), pp. 257-70; Olson, Mancur,The Rise & Decline of Nations: EconomicGrowth, Stagflation & Social Rigidities(New Hawen: Yale University Press, 1988).
22- See: Hist, P. & G. Thompson,Globalization in Question,Polity Press, 1996.
23- See: Ohmate, K.,The Bordeless World, London, Collins, 1990.
24- See: Holden, (Barry (Edi),The Global Democracy, London & New York, Routledge, 2000.
25- Gamble, Andrew & Anthony Payne (Edis),Regionalism & World Order, Mac Millan PressLTD., 1996, p.2.
26- See: Andrew Gamble & Anthony Payne (Edis),Regionalism & World Order, Mac Millan PressLTD., 1996, pp.114-8.
27ـ در یک تقسیم بندی کلان ، متون امنیتی را از این منظر می توان به دو دسته فرد محور و دولت محور تقسیم نمود. به باور منتقدان بوزان ، وی با تمسک به ایده دولت محوری به نوعی پویایی مفهوم امنیت را از آن درمحتوا سلب کرده و صرفاً تنوع بُعدی آن را گردن نهاده است . این در حالی است که افرادی چون اندرسن قایل به زوال عینیّت ملیت در عصر حاضر بوده و از این رو دولت ملی را دیگر دارای نقش اول نمی بینند. آن جا که بندیکت ، بوزان را متهم به قطعی پنداشتن الگوی «دولت ـ کشوری » می کند، در واقع همین معنا را مدنظر دارد.مطابق رویکرد تازه ای که اسمیت در مقام منتقد جدی بوزان آن را طرح ساخته است ، باید در کانون بنای امنیت تحولی ایجاد شده ، بار دیگر به فرد و نیازمندیهای وی مراجعه شود. این موضوع «بحث امنیتی » تازه ای را طرح می کند که نظام جهانی و نه نظام ملی با آن سازگاری دارد. حال با این تلقی اگر امنیت را از حالت کالایی ملی خارج نموده ، مقوله ای ساخته و پرداخته اجتماع ـ به تعبیر ویور ـ بخوانیم ، آن گاه بنیان رویکرد جدید امنیتی ازاستحکام نظری لازم نیز برخوردار شده و مفهوم جدید امنیت جهانی مطرح می گردد. جهت مطالعه بیشتر درزمینة مبانی پیش گفته رک .
Anderson, Benedict,Imagined Communities(London: Verso, 1991); Booth, Ken, :Security &Emancipation:,(Review of International Studies,17.4. 1991); Smith, Steve, "Nature Anarchy, Strong States & Security:(Arms Control);Shaw, Martin,Global Society And International Relation(Polity Press: 1994); Waver, Ole, "Societal Security: the concept", in: Waver and B. Buzan, M. Kelstrap &p. Lemaitre,Identiy, Migration & New Security Agenda in Europe(London: Pinter, 1993).
28ـ نک : کلینتون ، دیوید، دو رویه منفعت ملی ، اصغر افتخاری ، تهران ، پژوهشکده مطالعات راهبردی ، 1379،صص ، 178ـ88.
29. See: Kingsbury, Benedict, "Sovereignty & Inequality", in:Inequality, Globaliztion & WorldPolitics, op. cit (note:14); Gustavsson, Sverker & Leif Lewin (Edis),Future of The Nation - State(Routledge: 1996); Hurrell, Andrew, "Inequality & Sovereignty", op: cit (note:14).
30- See: Scott, Allen (Edi),The Limits of Globalization, London, Routledge, 1997.
31ـ در این باره مقالات متعددی نگاشته شده است که می توان به آثار گار، محمدایوب ، دیویدلتیل ، استین ،سورکه و کمپ آن در کتاب زیر اشاره داشت :
Crovker, Chester & Fen O. Hampson,Managing Global Chaos: Sources of & Responses to
International Conflicts, Washington D. C., U.s. Institute of Peace Press, 1996.
همچنین نک : اصغر افتخاری (به اهتمام )، خشونت و جامعه ، تهران ، سفیر، 1379.
32. See: Skelton, Tracey & Tim Allen (Edis), Culture & Global Change, London & New York, Routledge, 1999.
33. See: Joel S. Migdal,Strong Societies & Weak States: State-society relations & state capabilities inthe third World, Princeton, Princeton University Press, 1988.
34. See:Our Global Neibourhood, Http: //www. egg. Ch / contonts 1-2. html.
35ـ واتز، مالکوم ، جهانی شدن ، پیشن (یادداشت شماره 4)، ص 143.
منبع: فصلنامه مطالعات راهبردی شماره 10